eitaa logo
「شهیده راضیه کشاورز」
730 دنبال‌کننده
7هزار عکس
2.9هزار ویدیو
38 فایل
「شهیده راضیه کشاورز」∶ ●دوست دارم راهی رو برم که خدا راضی باشه...🌱 راض بابا↯ @shahidehRaziehkeshavarz✨ کانال مثلِ راضیه...↯: 『 @meslerazieh313 』 کانال پیام های شما↯ @nashenass_khoone کانال رسمی-زیرنظر مادر شهیده✓ ◢کانال وقف امام زمان(عج)◤
مشاهده در ایتا
دانلود
•• 🫀🪐 . . •| کتاب راض بابا |• / صفحه ۲۳ - بابا! راضیه داره گریه میکنه، گناه داره. بذارین بره کانون. پدر سرش را سمت پنجره سالن برگرداند. - بابا خب هوا داره تاریک میشه و تنهایی خطرناکه بره. آقای باصری، حرف پدر را شنید و نگاهی به در اتاق انداخت. - من راضیه رو می‌رسونم. قبلاً هم به مامان علی گفتم که راضیه هرجا خواست بره من در خدمتم. خودم هم میرم و از مراسم استفاده میکنم. پدر تشکری گفت و با سر اشاره کرد که به راضیه خبر بدهم. با خوشحالی به اتاق رفتم و کنارش ایستادم. پاشو که بابایی اجازه داد. سرش را بالا آورد. لبخندی زد و از خوشحالی، سریع بلند شد. در لباس پوشیدن کمکش دادم مانتو و مقنعه قهوه ای رنگش را پوشید و چادر به سر، آماده رفتن شد. نمیدانم چرا حس می‌کردم قدش خیلی بلندتر از قبل شده است! کنار در خروجی سالن ایستاد. مادر پرتغالی به دستش داد. - هر موقع دهنت خشک شد، بخورش. اضطرابی به جانم افتاده بود که درکش نمی‌کردم. مادر با نگاه، راضیه را هضم میکرد. انگار نمی‌توانست ازش دل بکند. دل من هم کمی از آن نداشت و مدام زیر و رو می شد. راضیه که پا از خانه بیرون گذاشت و در را بست خودم را به آغوش مادر انداختم. - چیه؟! خب تو هم آماده شوبرو. - مامان برای رفتن، گریه نمیکنم. راضیه که رفت خیلی دلشوره گرفتم. همش حس میکنم میخواد یه اتفاقی بیفته. و حالا که چند ساعت از رفتن راضیه میگذرد، دلیل دلواپسی ام را فهمیدم چه اتفاقی افتاده است. اما هنوز نمیدانم چه اتفاقی افتاده است. کاش بیخیال گریه اش شده بودم. ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃 • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz