•• 🫀🪐
.
.
•| کتاب راض بابا |•
#قسمت_هفتاد / صفحه ۷۷
از وقتی به خانه نیامده بود خیلی احساس تنهایی میکردم. هیچکس نمیتوانست مثل راضیه جای خالی همه را برایم پر کند. روزهایی را به خاطر میآوردم که با اقوام به تفریح میرفتیم راضیه بعد از بازی کردن با دخترها، به سراغ من که پسر هم سن خودم توی آن جمع نداشتم، می آمد و شروع میکردیم به بازیهایی که من دوست داشتم توپ ،بازی بالا رفتن از درخت و.... با من مثل یک پسر رفتار میکرد و حتی گاهی شجاع تر از من هم میشد. مثل سالی که به پیست اسکی رفته بودیم راضیه یازده ساله و من هم نه ساله بودم روی بالاترین تپه برفی دست نخورده ایستادیم.
- راضیه اینجا خطرناکه با سر میریم توی برفا
همین طور که آماده ی نشستن روی تیوپ می،شد با خنده گفت نترس من خانم محافظه کارم.
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫
#کتاب_راض_بابا
#شهیده_راضیه_کشاورز
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz