eitaa logo
منصور دلها ♥️
145 دنبال‌کننده
594 عکس
185 ویدیو
4 فایل
#شهید_حاج_منصور_خادم_صادق
مشاهده در ایتا
دانلود
『💟| 』 "گاهی عطش، عطشِ آب نیست گاه دیداریست که دل هر روز در آرزوی آن بیتاب‌تر میشود...! ❤️
بازی بس است | برادر شهید هر از گاهی که فرصت می شد به اتفاق "شهید مجید سپاسی" ، "شهید هاشم اعتمادی" ، "شهید مسلم شیرافکن" و "شهید باقر سلیمانی" و بچه های دیگر جلوی زمین خاکی گلزار شهدای اهواز فوتبال بازی می کردیم. یک شب منصور هم برای بازی با ما آمد. دقایقی که از بازی گذشت، با تمام وجود از چیزی که می دیدم پریشان و ناراحت می شدم. منصوری که قبل از جنگ یکی از بهترین بازیکنان فوتبال استان فارس بود، منصوری که کاپیتان تیم فوتبال جوانان برق شیراز بود، دیگر نمی توانست حتی یک توپ را که آرام از کنار پایش می گذشت، بگیرد.توپ ها از کنار پای منصور می گذشت و او توان کنترل آن را نداشت.یادم به ترکشی افتاد که در سر حاجی جا خوش کرده و بینایی حاج منصور را مختل کرده بود. چند دقیقه ای که گذشت منصور کنار زمین خاکی نشست و با خنده گفت : "بازی برای ما دیگر بس است !". .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سیب چهارصد قسمتی | برادر شهید . مسئول تدارکات چهارتا سیب آورده بود سنگر فرماندهی . پیرمردی با صدای بلند از میان بچه های سنگر گفت : "برای هرجا سیب نباشد، چادر فرماندهی سفارش شده است !" ناگهان ابروهای منصور در هم گره خورد ، به فکر فرو رفت، پس از سکوت کوتاهی پرسید : " ببینم به همه بچه ها سیب رسیده است؟! " پیرمرد که انتظار چنین برخوردی را در مقابل شوخی اش نداشت گفت : "حاج آقا مطمئن باشید که سیب به همه بچه ها رسیده است !" گره ابروهای منصور از هم باز شد، لبخندی زد و در جواب پیرمرد گفت : "پدرجان من فقط حساب این کار را کردم که اگر به چادرهای دیگر سیب نرسیده باشد، باید این چهارتا سیب را چهارصد قسمت کنیم ! " .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جذب جوانان | برادر سید معین انجوی . تا وقت نماز می شد خودش را به نزدیک ترین مسجد می رساند.اگه توی راه می دید دو سه تا جوان دور هم ایستادند می رفت وسطشان. چند لحظه بعد می دیدم آن جوان ها که شاید اهل نماز هم نبودند و شکل و قیافه آنها به بچه مسجدی ها نمی خورد را با خودش به مسجد می آورد. یاد دوران نوجوانی می افتادم. آن زمان ها در محله ما چند تا مرکز فروش مشروب و مواد مخدر بود.منصور با اینکه سن و سالی نداشت می چرخید بین نو جوان ها و آن ها را می آورد مسجد. منتظر نمی شد آنها مسجدی شوند، می رفت و آنها را مسجدی می کرد. .
1_3679275632.apk
41.25M
نسخه جدید ایتا منتشر شد🔥 ✅ نصب کنید و لذت ببرید از کلی ویژگی های جدید ایتا😍 •---✾ @raviyanfarss
-_🌙- ‌مـن‌درقفسِ‌بال‌وپَـرِخویش‌اسیـرم ای‌کاش‌تـویک‌باربـه‌بالینِ‌مـن‌آیی...(:♥️ 🌱
✍🏻برای تو مینویسم... ای شهید... من باتو بودن را میخواهم؛ مرا به حال خود وا مگذار، مرا فرماندهی کن. من ضعیفم؛ تو کمک حال من باش، تو زحمت بار اشتباه مرا به دوش بکش که من بی شهدا زندگی را می‌بازم. تو یاورم باش✨ به من بیاموز شهید شدن را که اگر با این حال بمیرم باخته‌ام؛ من را با تمام سیاهی دلم بپذیر و مرا زلال بگردان.. کاش شبیهت میشدم کمی... :) دلم گرفته رفیق؛ کجایی؟!....کجاام؟!💔 ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🌷وقتی داشت شهید میشد گفت: این دنیای جنگلی بمونه دست اهل شو و این بهشت با صفاهم... مفتش چنگ ما🌺 اینو گفت و.... چشاشو بست😔 @raviyanfarss