eitaa logo
منصور دلها ♥️
137 دنبال‌کننده
481 عکس
137 ویدیو
2 فایل
#شهید_حاج_منصور_خادم_صادق
مشاهده در ایتا
دانلود
آرزوی حاج منصور | همسر شهید . رفتارش با بچه ها چنان صبورانه و خردمندانه بود که انسان فکر می کرد حاج منصور تجربه بزرگ کردن ده ها بچه را داشته است. در رابطه با " " بچه ها بسیار حساس بود، با اینکه می دیدم در برخورد با افکار گوناگون بسیار انعطاف دارد اما در مورد بچه ها رفتارش فرق می کرد.این نگرانی اش را در مورد فرزندان در هر زمان گوشزد می کرد. حاج منصور اعتقاد داشت، اگر بتوانیم خودمان و خانواده مان را حفظ کنیم نصف راه برخورد با را پیموده ایم. بزرگترین آرزو و آرمان حاج منصور تشکیل گروه هایی از جوانان بود که در ، و عمل سرآمد جامعه باشد.اما حیف که زود از میان ما رفت و نتوانست آنچه آرزو داشت را محقق کند. .
محرم اسرار | فرزندان بزرگوار شهید ظل انوار رفتار آقا منصور با ما به نحوی بود که اصلا، نمی توانستم تصورش را هم بکنم که ایشان پدر واقعی من نیست. او واقعا یک پدر نمونه و دوست داشتنی بود. جاذبه معنوی ایشان باعث شد که من به امور و تکالیف دینی ام بیشتر اهمیت بدهم، همیشه دلم می خواست در نماز به ایشان اقتدا کنم و پشت سر ایشان نماز بخوانم. خیلی از مواقع که مشکلی پیدا می کردم، قبل از اینکه به مادرم بگویم آن را با آقا منصور در میان می گذاشتم، او محرم اسرارم بود. دقیق به حرف هایم گوش می داد بعد هم مرا راهنمایی می کرد و غم ها را از دلم می شست. در این چند سالی که او با ما زندگی می کرد، یاد ندارم تاریخ تولد هیچ کدام از ما را فراموش کرده باشد، همیشه روز تولد ما که می شد با شیرینی و گل به خانه می آمدند و تولدمان را تبریک می گفت و جشن کوچکی برای ما می گرفت.
بگذارید تنها برود|خواهر بزرگوار شهید قدیم رسم بود برای گرفتن آبغوره و آبلیمو، یک هفته می رفتیم خانه مادر بزرگ‌. مسیر مدرسه من هم تا خانه مادر بزرگ‌ دور تر از خانه خودمان بود. روز اول و دوم منصور مرا رساند اما روز سوم گفت: «از امروز ظهر خودت تنها باید بیایی؟» مادر گفت: «منصور، برای این زودِه، تنهایی سختش می شه!» منصور مصمم جواب داد: «نه، این باید یاد بگیره تو جامعه ای که این قدر گرگ زیاده به تنهایی از خودش دفاع کنه. همیشه که کسی نیست همراه‌ اون این طرف و آن طرف بره!» بعد که من رفته بودم، به مادرم گفته بود: «من به این می گویم تنها بره، اما خودم از دور با دوچرخه‌ دنبالش هستم که کسی مزاحمش نشود.» می گفت: زن ها می توانند در جامعه باشند اما به شرطی که حجاب داشته باشند.
سن تکلیف|خواهر بزرگوار شهید منصور سه سال از من بزرگتر بود. تا ۹ سالگی هیچ اصراری بر حجاب من نداشت، نه اینکه لباس های کوتاه و تنگ بپوشم اما چادر یا روسری نداشتم. زمانی که به سن تکلیف رسیدم دیدم منصور که حالا ۱۲ساله بود و خودش به سن تکلیف نرسیده است یک کادو به من داد. با خوشحالی کادو را باز کردم دیدم یک روسری است و یک جا نماز. هنوز که هنوز است شیرینی این هدیه را در خاطر دارم و آن هدیه همراه همیشگی من است.
شهید انسان ساز بعضی از دوستان حاج منصور می گویند شباهت عجیبی بین رفتارهای حاج منصور و شهید چمران است. امام‌خمینی «رحمة الله علیه» در پیام تسلیت شهید چمران، شهادت این مرد بی نظیر را این گونه توصیف می کنند «شهادت انسان سازِ» در مقامی نیستم که بخواهم این مرد بزرگ را توصیف کنم، اما آنچه دیدم و شنیدم این بود که حاج منصور در زمان حیاتش یک «انسان شهید ساز» بود و بعد از شهادت هم یک «شهید انسان ساز!» به نظرم آمد حاج منصور اگر می خواست همان سال ۶۲، در عملیات خیبر به مقام شهادت رسیده بود، اما خود خواست که این ده سال را بماند و جوانان را تربیت کند. حاج منصور هنگام شهادت ۳۱ سال بیشتر نداشت اما چهره اش، رفتارش، خلق و خویش او را ده ها سال بزرگتر نشان می داد. بگذارید این مقدمه کوتاه را این گونه تمام کنم: مقام معظم رهبری جمله زیبایی دارند به این مضمون که «انتظار من از جوانان در یک جمله خلاصه می شود: تحصیل، تهذیب و ورزش!» برادر حاج منصور می گفت من هر وقت این جمله را می خوانم یا به یادم می آید، بلافاصله مصداق عینی آن را حاج منصور می بینم: تحصیل؛ کارشناس ارشد مدیریت دفاعی از دانشکده فرماندهی و ستاد. تهذیب؛ مصداق کامل یک انسان خود ساخته. تمام خلایق را بهتر از خود می دانست. جوان ها وقتی با حاجی دست می دادند، مواظب بودند که حاجی دست آنها را نبوسد! ورزش؛ قبل از جنگ کاپیتان تیم جوانان برق شیراز بود، در طول جنگ هم بدن ورزیده و قوی داشت، با اینکه یک پا بیشتر نداشت، بیش از افراد سالم فعالیت می کرد.
مسئول شب|برادر کبیری نژاد حاجی تازه به شهادت رسیده بود. برای زیارت مزار ایشان رفتم که صحنه عجیبی دیدم. سربازی، سر قبر ایشان نشسته و همچون فرزند پدر از دست داده اشک می ریخت. کنارش نشستم و رابطه اش با حاج منصور را جویا شدم. با بغض تعریف کرد.‌ «یک شب حاج منصور در پادگان امام حسین «علیه السلام» مسئول شب بود.‌ نیمه شب دیدم، حاجی وارد آسایشگاه سربازها شد. جوراب هایی را که سربازها کنار تخت گذاشته بودند، همه را جمع کرد با خودش برد. ساعتی گذشت دیدم جوراب ها را شسته و دوباره آورد پائین تخت ها پهن کرد. از همان زمان من تحت رفتار ایشان قرار گرفتم و عاشقش شدم.»
گیلاس|حاج ابراهیم خادم صادق،پدر بزرگوار شهید خانه ما از خانه های قدیمی بود که چند اتاق اطراف یک حیاط بزرگ چیده شده و در هر اتاق یک خانواده زندگی می کرد. آن شب که به خانه می آمدم‌، در راه منزل گیلاس نوبر دیدم، برای بچه ها خریدم. منصور وقتی از مدرسه آمد و گیلاس ها را دید گفت: «بابا همسایه ها هم این گیلاس را دیده اند،؟» _بله؟ _«از این به دیگران هم داده اید؟» _«نه بابا! شما بخور، آن ها هم خودشان می خورند.» سریع چند تا نعلبکی آورد. در هر کدام مقداری گیلاس گذاشت و در تمام اتاق های حیاط تقسیم کرد. بعد هم آمد نشست با خیال راحت گفت: «حالا من هم می تونم بخورم!» نعلبکی آخر را خودش برداشت. آن روزها منصور هشت ساله بود.
حفاری تونل‌های دوقلوی بزرگراه شهید سلیمانی که به نام شهید حاج منصور خادم صادق نام‌گذاری شده به طول هفت کیلومتر پایان یافت. حفاری تونل جنوبی دوقلو شهید خادم‌صادق به طول هفت‌کیلومتری به اتمام رسید. بزرگراه شهید سلیمانی ابرپروژه شهری است. تونل جنوبی شهید حاج منصور خادم صادق یک ابرپروژه شهری و از دیدگاه بسیاری از صاحب‌نظران یکی از تأثیرگذارترین پروژه‌های ترافیکی و حمل‌ونقلی شهر شیراز است. این ابرپروژه بزرگراه شهری در فاز سوم، امروز شنبه ۲۷ خرداد هم‌زمان با عملیات پایانی تونل جنوبی شهید حاج منصور خادم صادق به اتمام رسید‌، دارای یک‌فاز هفت‌کیلومتری بوده که با احتساب باند رفت‌وبرگشت ۱۴ کیلومتر بزرگراه شهری است.
رفیق شهیدم ! دلم ﻣــﮯ ﺧــﻮاﻫَــﺪ ﺁﺭاﻡ ﺻـِـﺪﺍﻳَﺖ ﮐـﻨـﻢ: ﯾـﺎ ﺷـﺎﻫـِﺪَ ﮐُـﻞِّ عملی ﻭ ﺑـِـﮕـــــــــﻮﯾَــﻢ ﺗــﻮ ﺧــﻮﺩ ِ ﺁﺭاﻣـِـــــــــﺸــﮯ ﻭ ﻣـَـﻦ ، ﺧــﻮﺩ ِ ﺧــﻮﺩ ِ ﺑــﯿــﻘَــﺮﺁﺭ... رفیق ! ﺧــــﺮﺍﺑﺖ ﻣﯽ ﺷــــﻮﻡ ﻣﺮﺍ ﻫﺮ ﮔــــﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧـــــﻮﺍﻫﯽ ﺑﺴـــــﺎﺯ ... ❤️
من خودم مشکل دارم! |پدر بزرگوار شهید حاجی خانهِ نیمه تمامی داشت که آن را فروخت و با آن دو فیش حج خرید، یکی برای خودش یکی برای من. مدیر کاروان آشنا بود.‌ گفت: «آقا منصور بهتر است یکی را به اسم پدر و یکی را به اسم مادرتان بنویسید.» چشم حاجی پر از اشک شده و چشم در چشم او گفت: «من خودم مشکل دارم، من خودم مشکل دارم، من خودم مشکل دارم. مادرم سال دیگر زنده است و ان شاالله خودش به حج می رود!» حاج منصور چند ماه بعد از حج شهید شد و مادرش سال بعد به حج مشرف شد.
هدایت شده از شیدایی دل_محمدامیری
amiri 1.mp3
7.74M
برنامه رادیویی 🌷روایت پانزدهم: 🌷مروت و جوانمردی ✔️پخش هر شب یک خاطره از طریق رادیو فارس موج ٩٤:٠٠ساعت ۲۰:۵۰ دقیقه شب. @sheydai_del
مادر ما زن مؤمنه و با تقوایی بود. مادر علاقه عجیبی به اهل بیت به خصوص حضرت ابوالفضل(ع) داشت. سر ماه که می شد می گفت: یاالله، سهم خودتون را بدین می خواهم شما را بیمه ابوالفضل(ع) کنم! مادر نقل می کرد بعد از به دنیا آمدن من، پاهایش لمس شد و قدرت حرکت نداشت. می گفت شبی در خواب دیدم حضرت ابوالفضل(ع) به بالینم آمد، پارچه ای روی پایم انداخت و روی پارچه دست کشید و گفت: پای شما مشکلی ندارد! بعد از آن هم مشکل پاهایم بر طرف شد. این مادر، شش پسر تربیت کرد که همه عاشق و شیفته اهل بیت بودند و هستند. اما خود مرحوم مادر می گفت: هیچ کدام از بچه های من منصور نیست، منصور همه بچه های منه! چنین مادری، نخستین استاد منصور بود. راوی :حاج یحیی خادم صادق سردار جانباز ❤️
حاج منصور و سفر حج در محل اقامتمان در مکه، من و حاج منصور و آقای کلاهی و سه نفر از دیگر برادران در یک اتاق بودیم. شب اول شام زیاد آمد. ایشان به متصدی مربوطه گفتند: از فردا، غذا را به اندازه مصرف ۵ نفر بیاورید. من اعتراض کردم. اما ایشان گفت: پدر جان این غذا زیاد است و اسراف میشود. فردا نیز غذای ما زیاد آمد. ما بقی غذا را ایشان برای بچه های سیاه پوستی که نزدیک هتل بودند و از لحاظ اقتصادی در فقر بودند می بردند. با این طریق آنها را خوشحال میکرد. حتی گاهی آنها را بلند میکرد و به هوا می انداخت و خوشحالشان می کرد. ایشان در مکه وداع کردند و طوری دعا و نماز می خواندند که گوئی حج آخرشان است. راوی:پدر بزرگوار شهید سردار عارف
شهید انسان ساز بعضی از دوستان حاج منصور می گویند شباهت عجیبی بین رفتارهای حاج منصور و شهید چمران است. امام‌خمینی «رحمة الله علیه» در پیام تسلیت شهید چمران، شهادت این مرد بی نظیر را این گونه توصیف می کنند «شهادت انسان سازِ» در مقامی نیستم که بخواهم این مرد بزرگ را توصیف کنم، اما آنچه دیدم و شنیدم این بود که حاج منصور در زمان حیاتش یک «انسان شهید ساز» بود و بعد از شهادت هم یک «شهید انسان ساز!» به نظرم آمد حاج منصور اگر می خواست همان سال ۶۲، در عملیات خیبر به مقام شهادت رسیده بود، اما خود خواست که این ده سال را بماند و جوانان را تربیت کند. حاج منصور هنگام شهادت ۳۱ سال بیشتر نداشت اما چهره اش، رفتارش، خلق و خویش او را ده ها سال بزرگتر نشان می داد. بگذارید این مقدمه کوتاه را این گونه تمام کنم: مقام معظم رهبری جمله زیبایی دارند به این مضمون که «انتظار من از جوانان در یک جمله خلاصه می شود: تحصیل، تهذیب و ورزش!» برادر حاج منصور می گفت من هر وقت این جمله را می خوانم یا به یادم می آید، بلافاصله مصداق عینی آن را حاج منصور می بینم: تحصیل؛ کارشناس ارشد مدیریت دفاعی از دانشکده فرماندهی و ستاد. تهذیب؛ مصداق کامل یک انسان خود ساخته. تمام خلایق را بهتر از خود می دانست. جوان ها وقتی با حاجی دست می دادند، مواظب بودند که حاجی دست آنها را نبوسد! ورزش؛ قبل از جنگ کاپیتان تیم جوانان برق شیراز بود، در طول جنگ هم بدن ورزیده و قوی داشت، با اینکه یک پا بیشتر نداشت، بیش از افراد سالم فعالیت می کرد.
یه بزرگی‌میگفت: "شک نکن‌وقتی‌به یه شهـید فکرکردی،چند‌لحظه قبلش،، همون‌شهید‌داشته به تو‌فکر‌میکرده!" ❤️ ❤️
هدایت شده از منصور دلها ♥️
کلامش قصه ی پر شور دلهاست♥ سلامش چشمه ایی از نور دلهاست♥ نفس هایم به یمن آن شهید است♥ که نام کوچکش منصور دلهاست♥ @shahidekhademsadegh لطفاً در انتشار کانال شهید سهیم باشید🌹