eitaa logo
منصور دلها ♥️
133 دنبال‌کننده
721 عکس
229 ویدیو
12 فایل
#شهید_حاج_منصور_خادم_صادق
مشاهده در ایتا
دانلود
عباس ... یادآور ، ، ، برادر فداکار ، عموی مهربان ، و... نام عباس را که میشنوی ، وجودت سرشار از میشود و چه بار مسؤلیت سنگینی را عباس ها بخاطر نامشان بر دوش میکشند.. عباس دیگر یک نام ساده نیست پس از عصر .. یک دنیا معنا دارد و عباس ها این را میدانند. عباس قصه ما هم میدانست این معنای پر از شور و شوق را او خلبانی جوان بود که در مذهب و آئینش ، وطن پرستی و مردانگی را درآمیخته بود ، چون یک عباس است... ۱۲۴ عملیات بزرگ و متهورانه را با پرنده ای آهنین و قلبی روشن به نور خدا از شروع تا ۳۰تیر۶۱ در پرونده مردانگی به ثبت رسانده بود جوانی شجاع ، مردی وارسته ، همسری عاشق که پدری مهربان هم شده بود قانون نصب بر روی لباس پرواز ، قاعده ای خاص بخود دارد نام کامل ، فامیلی کامل و حتی با زبان انگلیسی هم همراه باید باشد ، تازه ، بعضی هم گروه خونشان هم ذکر میکنند! اما وینگ عباس ، فقط فامیلی اورا نوشته ، دوران... شاید گفته باشد : من هنوز به آن مقام ، عباس بودن نرسیده ام !! ولی در ۳۰تیر۶۱ بر فراز آسمان پس از درهم کوبیدن پالایشگاه الدوره ، زمانیکه هواپیما هدف آماج پدافند دشمن قرار گرفت و سقوط ، انفجار و پروازی دیگر نزدیک بود از یارش خواست تا اجکت کند و خودرا نجات بخشد!! اما عباس ، تصمیمی دیگر در آنی از لحظه برای خود گرفت! آنجا که علمدار کربلا ، دستانش پراز آب کرد تا کمی رفع عطش کند ، یاد تشنه لبان خیام حرم کرد ، از آن آب صرفنظر نمود و مشک را در دست گرفت تا بشود سقای تشنه لب... این عباس هم صرف نظر کرد و کار دشمن را پیچیده تر نمود پرنده را هدایت کرد سمت محل اجلاس سران عدم تعهد در بغداد و تمام کرد کار دشمن بعثی را آری اینجا بود که دوران به مقام عباس بودن رسید و ماندگار شد و شد ، شادی روح پرفتوحش ✍️🏻 @hatef10012
هدایت شده از شهید حاج حسن حق نگهدار ❤️
... آدم را می کند ، حتی اگر باشی ، آنقدر داغ عزیزانت را می بینی که پیر می شوی، حتی اگر سلطان باشی و به ازا هر گلوله دشمن یک لبخند بر لب نشانده باشی... چه روز عجیبی است امروز... دشمن از دنده چپ بلند شده ، به سیم آخر زده و گلوله های جنگی و شیمیایی است که نفس به نفس به زمین را می درد... حسن ، فرمان را دو دستی گرفته و پایش روی گاز است و به سرعت می رود. به قول خودش این ماشین تویوتا ، است و این مسیر ، ... از صبح که دشمن بعثی تک گسترده اش را با آتش سنگین شروع کرد ، دستور عقب نشینی به همه یگان ها اعلام شد. حسن این پا و آن پا  میکرد تا به خط برود ، جایی که از کیلومترها دورتر می شد ورود گلوله های بی وقفه توپ را در آن دید. دنبال بهانه بود که از رسید ، باید خودش را سریعتر به یگان های مستقر در خط می رساند و نیروها را عقب می فرستاد و حسن ، فرمانده را راضی کرده  یا نکرده!! کنار عباس نشسته و خود را به دل آتش سپرده بود... گرما، بی داد می کند و بوی دود و باروت سینه اش را خفه کرده است ، لب و دهانش خشک شده ، از صبح تا الان که حدود سه عصر است ، لب به آب نزده ، هر چه عباس برایش سقایی کرده بود و آب آورده بود ، دستش را پس زده بود... می خواست این ساعت آخر تشنه باشد و تشنه برود ، شاید چشم انتظار جرعه ای از آب به دست بود... نگاهش را از عباس گرفت و به جاده ای که در پناه کشیده شده بود دوخت ، دنده را عوض کرد. حال عجیبی داشت ، بالاخره راهی را که از مهر۵۹ در آن قدم زده بود ، ۶۷ داشت به آخر می رسید و چه راه سختی ولی زیبا... هشت سال ، کم زمانی نیست برای پیمودن یک راه و در این میان فراق دوستان دیدن... زمان ، که زیاد باشد ، دیدن عجایب جنگ هم زیاد می شود. **** در لحظه ای ، سی چهل بعثی مثل سیل وسط جاده جاری شدند ، در چند لحظه گلوله بود که مثل تگرگ به کاپوت لندکروز بارید... فرصت دور زدن نبود ، دنده عقب گرفت ، هنوز چند متر نرفته ، گلوله آرپی جی ، فرو رفت در رادیاتور ماشین و منفجر شد... عباس ازماشین پرت شد، با پاهایی غرق خون خود را کشید پشت خاکریز ، تا تجربه جدیدی از جنگ را در کسب کند و حسن... بوی بهشت را می شنید ، ملائکه او را با لندکروز بهشت به می بردند و جسمش برای همیشه در جاده بهشت گم شد ، تا همه بفهمند او دوست داشت مثل س باشد ، می گفت: دیگر روی برگشتن به شهر را ندارم... https://eitaa.com/joinchat/2222916297C8ced2a7ea4
عباس ... یادآور ، ، ، برادر فداکار ، عموی مهربان ، و... نام عباس را که میشنوی ، وجودت سرشار از میشود و چه بار مسؤلیت سنگینی را عباس ها بخاطر نامشان بر دوش میکشند.. عباس دیگر یک نام ساده نیست پس از عصر .. یک دنیا معنا دارد و عباس ها این را میدانند. عباس قصه ما هم میدانست این معنای پر از شور و شوق را او خلبانی جوان بود که در مذهب و آئینش ، وطن پرستی و مردانگی را درآمیخته بود ، چون یک عباس است... ۱۲۴ عملیات بزرگ و متهورانه را با پرنده ای آهنین و قلبی روشن به نور خدا از شروع تا ۳۰تیر۶۱ در پرونده مردانگی به ثبت رسانده بود جوانی شجاع ، مردی وارسته ، همسری عاشق که پدری مهربان هم شده بود قانون نصب بر روی لباس پرواز ، قاعده ای خاص بخود دارد نام کامل ، فامیلی کامل و حتی با زبان انگلیسی هم همراه باید باشد ، تازه ، بعضی هم گروه خونشان هم ذکر میکنند! اما وینگ عباس ، فقط فامیلی اورا نوشته ، دوران... شاید گفته باشد : من هنوز به آن مقام ، عباس بودن نرسیده ام !! ولی در ۳۰تیر۶۱ بر فراز آسمان پس از درهم کوبیدن پالایشگاه الدوره ، زمانیکه هواپیما هدف آماج پدافند دشمن قرار گرفت و سقوط ، انفجار و پروازی دیگر نزدیک بود از یارش خواست تا اجکت کند و خودرا نجات بخشد!! اما عباس ، تصمیمی دیگر در آنی از لحظه برای خود گرفت! آنجا که علمدار کربلا ، دستانش پراز آب کرد تا کمی رفع عطش کند ، یاد تشنه لبان خیام حرم کرد ، از آن آب صرفنظر نمود و مشک را در دست گرفت تا بشود سقای تشنه لب... این عباس هم صرف نظر کرد و کار دشمن را پیچیده تر نمود پرنده را هدایت کرد سمت محل اجلاس سران عدم تعهد در بغداد و تمام کرد کار دشمن بعثی را آری اینجا بود که دوران به مقام عباس بودن رسید و ماندگار شد و شد ، شادی روح پرفتوحش ✍️🏻 @hatef10012