هوالشهید
ساعت به وقت شهادت...
«ساعت، یک بامداد چهارم آذر را نشان میدهد. توی آن تاریکی، علی بی آنکه بداند نفر کناریاش چه کسی است، دست الیاس را میگیرد. حتی به چهرهاش نگاه نمیکند. با انگشتان دست، به نیروها اشاره میکند که دو نفر دو نفر بیایند. دست الیاس را میکشد و با تمام توان شروع به دویدن میکنند. تکفیری ها، بی امان روی سرشان آتش میریزند و به طرفشان تیراندازی میکنند. الیاس که تیربار در دست دیگرش قرار دارد، دست علی را رها میکند تا بتواند راحت و سریع بدود و از او جلو میافتد. همینطور فاصلهاش را با علی زیاد میکند، که ناگهان پایش به تلهی انفجاری که تکفیری ها کار گذاشته بودند، برخورد میکند و انفجاری مهیب رخ میدهد. حجم وسیعی از خاک و دود و آتش، به آسمان بلند میشود و او گم میشود. حالا دیگر ماه نمیخندد و غصه دار است. چون هر چقدر نگاه میکند تا الیاس را پیدا کند، او را نمیبیند. دوست دارد باز هم بر صورت الیاس بتابد و خندهی او را ببیند، اما او را نمییابد. از پیدا کردنش که ناامید میشود، با گریه، پشت ابرها میرود و خودش را پنهان میکند. » هشتمین سالروز سکونتت در بهشت، گوارای وجودت باد الیاس جان.... 🌹🌹🌹🌹🌹 #السلام-علیک-یا-علی-بن-موسی-الرضا«ع» #شهید-مدافع-حرم-جاویدالاثر-الیاس-چگینی #شهید-مدافع-حرم-حمید-سیاهکالی-مرادی #شهید-ذکریا-شیری #کتاب-لبخند-ماه #انتشارات-روایت-فتح