eitaa logo
شهدای اسارت استان قزوین
253 دنبال‌کننده
11هزار عکس
2هزار ویدیو
7 فایل
امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست (مقام معظم رهبری ) تنها کانال تخصصی فعال با محتوای شهدایی در استان قزوین ارتباط با ادمین: @abcdefil اگه میخوای ارادت قلبی خودت رو به شهدا نشون بدی عضو کانال شو و مارو به دوستانت معرفی کن
مشاهده در ایتا
دانلود
3.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و هو المجنون ..🍃🕊️ . لا یَکمَل ایمان العَبد حتّی یَظُنون النَاس انهُ مَجنُون حال مجنون را ببین ..! . https://eitaa.com/shohadayegharibghazvin
را برای ما جا گذاشتن تا روزی بدانیم از ما بودن هویتشان بود اما دلشان را به زدن راستی خوبی بوده ایم؟ 🌹ماملت_شهادتیم 🌹ماملت_امام_حسینیم 🌹لبیک_یاخامنه_ای https://eitaa.com/shohadayegharibghazvin
🌱‌موقع ، الله اکبر را که می‌گفتند، صیاد هم نمازش را می‌گفت! این چیزی بود که من هیچ وقت ندیدم که ترکش کند! اصلاً جزو متعلقاتش بود! دیده‌اید بعضی چیزها همیشه همراه آدم هست؛ نماز اوّل وقت هم همیشه همراه او بود! چنان الله اکبر میگفت که انگار آخرش را می‌خواند! ‌چنان با نماز میخواند که گویی به وصل شده است! می گفت : هرچه دارم، از نماز دارم. تأکید داشت نماز را اول وقت بخوانیم. وقت هایی که خانه بود، نماز مغرب و عشا را به جماعت می خواندیم. به امامت خودش. 🌹🇮🇷❤️شهید صیاد شیرازی http://eitaa.com/shohadayegharibghazvin
را برای ما جا گذاشتن تا روزی بدانیم از ما بودن هویتشان بود اما دلشان را به زدن راستی خوبی بوده ایم؟ http://eitaa.com/shohadayegharibghazvin
را برای ما جا گذاشتن تا روزی بدانیم از ما بودن هویتشان بود اما دلشان را به زدن راستی خوبی بوده‌ایم؟ 🌹🌹🌹🌹
گاهی از آن بالا نگاهی به ما اسیران دنیا کنید دیدنی شده حالِ ما و چشم هایِ پر از حسرتمان، پر کشیدن تا http://eitaa.com/shohadayegharibghazvin
گاهی از آن بالا نگاهی به ما اسیران دنیا کنید دیدنی شده حالِ ما و چشم هایِ پر از حسرتمان، پر کشیدن تا
🥀🥀 را برای ما جا گذاشتن تا روزی بدانیم از ما بودن هویتشان بود اما دلشان را به زدن راستی خوبی بوده ایم؟ 🥀
را برای ما جا گذاشتن تا روزی بدانیم از ما بودن هویتشان بود اما دلشان را به زدن راستی خوبی بوده ایم؟ التماس دعا وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷 http://eitaa.com/shahidesaratghazvin
من عاشقی تو را به روی مین‌ها ؛ در لحظه‌‌ی انفجار باور کردم...   ⊰❀⊱ اسارت قزوین 👇 http://eitaa.com/shahidesaratghazvin
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 همان سال ۶۱، تیرماه، ماه بود. من و خان‌جون طبقه‌ی پایین بودیم. خان‌جون برایشان می‌گذاشت و بچه‌ها خودشان می‌آمدند و می‌بردند بالا و می‌انداختند. کارشان که تمام می‌شد، دایم صدای و می‌آمد. سربه‌سر هم می‌گذاشتند و آن‌قدر بگو و بخند می‌کردند که شک می‌کردیم این‌ها همان بچه‌های یک ساعت قبل باشند. بعد خودشان رخت‌خواب‌ها را از راه پشت‌بام می‌کشیدند و می‌بردند روی بام و زیر می‌خوابیدند. گاهی می‌رفتند بیرون؛ به هوای کله‌پاچه. اگر برای مسجد نمی‌رفتند، نزدیک صدای صوت دعا و قرآن سعید می‌آمد، گوش می‌کردیم و لذت می‌بردیم. بقیه‌ی بچه‌ها پشت سرش می‌ایستادند و را می‌خواندند. راوی : 🌹🥀🕊