🌹🍃🌸🍃... تفسیر سوره بقره ۱۸۸ و ۱۸۹ .... #استاد_قرائتی @shahidesarboland_313

🌹🍃🌸🍃.... مدتی کانون مقداد شده بود پاتوقمان . سرود کار می‌کردیم. محسن همیشه تک خوان🎼 گروه بود .در یک سالن اجرا داشتیم . وسط سرود برق دستگاه مشکل پیدا کرد و آهنگ قطع شد . محسن هول نکرد و به خواندن ادامه داد . چند ثانیه بعد آهنگ وصل شد و ادامه دادیم . آن روز برای این اعتماد به نفسش جایزه گرفت . در همه مقاطع تحصیلی با هم بودیم. دبستان، راهنمایی و هنرستان . حتی بعد از کنکور سال ۸۷ هم رشته و هم دانشگاهی شدیم. رشته تکنولوژی کنترل در دانشگاه علمی کاربردی علویجه. رفت و آمد نجف آباد تا علویجه خودش داستانی شد. ترم اول موتورمان🛵 را می‌گذاشتیم خانه ننجونش و حدود ۳ کیلومتر پیاده می‌رفتیم تا برسیم سر جاده . تنها راه نجاتمان این بود که سوار مینی بوسی🚌 شویم که سرویس معلم‌ها 🧕بود و آنها را می‌برد علویجه. ۷--۸ نفر بیشتر نبودیم و با کلی چرب زبانی راضی‌اش کردیم ما را هم ببرد. من و محسن و دو نفر دیگر می‌رفتیم جلو، کنار دست راننده. بعد از مدتی صدای خانم‌ها در آمد چرا این مجردها رو راه دادید تو ماشین ؟ خوب ما توی این مسیر یک ساعته مینی بوس را می‌گذاشتیم روی سرمان.😜 دیگر ما را راه ندادند.🤦‍♂ دردسرمان دوباره شروع شد. از ۶ صبح راه می‌افتادیم و بیشتر اوقات به کلاس ساعت ۸ نمی‌رسیدیم . از نجف آباد تا دانشگاه ۴ -- ۵ تا ماشین عوض می‌کردیم فرقی هم نمی‌کرد ، سواری، کامیون، خاور ،تریلی . 🛻🚚🚙🚖🚘 بعد از دو ماه یک راننده مینی بوس را راضی کردیم که اختصاصی دانشجویان را ببرد. اول زیر بار نمی‌رفت که تعدادتان کم است و به صرفه نیست، قول دادیم خودمان برایش مسافر جور کنیم. دختر و پسر می‌ریختیم بالا و یا علی مدد. ضبط نداشت، خودمان رفتیم از آن جا فندکی‌های فلش خور خریدیم . هر روز یکی آهنگ جدید می‌ریخت روی فلش و می‌آورد پخش می‌کرد. محسن زیاد از این آهنگ‌ها خوشش نمی‌آمد، مخصوصاً اگر خواننده‌اش زن بود سریع قطع می‌کرد . خیلی وقت‌ها که با هندزفری مداحی‌های گوشی خودش را گوش می‌داد . تا فلشش را می‌زد صدای بچه‌ها در می‌آمد که باز فلش محسن حججی! عاشق مداحی‌های محمود کریمی بود .با روابط عمومی خوبی که داشت همه را راضی نگه می‌داشت. با این استعدادش خیلی خوب می‌توانست هرزگی کند ولی اهل این کارها نبود.😇 #شهید_حججی ادامه دارد.... @shahidesarboland_313

🔰آکسیوس: صهیونیست به دنبال استفاده از پیجرها در جنگ تمام عیار با حزب‌الله بود 🔸وبگاه «آکسیوس» به نقل از سه مقام آمریکایی گزارش کرد که نتانیاهو و وزرای ارشد وی و فرماندهان ارتش رژیم صهیونیستی و سازمان‌های اطلاعاتی صهیونیست تصمیم گرفتند به جای آن‌که خطر شناسایی این پیجرها از سوی حزب‌الله را به جان بخرند، این پیجرها را همین حالا منفجر کنند. 🔸نگرانی صهیونیست که به تصمیم این رژیم برای منفجر کردن پیش از موعد این پیجرها برای اولین بار از سوی وبگاه المانیتور گزارش شده بود که دو نفر از اعضای حزب‌الله درروزهای اخیر به این پیجرها مظنون شده بودند. 🔸زمانی‌که مشاور ارشد بایدن هفته جاری به اراضی اشغالی سفر کرده بود، نتانیاهو، وزیر جنگ رژیم صهیونیستی و دیگر مقام‌های ارشد اسرائیلی، درگیر ساعت‌ها رایزنی‌های امنیتی پیرامون موضوع احتمال به خطر افتادن این عملیات بودند. 🔸چندین دقیقه قبل از آغاز انفجار پیجرها در سراسر لبنان، گالانت با وزیر دفاع آمریکا در تماس تلفنی به او اطلاع داد که رژیم صهیونیستی به زودی عملیاتی را در لبنان انجام می‌دهد اما هیچ‌گونه جزئیات بیشتری ارائه نداد.

🌹🍃🌸🍃... تفسیر سوره بقره ۱۹۰ و ۱۹۱ .... #استاد_قرائتی @shahidesarboland_313

♦️‌هکرهای حنظله گفتند طی هک‌های گسترده توانستند اطلاعات بسیار محرمانه‌ای از عملیات روزهای گذشته به دست آورند و در ساعات آینده تمامی اسناد منتشر خواهد شد! 🔹‌‌خلاصه عملیات به شرح زیر است: این حمله زنجیره تامین با آلوده کردن باتری دستگاه‌های پیجر به نوع خاصی از مواد منفجره حساس به حرارت در کشور سازنده صورت گرفته است! 🔹‌‌باتری‌ها توسط شرکت IIB (باطری‌های صنعتی رژیم صهیونیستی) در نهاریا به این مواد منفجره آلوده شده‌اند! 🔹‌‌موساد مسئول انتقال باتری‌های آلوده به کشور سازنده بود! 🔹‌‌با توجه به حساسیت دستگاه‌های کشف مواد منفجره به این باتری‌ها و نیاز به جابجایی آنها در چندین کشور، موساد با همکاری شرکت ویدیسکو اقدام به جابجایی محموله‌های مذکور کرده است! 🔹‌‌شرکت ویدیسکو یک شرکت زیرمجموعه ۸۲۰۰ واحدی است و امروزه بیش از ۸۴ درصد از فرودگاه‌ها و بنادر در جهان از دستگاه های اشعه ایکس تولید شده توسط این شرکت در واحد امنیتی خود استفاده می‌کنند که در واقع دارای بک پنجره نفوذ ۸۲۰۰ و رژیم صهیونیستی است. @shahidesarboland_313

🔻انفجار پیجرها در لبنان به چه دلیلی بوده است؟بررسی چند سناریوی احتمالی 🔹با زیرنویس فارسی @shahidesarboland_313

🌹🍃🌸🍃... یک حقیقت را باید بگویم ، با اینکه محسن در همه این ایام ریش داشت و عاشق اهل بیت علیهم السلام بود از روزی که پایش به موسسه شهید کاظمی و سپاه باز شد ۱۸۰ درجه ورقش برگشت . بعد از سربازی زود ازدواج کرد . یکی از آرزوهای بچگی مان که به درخت تکیه می‌دادیم این بود که با دو تا خواهر دوقلو در روز مبعث ازدواج کنیم. محسن پای من صبر نکرد. من به بهانه اینکه وضعیت مالی ام بهتر شود این دست و آن دست می‌کردم. اما محسن خیلی خوشبین بود. من هم که ازدواج کردم ،رفت و آمدهای خانوادگی مان شروع شد. اما دیگر این محسن ، محسن قبل نبود. هنوز اهل بگو بخند و شوخی بود . دور هم جمع می‌شدیم و منچ بازی می‌کردیم. ولی فازش عوض شده بود. دفعه اول که می‌خواست برود سوریه باهاش مخالفتی نکردم. ولی دفعه دوم گفتم نرو فکر زن و بچه و زندگی ات را بکن . می‌گفت دعا کن شرمنده نشم . دعا کن روسفید بشم . یک شب یکی از رفقا زنگ زد که دم در تو ماشین منتظرتم . احساس کردم صدایش می‌لرزد . می‌دانست توی فضای مجازی نیستم. پرسیدم چی شده؟ گفت محسن اسیر شده ! باورم نمی‌شد ، می‌گفتم شوخی می‌کند. چون ما با هم از این مدل شوخی‌ها زیاد می‌کردیم . وقتی عکس اسارتش را نشانم داد، دو دستی زدم توی سرم . نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم . آن شب فقط دعا می‌کردم این خبر واقعیت نداشته باشد یا بازی روانی دشمن باشد. یاد روزهایی می‌افتادم که در میان جمع به شوخی می‌گفتیم قیافه ات مثل شهدا❤️ می‌مونه. روز تشییعش نرفتم آن جلوها .حرف‌ها داشتم با محسن . حرف‌های نگفته بین خودم و خودش . توی آن شلوغی نمی‌شد . گذاشتم برای زمانی که آرامگاهش خلوت شود .🥀 ادامه دارد.... #شهید_حججی @shahidesarboland_313

لاک پشت‌ها را نجات می‌دهند ، اما انسانیت را با دفن انسان‌ها زیر آوار خانه‌ها با بمب‌های غول پیکر میکشند . آری قضیه فرق می‌کند. بشریت تفکیک شدنیست در نزد انسان نماهای دروغگوی سازمان حقوق بشر. در این میان دنیا دارد برای انتظار منجی یکصدا می‌شود. خوب گوش کن تا ببینی صدای انسان ها را ، آنجایی که صداها را خفه می‌کنند با تصاویر ، هم می‌شود دید و هم میشود شنید .❤ #پیروزی_مقاومت #وحدت_نجات_غزه @shahidesarboland_313

♨️🌼🍃 پیام تاریخی امام خمینی رحمت الله علیه: نمی‌شود از شما پذیرفت که قانون را قبول ندارم ! تو غلط می‌کنی قانون را قبول نداری ، قانون تو را قبول ندارد . @shahidesarboland_313

🌹🍃 خاطره گویی رهبر معظم انقلاب از شکار تانک به همراه شهید چمران 😍 @shahidesarboland_313

🥀 مناجات با امام زمان که جان هایمان فدای حضرتش باد. 🌹آقاجان ، ما را به سربازی خودت قبول کن‌. سربازان مخلص گمنام و از یاری کنندگان همراهت . ☘اميرالمؤمنين علی عليه السلام میفرمایند : يارَبِّ ، يارَبِّ! قَوِّ عَلى خِدمَتِكَ جَوارِحي وَاشدُد عَلَى العَزيمَةِ جَوانِحي. پروردگارا ، پروردگارا! اندام مرا بر خدمتگزارى ات نيرومند ساز و درونم را در تصميم گيرى قوى دار . بار الها ... از درگاهت میخواهیم ما را در یاری حجة ابن الحسن قوی بداری 💕 @shahidesarboland_313

🌹🍃🌸🍃... تفسیر سوره بقره ۱۹۲ و ۱۹۳ .... #استاد_قرائتی @shahidesarboland_313

🌹🍃🌸🍃.... نمی‌شود اسمش را گذاشت لات ، ما نجف آبادی‌ها به این تیپ آدم‌ها می‌گوییم "میغان" به قولی داش مشتی. اولین تصویری که ازش دارم این شکلی بود، پسری لاغر مردنی با سبیل کم پشت و موهای تا روی گوش و پشت مو. فرمان موتور هوندایش را خرگوشی بالا آورده بود . مدام آن دسته کلید🗝🔑 بافتنی اش را تاب می‌داد . از آن مدلی‌ها که زندانی‌ها می‌بافند . خیلی غلیظ با لهجه نجف آبادی حرف می‌زد ، بنا به عادتش روی حرف دوم اسم همه یک تشدید می‌گذاشت . حسّن حسّین به رضا هم می‌گفت رسّا . با معرفت بود و خوش مشرب . گاهی با بچه‌ها می‌رفت باغ و خوشگذرانی . غالباً قرعه مادر خرجی به نامش می‌افتاد . نان و کباب 🍖و سور و سات را جور می‌کرد و الحق هم در کارش حرفه‌ای بود . همان ایام می‌رفت برق کشی ساختمان. توی خانه یکی از دوستان سیم کلید پریزها را اشتباه وصل کرده بود. طرف می‌گفت زنگ در خونه رو می‌زنم چراغ‌های دستشویی روشن می‌شه!😅 کلید اتاق رو می‌زنم توی حال روشن میشه! نمی‌دانم چرا و چگونه ولی از وقتی پایش به موسسه شهید کاظمی باز شد روز به روز تیپش تغییر کرد. دیگر این محسن آن محسنی نبود که روزهای اول دیده بودمش. از حرکات و سکناتش هم می‌فهمیدم که زلفش به حاج احمد کاظمی گره خورده .😍 چند باری من را با خودش برد سر مزار شهید❤️ کاظمی . اوایل برای من خیلی جذاب نبود . نمی‌دانم پیش خودش چه فکری می‌کرد، ولی می‌رفت ،هر هفته هم می‌رفت . دو تا موتور دو ترکه می‌رفتیم تخته فولاد. دو سه متر قبل‌تر می‌ایستاد و سلام می‌داد، بعد می‌رفت می‌نشست کنار قبر، آخر سر عقب عقب می‌آمد و به نشانه خداحافظی احترام نظامی می‌گذاشت. خودم تا قبل از آن فقط یک شهید کاظمی می‌شناختم که در تشییع جنازه اش هم بودم اما نمی‌شناختمش . محسن به واسطه مؤسسه حاج احمد را شناخت. حاضر بود از نجف آباد برود اصفهان یک سلامی و درد دلی و گریه‌ای بکند و برگردد . حتی شکایت هم می‌کرد. ولی ما ادا و اطوار و جنگولک بازی در می‌آوردیم ،تاب می‌خوردیم لای قبرها و دوری می‌زدیم. بعدش هم که قرارمان کباب ترکی‌های فلکه فیض بود. #شهید_حججی ادامه دارد..... @shahidesarboland_313