#قسمت_دوم
#توبه
از طرف دانشگاه یک اردوی زیارتی به حرم امام خمینی گذاشتن، اول گفتم نمی رم، ولی چون هم دانشگاهیام داشتن میرفتن، گفتم منم میام، یه مینی بوس گذاشتن دانشگاه منم باهاشون نشستم توی ماشین، وقتی رسیدیم حرم، چشمم که به گلدسته های حرم امام خمینی افتاد، شروع کردم توی دلم به بد و بیراه گفتن، به امام، وقتی هم رسیدیم توی حرم، شروع کردم به بی ادبی کردن، بچه ها رفتن دور ضریح با زیارت کردن، منم دستم رو انداختم توی شبکه های ضریح، به مسخره مثل بچه ها گریه کردم، هی صدا زدم، آی امام خمینی من رو شفا بده البته خدا من رو ببخشه امامش رو نمیگفتم،
چند شب بعد خواب دیدم تو تالار علامه طباطبایی دانشگاه تهران جلسه تشکیل شده و سخنران جلسه امام خمینی بود، طبق پیش زمینه ای که داشتم و همین طور در حال قضاوت بودم که یه دفعه توی خواب دیدم، امام خمینی رو کرد به من، به اسم خودم صدام کرد، گفت خانم... دختر گلم مقنعه سرت کن من تعجب کردم به خودم گفتم یعنی با من بود...
#ادامه_دارد...
🌷❤️🌷
@shahidesarboland_313