eitaa logo
[شهیدجاویدالاثر غلامحسین اکبری]
1.3هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
11.2هزار ویدیو
60 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 ﷽ 🍃 «لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنَىٰ وَزِيَادَةٌ وَلَا يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَلَا ذِلَّةٌ أُولَٰئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» کسانی که نیکی کردند، پاداش نیک و افزون بر آن دارند؛ و تاریکی و ذلّت، چهره‌هایشان را نمی‌پوشاند؛ آنها اهل بهشتند، و جاودانه در آن خواهند ماند. 🌺 📗 سوره یونس، آیه ۲۶
السلام علیک یاصاحب الزمان جانم بفدایت❤ از کویر خشک بر دریا سلام✋ هر نفس بر زاده ی زهرا سلام✋ بازمی گویم به تو از راه دور💔 یا حجت ابن الحسن آقا سلام...✋
شما مانند یک ماهی که قدر آب را نمی‌داند قدر ولایت فقیه را نمی‌دانید.. 🌱
اگه از خدا بخوای بنده میشی اما اگه از بنده ی خدا بخوای برده میشی ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آرامش 02.mp3
10.12M
ارامش ۲ خیلی وقتها، ما دست به کارهایی می‌زنیم که آرامش‌مون رو مختل می‌کنه! اگر بلد باشیم، از همین موقعیت‌ها هم می‌تونیم برای ساختنِ روزهایی آرامتر از قبل، استفاده کنیم. اللهم عجل لولیک الفرج❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇🖤𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امیر عباسی.mp3
8.05M
حرم ذکر یا رضا دارم... حاج_امیر_عباسی ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹ارزش والدین درپیشگاه خدا 🍀حضرت یعقوب ( ع ) پس از سال ها فراق حضرت یوسف ( ع ) به دیدار پسرش رفت. حضرت یوسف ( ع ) به استقبال پدر از مصر بیرون آمد ، اما برای استقبال پدرش از اسب پیاده نشد. 🌱پس از پایان مراسم دیدار ، جبرئیل از حضرت یوسف ( ع ) خواست که دستش را باز کند. نوری از میان انگشتانش به آسمان رفت. ❣حضرت یوسف ( ع ) پرسید این چه بود ؟ جبرئیل گفت این نور نبوت بود که از نسل تو به خاطر کیفر پیاده نشدن برای پدرت خارج گردید و دیگر از نسل تو پیغمبر نخواهد بود. 🌺
🌷ﺍﺯ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﺩﻭﻻﺑﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: ﻭﺿﻌﯿﺖ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺍﻟﺰﻣﺎﻥ چگونه خواهد بود ﻣﺜﺎﻝ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺯﺩﻧﺪ، ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﻣﺜﻞ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺍﻟﺰﻣﺎﻥ، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﭘﺪﺭﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﭘﺴﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﻣﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻗﯽ ﺣﺒﺲ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ: ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﺎﺷﯿﺪ، ﻣﻦ ﻣﯿﺮﻭﻡ ﻭ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩﻡ. ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﺮﻭﺩ ﭘﺸﺖ ﭘﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﺪ. ﭘﺴﺮﺍﻭﻝ؛ ﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩ ﭘﺪﺭ ﺳﻮﺀﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﻪ ﺑﻬﻢ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﺍﺗﺎﻕ ﻭ ﺷﺮﺍﺭﺕ! ﭘﺴﺮﺩﻭﻡ؛ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ ﭘﺴﺮ ﺍﻭﻝ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ ﻭ ﺷﺮﺍﺭﺕ ﻣﯿﮑﻨﺪ، ﻣﯿﻨﺸﯿﻨﺪ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﯿﺎ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﯿﺎ! ﭘﺴﺮﺳﻮﻡ؛ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﻣﯿﺸﻮد! ﭘﺴﺮ ﭼﻬﺎﺭﻡ؛ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻩ ﭘﺪﺭ ﭘﺸﺖ ﭘﺮﺩﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﺪ، ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﺮﺗﺐ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﺗﺎﻕ ﻭ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﯿﺎﻣﺪﻥ ﭘﺪﺭ ﻧﯿﺴﺖ؛ ﺍﻭ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ. ﭘﺲ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ: ﻫﺮ ﭼﻪ ﻫﻢ ﭘﺪﺭ ﺩﯾﺮﺗﺮ ﺑﯿﺎﯾﺪ، ﻣﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻭ ﭘﺪﺭ ﻫﻢ ﻣﺮﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ، ﺩﺭ ﻋﯿﻦ ﺣﺎﻝ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺁﻣﺪن ﭘﺪﺭ ﻧﯿﺰ ﻫﺴﺖ. ﺁﺭﯼ؛ ﺍﯾﻦ ﻣﺜﺎﻝ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻣﺜﻞ ﻣﺎﺳﺖ، ﻣﺮﺩﻡ ﺁﺧﺮﺍﻟﺰﻣﺎن. ﻋﺪهﺍﯼ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺭﺍ ﺑﻬﻢ ﻣﯿﺮﯾﺰﯾﻢ..! ﻋﺪﻩﺍﯼ ﺍﺻﻼ ﺁﻗﺎ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻣﺸﻐﻮﻟﯿﻢ..! ﻋﺪﻩﺍﯼ ﻫﻢ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﺴﺖ ﻣﯿﻨﺸﯿﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﺁﻗﺎ ﺑﯿﺎ ﺁﻗﺎ ﺑﯿﺎ..! عده‌ای هم از هیچ کاری برای رضایت ولی امرشان دریغ نمی‌کنند...
گر چه از عشق فقط لاف زدن را بلدیم گر چه چندی است که بی روح تر از هر جسدیم گر چه در خوب ترین حالت مان نیز بدیم جز در خانه ی ارباب دری را نزدیم روزگاری است که ما رعیت این خانه شدیم سجده ی شکر بر آریم که دیوانه شدیم  از همان روز که حُسنش به تجلّی دم زد از همان دم که دمش طعنه به جام جم زد از همان لحظه که مهرش به دلم پرچم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد بنده ی عشقم و مجنون حسین بن علی در رگم نیست به جز خون حسین بن علی  آسمان با طپش ماه تماشا دارد قطره دریا که شود جلوه ی زیبا دارد روح در جسم که باشد همه جا جا دارد  عشق با نام حسین است که معنی دارد او رسیده که به داد دل غافل برسد کشتی گمشده ی عشق به ساحل برسد کاروانی که به ره مانده به منزل برسد نمک سفره ی ما نُقل محافل برسد به همان کس که به میزان خدا هست محک هر کجا سفره ی عشق است حسین است نمکش او همان است که احسان قدیمش خوانند در مدینه همه آقای کریمش خوانند صاحب جام بلایای عظیمش خوانند پنجمین دشمن شیطان رجیمش خوانند از ازل تا به ابد خلق خدا می دانند ما همه بنده و این قوم خداوندانند غم عشق است که آتش زده بر بنیادم تا که در راه محبت بدهد بر بادم من ملک بودم و فردوس نه آمد یادم که من از روز ازل اهل حسین آبادم منم آن رود که جز جانب دریا نروم بر  دری غیر در خانه ی مولا نروم ما که بر صاحب این عشق ارادت داریم ما که انگیزه ی بر گشت به فطرت داریم یک نفس تا به خدا بُعد مسافت داریم باز هم در سرمان شور زیارت داریم  هرکه دارد سر همراهی ما بسم الله هر که دارد هوس کرب بلا بسم الله کربلا گفتم و دیدم جگرم می سوزد آسمان دود زمین در نظرم می سوزد گوییا معجر بانوی حرم می سوزد دختری گفت که ای عمه سرم می سوزد
مرحوم آیت الله حقیقی بالاخره «کعبه» به کرمان رسید! «ما یک آیت‌الله "حقیقی" در کرمان داشتیم. چند سال قبل که ایشان از دنیا رفتند، دوستانشان آمدند و اصرار داشتند هماهنگی‌های لازم صورت بگیرد تا بتوانند پیکر آیت‌الله را در جوار قبور مطهر شهدا در گلزار شهدای کرمان دفن کنند. از ممنوعیت قانونی این موضوع گفتیم و تاکید کردیم فضای گلزار اختصاص به پیکر شهدا دارد و در نهایت، فقط امکان دفن پدر و مادر آن‌ها در این محدوده وجود دارد. وقتی اصرار عجیب آن‌ها را دیدیم، علتش را پرسیدیم. برایمان گفتند: "آیت‌الله حقیقی قبل از پیروزی انقلاب خواب دیده‌بود کعبه را به گلزار شهدای کرمان آورده‌اند و مردم می‌آیند برای زیارت آن! ایشان می‌گفت: "سال‌ها دنبال این بودم که بدانم تعبیر خوابم چیست. گذشت، بعد از پیروزی انقلاب، وقتی اولین شهید را در این نقطه از شهر دفن کردند، فهمیدم خوابم دارد تعبیر می‌شود." به همین دلیل، آیت‌الله حقیقی بسیار دوست داشت در نزدیکی مزار شهدای کرمان دفن شود."» حضور مردم در گلزار شهدای کرمان برای زیارت مزار شهید حاج قاسم سلیمانی سردار حسنی سکوت می‌کند. انگار دنبال کلماتی می‌گردد که یاری‌اش کنند برای ادای حق این ماجرا. عاقبت می‌گوید: «امروز اگر به گلزار شهدای کرمان بیایید، صف طولانی انبوه زائرانی را می‌بینید که از دور و نزدیک می‌آیند، ساعت‌ها به انتظار می‌ایستند تا خودشان را به مزار شهید حاج قاسم سلیمانی برسانند و دقایقی آن را زیارت کنند. به اعتقاد من، حال‌وهوای امروز گلزار شهدای کرمان، بعد از بیش از 40 سال، تعبیر کامل خواب آیت‌الله حقیقی است.» اما بشنوید از سرانجام ماجرای تدفین آیت‌الله حقیقی: «همان موقع که دوستان آیت‌الله حقیقی پیگیر موضوع بودند، حاج قاسم با من تماس گرفت و گفت: "همه شهدایی که در کرمان داریم، شاگردان آیت‌الله حقیقی بودند. شما موضوع را بررسی و طوری عمل کنید که هم قانون را رعایت کرده‌باشید و هم احترام این عالم بزرگ را حفظ کنید." خلاصه، با تاکید سردار سلیمانی، پیکر آیت‌الله حقیقی در جوار گلزار شهدا به خاک سپرده‌شد.»
﷽ آدمیزاد نسبت به جایی که هست، نا شکره نسبت به جایی که نیست، حریص؛ چیزی که داره رو نمی‌بینه و آرزوش، چیزیه که نداره؛ ولی امان از یه گفتنِ «خدایا شکرت»
﷽ 📹 استوری | امام خامنه‌ای: خواستند اختیار عراق را در دست بگیرند، نشد. حکومت سوریه را ساقط کنند، نشد. حزب الله و امل را در لبنان از بین ببرند، نشد. چند میلیارد دلار پول، هزاران ساعت کار فکری، برای اینکه بتوانند به ایران‌ لطمه بزنند. نقشه‌ی اینها، توطئه‌ی اینها خنثی شد. با نیروی عظیم و کارآمد جمهوری اسلامی که مظهر و پرچمِ این نیروی عظیم شخصی بود به نام حاج قاسم سلیمانی.
﷽ یکی از حسرت‌ها اینه در جهنم که پایان‌های مختلفی از زندگیت رو میبینی که میتونستی بشی ولی تنبلی کردی و نشدی و حسرت حسرت حسرت.. مثلا بهت نشون میدن میتونستی شهید بشی میتونستی بروجردی بشی، میتونستی بهشتی بشی میتونستی خمینی بشی، میتونستی ابن‌سینا بشی میتونستی فلان شخص مصلح موثر جهانی بشی میتونستی دانشمند بشی، مداح بشی، قاری بشی بعد تمام این پایان‌ها رو با جزییات بهت نشون میدن که ببین این جوری میشدی اینجور میشد، این شکلی میشدی و.. و خودت نخواستی و این شدی! حسرت داره نه؟ که بهت نشون بدن میتونستی مثلا قهرمان المپیک بشی، رتبه تک کنکوری بشی میتونستی مرجع تقلید بشی، میتونستی مث بهجت بشی، میتونستی علی بن مهزیار بشی، ولی الان نشدی و شدی این! با تنبلی، با حماقت، با جهالت، با سستی! آتش جهنم این شکلی می‌سوزونه.. 💔
🔅 ✍ امیدت فقط به خدا باشد تا برایت معجزه‌ها کند 🔹مردی از اولیای الهی، در بیابانی گم شده بود. پس از ساعت‌ها سردرگمی و تشنگی، بر سر چاه آبی رسید. 🔸وقتی قصد کرد تا از آب چاه بنوشد، متوجه شد آب چاه خیلی پایین است. 🔹با خود گفت: بدون دلو و طناب نمی‌توان از آن چاه آب کشید. 🔸هرچه گشت نتوانست وسیله‌ای برای بیرون‌آوردن آب از چاه بیابد. لذا روی تخته‌سنگی دراز کشید و بی‌حال افتاد. 🔹پس از لحظاتی، یک گله آهو پدیدار شد و بر سر چاه آمدند و بلافاصله، از آب همان چاه سیراب شدند و رفتند. با رفتن آن‌ها، آب چاه هم پایین رفت! 🔸آن فرد با دیدن این منظره، دلش شکست. رو به آسمان کرد و گفت: خدایا! می‌خواستی با همان چشمی که به آهوهایت نگاه کردی، به من هم نگاه کنی! 🔹همان لحظه ندا آمد: ای بنده من، تو چشمت دنبال دلو و طناب بود، اما آن زبان‌بسته‌ها، امیدی غیر از من نداشتند، لذا من هم به آن‌ها آب دادم! 💢 سعی کنیم تنها امید و تکیه‌گاهمان را فراموش نکنیم.
🔴 ای انسان تکبروغرورت برای چیست نخست «نطفه» بى‌ارزشى بودید، چیزى نگذشت که شما را به صورت «علقه» و از آن پس به صورت «مضغه» در آورد، سپس شکل و اندام انسانى به شما داد، بعد لباس حیات در اندام شما پوشانید، و به شما روح و حس و حرکت داد، همین گونه مراحل مختلف جنینى را یکى پس از دیگرى پشت سر نهادید، تا به صورت انسانى کامل از مادر متولد شدید، باز اطوار حیات و اشکال مختلف زندگى ادامه یافت، شما همیشه تحت ربوبیت او قرار دارید، و دائماً نو مى ‌شوید، و آفرینش جدیدى مى ‌یابید، چگونه در برابر آستان با عظمت خالق خود سر تعظیم فرود نمى‌آورید؟ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام: «عَجِبْتُ لِابْنِ آدَمَ أَوَّلُهُ‏ نُطْفَةٌ وَ آخِرُهُ جِيفَةٌ وَ هُوَ قَائِمٌ بَيْنَهُمَا وِعَاءً لِلْغَائِطِ ثُمَّ يَتَكَبَّر» از فرزند آدم در شگفتم، ابتدايش نطفه و پايانش مردارى بدبو، و بين ابتدا و پايانش ظرف نجاست است، آنگاه تكبر مى ورزد!