eitaa logo
[شهیدجاویدالاثر غلامحسین اکبری]
1.5هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
12.9هزار ویدیو
71 فایل
رفیق شهیدم🌾📿 💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات @mostafaakbri1 https://eitaa.com/joinchat/1443824321C0bc24470f1
مشاهده در ایتا
دانلود
مردی با خانواده خود سوار کشتی شد در میان راه، دریا به حرکت آمد و کشتی شکست و از سرنشینان آن جز همسر آن مرد کسی نجات نیافت. زن بر تخته پاره ای قرار گرفت و موج دریا وی را به یکی از جزیره های اطراف دریا برد. در آن جزیره مرد راهزنی زندگی می کرد که هر حرامی را مرتکب می شد و به هر کار زشتی دست می زد. ناگهان آن زن را بالای سر خود دید به او گفت: آدمی زادی یا پری؟ زن گفت: آدمم. آن مرد دیگر سخنی نگفت، برخاست و با زن درافتاد و قصد کرد با او درآمیزد. زن بر خود لرزید. راهزن سبب وحشت و ترس آن را پرسید. آن زن با دست اشاره کرد و گفت: از خدا می ترسم. راهزن گفت: تاکنون چنین عملی مرتکب شده ای؟ زن پاسخ داد: به عزّتش سوگند، هرگز به چنین عملی دامن آلوده نکرده ام. مرد راهزن گفت: با این که تو مرتکب چنین عمل خلافی نشده ای از خدا می ترسی، در حالی که من این کار را به زور به تو تحمیل می کنم، به خدا قسم من برای ترس از حقّ سزاوارتر از تو هستم. راهزن پس از این جرقّه بیدار کننده برخاست و در حالی که همّتی به جز توبه نداشت به نزد خاندان خود روان شد. در راه به راهبی برخورد و به عنوان رفیق راه با او همراه گشت، آفتاب هر دوی آنان را آزار می داد، راهب به راهزن جوان گفت: دعا کن تا خدا به وسیله ابری بر ما سایه افکند وگرنه آفتاب هر دوی ما را از پای خواهد انداخت. جوان گفت: من در پیشگاه خدا برای خود حسنه ای نمی بینم، تا جرأت کرده از حضرتش طلب عنایت کنم. راهب گفت: پس من دعا می کنم و تو آمین بگو. جوان پذیرفت پس راهب دعا کرد و جوان آمین گفت. در همان لحظه ابری بر آنان سایه انداخت و هر دو در سایه ابر بسیاری از راه را رفتند. تا به جایی رسیدند که باید از هم جدا می شدند، همین که از یکدیگر جدا شدند ابر بالای سر جوان قرار گرفت. راهب گفت: تو از من بهتری؛ زیرا دعا به خاطر تو به اجابت رسید، اینک داستانت را به من بگو. جوان ماجرای برخورد خود را با آن زن گفت. راهب به او گفت: به خاطر ترسی که از خدا به دل راه دادی تمام گناهانت بخشیده شد، سپس مواظب باش اینک بنگر که در آینده نسبت به خداوند چگونه خواهی بود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! چنان به خدا اميدوار باش كه [اميدت] تو را بر نافرمانى اش جَرى نكند ، و چنان از خدا بترس كه تو را از رحمتش نااميد نگردانَد
کاش کبوتر حرمت بودم🫠❤️‍🩹
• ازتو‌دست‌بکشم؟ •.mp3
2.41M
از تو دست بکشم؟)))) السلام‌علیک‌یا‌سیدالشهدا🥺♥️ ☟︎︎ シ︎ ➺『@AHDYARAN313
اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمودند: پيش از آنكه مرا از دست بدهيد از من هرچه مى‌خواهيد بپرسيد. شخصى از انتهاى مسجد بلند شد و عصا زنان از ميان جمعيت خود را نزديك حضرت رساند و گفت: یا اميرالمؤمنين، به من عملى بياموز كه با انجام آن از آتش دوزخ نجات يابم. حضرت فرمودند: درست گوش كن و بفهم و يقين كن، دنيا بر سه شخصيت استوار است: ۱_ عالمى كه عملش را بكار برد. ۲_ و ثروتمندى كه از مصرف كردن اموالش براى مسلمانان دريغ نكند. ۳_ و فقيرى كه صبر كند. اگر عالم دانش خود را كتمان كند و ثروتمند بخل ورزد و فقير صبر نكند، نابودى و هلاك در پيش است. و آن زمان مردم خداشناس در مى‌يابند كه جامعه حركت قهقرائى دارد. يعنى بعد از ايمان دوباره به كفر روى آورده‌اند. اى پرسشگر! آن گاه به فراوانى مساجد و جماعتهاى زياد كه بدنها نزديك هم و دلها از هم فاصله دارند مغرور نشويد
[شهیدجاویدالاثر غلامحسین اکبری]
اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمودند: پيش از آنكه مرا از دست بدهيد از من هرچه مى‌خواهيد بپرسيد. شخ
اى مردم؛ انسانها سه دسته‌اند: ۱_ زاهد ۲_ وصابر ۳_ راغب ●زاهد كسى است كه اگر از دنيا چيزى بدست آورد خرسند نشود، و اگر چيزى از دست داد غمگين نشود. ● صابر كسى است كه در دل دنيا را آرزو مى‌كند، اگر چيزى يافت از آن روى بر مى‌گرداند چون عاقبت بد دنيا را مى‌شناسد. ● راغب كسى است كه از بدست آوردن حلال و حرام باكى ندارد
[شهیدجاویدالاثر غلامحسین اکبری]
اى مردم؛ انسانها سه دسته‌اند: ۱_ زاهد ۲_ وصابر ۳_ راغب ●زاهد كسى است كه اگر از دنيا چيزى بدست آورد خ
آن شخص پرسيد: يا اميرالمؤمنين، نشانۀ مؤمن در آن زمان چيست‌؟ حضرت فرمودند: با دقت نظر مى‌كند به حقى كه خدا واجب فرموده است و آن را [امام حق] ولى خود مى‌گيرد و از آنكه مخالف آن است برائت مى‌جويد اگر چه آن مخالف دوست و خويشاوندش باشد. آن شخص گفت: بخدا قسم راست گفتى يا اميرالمؤمنين. سپس آن شخص آنجا را ترك كرد و ديگر ديده نشد و مردم بدنبالش جستجو كردند ولى او را نيافتند. حضرت على عليه السلام بالاى منبر تبسّم فرمودند و پرسيدند: دنبال چه مى‌گرديد؟ او برادرم خضر عليه السلام بود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعضی شب‌ها می‌آمد و، چون نصفه شب می‌رسید توی حیاط می‌خوابید تا ما را بیدار نکند. صبح برای نماز صبح که جلو می‌آمد ما تازه او را می‌دیدم. می‌گفت دیشب عملیات بود، دو شب پیش عملیات بود و یکی از بچه‌ها شهید شد. آمدم کار دفن و کفنش را بکنم و بروم. ما به تته پته می‌افتادیم که یعنی چی؟ کی شهید شد؟ ولی خودش خیلی آرام و مطمئن بود. فضایی داشتند که انگار می‌دانستند که کسی که رفته برده و ما هم باید برویم راوی : خواهر شهید 🍀 "🕊🌸"
19.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ماه رمضان با تصویر شهید مفقودالاثر عملیات رمضان مهدی ایزدی 🌙اَللّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضانَ الَّذى اَنْزَلْتَ فيهِ الْقُرْآنَ📿        ࿐჻ᭂ⸙🍃🌙🍃⸙჻ᭂ࿐ 💐جرعه ای گرم ؛ از آن چاییِ☕️ اخلاص ، و کمی قندِ نشاط ، به دل❣ تشنه ما هم بدهید . . . 🌙 📿 🤲