💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
💟#زندگی_به_سبک_شهدا
🌕شهید مدافعحرم محمدحسین حمزه
☔️همسر شهید نقل میکند: نامزدی ما، چهارماه دوستداشتنی بود! تماس میگرفتم و با حالت دلتنگی میپرسیدم آخر هفته تهران میآیی؟ محمدحسین میگفت: باید ببینم چه میشود! چندثانیه بعد، آیفون به صدا درمیآمد و ایشون پشت در ایستاده بود!
☔️یادم هست یکبار دیگر میخواستم برای خرید به بیرون بروم. پول نداشتم. خجالت میکشیدم از پدر و مادرم پول بخواهم. مشغول ورقزدن کتابم بودم که دیدم ۳۰هزارتومن پول لای آن است! از پدر و مادرم سوال کردم که آنها پول برایم گذاشتهاند؟ گفتند نه! مامانم گفت احتمالا کار محمدحسینآقاست. بعد از خرید، هرچه تماس گرفتم و از او پرسیدم، طفره میرفت و میگفت: نمیدونم! من؟ من پول بگذارم؟
🎁#بهمناسبت_سالروز_ولادت
✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات
🎀اَللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد🎀
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
💟#زندگی_به_سبک_شهدا
🟢شهید مدافعحرم سید رضا طاهر
☔️همسر شهید نقل میکنند: هر وقت بحثمان میشد، واقعا صبوری از سیدرضا بود. گاهی که غُر میزدم، اجازه میداد من حرفهایم را بزنم بعد آرامم میکرد؛ بعضی وقتها از این همه صبوریاش اعصابم خورد میشد. او موقع عصبانیت سکوت میکرد. واقعا صبور بود.
☔️برخی فکر میکنند شهدایی که خانوادهشان را میگذارند تا در راه خدا شهید شوند، خیلی علاقهای به همسر و فرزند و والدینشان ندارند اما خدا شاهد است سیدرضا وقتی تماس میگرفت، میگفت: حالم خوب است، فقط زنگ میزنم صدایت را بشنوم تا آرام شوم. میگفت: گاهی ناخودآگاه میآمدم زنگ بزنم، بچهها میپرسیدند رضا کجا میری؟ میگفتم: باید صدای مادر، خواهر یا همسرم را بشنوم تا آرام شوم و بتوانم کارم را پیش ببرم.
✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات
❄️اَللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد❄️
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
#زندگی_به_سبک_شهدا
🔸میگفت:عکس هر شهیدی رو که می بینید دوتا صلوات بفرستید
اولیش شادی روح شهید،دومیش هم سلامتی حضرت حجت(عج).
#زندگی_به_سبک_شهدا
🔸همیشه این دعای آخر روضه هاش بود:
خدایا ! مارا به قافله خمینی و بسیجیانش برسان...
#زندگی_به_سبک_شهدا
از توي كوچه رد مي شد. بچه ها داشتند فوتبال بازي مي كردند. يكدفعه توپ را شوت كردند و محكم به صورت ابراهيم خورد. آنچنان ضربه شديد بود كه صورتش سرخ شد.
كمي نشست. بچه ها از ترس فرار كردند. ابراهيم دست كرد داخل ساك دستي و مقداري خوراكي بيرون آورد و گفت: كجا رفتيد؟ بياييد! براتون خوراكي آوردم! خوراكي را كنار دروازه گذاشت و رفت.
#زندگی_به_سبک_شهدا
با موتورش تصادف کرده بود. رفتیم بیمارستان. دکتر ده روز برایش استراحت مطلق نوشته بود. کمر درد شدیدی داشت. حتی در این حالت مقید بود که بعد از اذان مغرب موقع آب خوردن بنشیند. می گفت: «از امام صادق (ع) روایت داریم که اگر شب نشسته آب بخوریم، رزق مان بیشتر می شود».
🔸شهید حمید سیاهکالی مرادی
#سالروز_ولادت
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
💟#زندگی_به_سبک_شهدا
🌕شهید مدافعحرم میثم نجفی
📀راوے: همسر شهید
💜اقا میثم میگفت: «دوست دارم معلومات بچه من بالا باشد. ما مسلمانها وقتی به دنیا میآییم، امام حسین علیهالسلام را راحت و همین جوری قبول داریم ولی در دوره جدید، بچهها مفاهیم را اینطور قبول نمیکنند و باید با دلیل برایشان توضیح دهیم.
💛دوست دارم با علت و دلیل به فرزندم بگویم خدا و امام حسین چگونهاند. دوست دارم دخترم کتابخوان شود و کتابخوانش میکنم و از این طریق به او یاد میدهم که خدا را بشناسد. دوست ندارم زیاد تلویزیون نگاه کند. گاهی هم به شوخی به من میگفت: «اگر بچهی ما تلویزیونی شود، من ازت راضی نیستم.»
💜دخترمان، حلما، ۱۷روز بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد. میثم خیلی مشتاقِ دیدنِ بچه بود ولی عشقش به حضرت زینب علیهاالسلام بیشتر بود. اگر بیشتر نبود، اول صبر میکرد بچهاش به دنیا میآمد و بعد میرفت اما دیگر هیچچیز نمیتوانست جلوی او را بگیرد.
🎁#بهمناسبت_سالروز_ولادت
✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات
🎉اَللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد🎉
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
🦋🦋🦋
💌 #زندگی_به_سبک_شهدا
🎙 همسر شهید نقل میکنند:
هر وقت بحثمان میشد، واقعا صبوری از سیدرضا بود. گاهی که غُر میزدم، اجازه میداد من حرفهایم را بزنم بعد آرامم میکرد؛ بعضی وقتها از این همه صبوریاش اعصابم خورد میشد. او موقع عصبانیت سکوت میکرد. واقعا صبور بود.
برخی فکر میکنند شهدایی که خانوادهشان را میگذارند تا در راه خدا شهید شوند، خیلی علاقهای به همسر و فرزند و والدینشان ندارند اما خدا شاهد است سیدرضا وقتی تماس میگرفت، میگفت: حالم خوب است، فقط زنگ میزنم صدایت را بشنوم تا آرام شوم. میگفت: گاهی ناخودآگاه میآمدم زنگ بزنم، بچهها میپرسیدند رضا کجا میری؟ میگفتم: باید صدای مادر، خواهر یا همسرم را بشنوم تا آرام شوم و بتوانم کارم را پیش ببرم.
بمناسبت #سالروز_شهادت
شهیدمدافعحرم #سید_رضا_طاهر♥️
˹➺ 』https://eitaa.com/shahidgholamhosseinakbari
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
💟#زندگی_به_سبک_شهدا
✅شهید مدافعحرم علیاصغر شیردل
🎙راوے : همسر شهید
آقا علیاصغر محبتشون رو خیلی راحت به خانواده ابراز میکردند. همیشه به امیرعلی میگفتند: "الهــــی بابا قربونت بره، الهی بابا دورت بگــــرده"👶🏻❣
وقتی مأمــــوریت بودند و تماس تلفنی میگرفتند، با امیرعلی که صحبت میکردند، شاید بیســــتتا بــــوس برای همدیگــــر میفرستادنــــد😘😍
با همدیگر خیــــلی رابطه گــــرمی داشتند؛ همیشــــه با هم تفنــــگبازی، شمشیر بازی و جنــــگبازی میکردند و اینقدر جــــدّی و از روی علاقــــه بازی میکردند که انگــــار واقعا جنــــگ شده و این دونفر دارن با هم میجنگنــــد🥊⚔
وقتی با امیرعلی بازی میکردند، واقعاً بچه میشدند و این موضوع خیلی در ذهن امیرعلی باقی مانده و این خاطرات خیلی برایش شیرین و قشنگ است🎊☺️
✋سلام بر همسنگران و دوستداران شهـــــداء🌹
#اندازهارادتتانبهشهداگل #صلواتهدیهکنید🥀
🦋الّلهُمَّ_صَلِّ_عَلَی_مُحَمَّدٍ_وَآلِ_مُحَمَّدٍ
#روزتون_متبرک_ب_نگاه_شهدا
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
🦋🦋🦋
#زندگی_به_سبک_شهدا ✨
یکی از دوستان میگفت:
در صحن جامع رضوی دیدم حاجی تشت قرمز دستشان است و دارد می رود،
کنجکاو شدم و دنبالش رفتم؛
دیدم رسید به پیرمردی و پای او را در تشت گذاشت و ماساژ می داد؛
رفتم نزدیک و گفتم حاجی این چه کاری است؟
گفتند "ایشان پدرم هستند"
حاج قاسم اینطوری حاج قاسم شد.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🥀⃟🦋
#زندگی_به_سبک_شهدا
یکی از دوستان میگفت:
در صحن جامع رضوی دیدم حاجی تشت قرمز دستشان است و دارد می رود،
کنجکاو شدم و دنبالش رفتم؛
دیدم رسید به پیرمردی و پای او را در تشت گذاشت و ماساژ می داد؛
رفتم نزدیک و گفتم حاجی این چه کاری است؟
گفتند "ایشان پدرم هستند"
حاج قاسم اینطوری حاج قاسم شد.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#قاسم_بن_الحسن #شهدا۰۱۲۰
╭🦋
╰┈➤
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
﷽
#اندکیتفڪر⏰
دختر و پسر #مذهبی؛نسل سوم انقلاب،داعیه داره #فدایی رهبر!
از #شهدا میگویند ؛ تمام فکر و ذکرشان شده گشتن به دنبال #پل شهادت!
اما با سیره ی شهدا #فرسنگ ها فاصله دارند...
#دختری که تمام #خاطرات ، وصایا و زیروبم زندگی شهدا را از حفظ است ؛
اما وقتی خواستگاری اجازه ورود میخواهد، آنقدر از ملک و پول و ماشین و سرمایه می پرسد!
که #وصایا را از یاد میبرد ، #سیره_شهدا و #اشک های دویده به دنبال مادران منتظر را هم...
از یاد میبرد ک آن زمان ها ، زن هایی بودند که در زیرزمینی با کمترین امکانات حاصل عشقشان را؛
با #صبر و #هجران،بوی نم بزرگ میکردند تا همسرانشان آسوده خاطر بجنگند!
بدون #منت...
و #پسری که #عکس_شهدا زینت بخش در و دیوار اتاقش بود،
و هر #جمعه راهی #گلزار شهرش؛
به یکباره فراموش میکند که وعده ای داشته بین خودش و دوستان #شهیدش آنقدر به #ظاهر و زیبایی و مال و ثروت می اندیشد که از #باطن ماجرا غافل میشود!!
آنقدر سخت گیری میکند که فراموشش میشود که #اسوه اش ازدواج میکرده قربه الی الله...
نه قربه الی قد و بالای محبوب زمینی!
آن روزها اصلا اهمیتی نداشت،
زیبارو نباشی!
یا #پول نداشته باشی!
حتی دست و پایت جا مانده باشد در آن دورها...
مهم این بود که بخواهی با همسرت باشی،شانه به شانه، قدم ب قدم تا خود بهشت...
#با_هم_تا_بهشت
این روزها اما بوی گند #ادعا به قدری مشام ها را بی حس کرده که دیگر
اسم #ساده_زیستی شده زیاده روی و اسم تجمل ، #عرف....!!
اما خود دانی؛
میخواهی بدرقه ی راهت دعای عکس #زنده روی دیوار اتاقت باشد یا حرف مردم کوچه و بازار...
#زندگی_به_سبک_شهدا
#سیره_ائمه_معصومین
#بهخودمونبیاییم...)) 🚶♀