eitaa logo
[شهیدجاویدالاثر غلامحسین اکبری]
1.3هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
11.2هزار ویدیو
60 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ همیشه میگفت : دوست دارم زمانی برسه که پیشت باشم و نبودم رو جبران کنم. به شوخی میگفت : انقدر نازِتو بکشم که دیگه احساس غربت نکنی ! پرسیدم : علی تو خوشبختی؟ گفت : راستشو بگم؟ ناراحت نمیشی؟ گفت : درمقایسه با مردهای دیگه ،آره خیلی خوشبختم خیلی ! اما اگه منظورت اون خوشبختیِ ایده آلِ .. اون خوشبختی فقط با شـهادت بدست میآد . . دعا کن به اون خوشبختی برسم . 🔰 رفتن به جبهه ها ... و دفاع از ڪيان اسلام و قرآن ، برای مردان خدا تڪليـــف و امتحان بزرگی محسوب می‌شود زيرا جبهه آزمايشگاه مردان خداست برای اين آزمايش ، بايستی از تمام وابستگی مادی و غير خدا گسست و عاشقانه بسوی خدا شتافت. 🕊🥀 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🍃🍃🍃
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🌤 🗓امروز ۲ فروردین ۱۴۰۲ مصادف‌با سالروز: 🦋 ولادت شهید سعید شبان 🦋 ولادت شهید حسین آقادادی 🦋 ولادت شهید مهدی اسحاقیان 🦋 ولادت شهید عزت الله سلیمانی 🦋 ولادت شهید محمدرضا زارع الوانی 🦋 ولادت شهید حسینعلی پورابراهیمی 🌹شهادت شهید حسین اسداللهی 🌟شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات      🌸🤲 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ احْشُرْنٰا مَعَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین 🤲🌸 🌸🤲 الّلهُمَّ اَحفِظ قائِدَنا وَ حَبیبَ قلوبَنا وَ نورَ اَعینَنا نائِبَ المَهدی اِمامَنَا الخامِنه ای حَتّی یَصِلَ فَرَجَ مَولانَا الْمَهْدی (عَجّ) 🤲🌸 🌸🤲 اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ وَ الْعافِیَةَ وَ النَّصْرَ وَ اجْعَلْنا مِنْ خَیْرِ اَنْصارِهِ وَ اَعْوانِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ 🤲🌸 🌸🤲 اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً 🤲🌸 🌸🤲 اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدی (عَجّ) 🤲🌸 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🔰 عملیات غرورآفرین فتح المبین؛ ۳۰ دقیقه از بامداد دوم فروردین گذشته بود که با رمز یازهرا(س) عملیات فتح‌المبین آغاز شد. نیروهای ۴ قرارگاه از چهار طرف حمله کردند. دوم فروردین ماه مصادف با سالروز عملیات افتخارآفرین فتح المبین است که در سال ۱۳۶۱ با رمز یا زهرا سلام الله علیها در جبهه جنوبی در منطقه غرب شوش و دزفول انجام شد. این عملیات چهار مرحله‌ای را که با آزادسازی بخش عمده‌ای از مناطق اشغال شده توسط دشمن همراه بود، می‌توان نقطه عطف جنگ تحمیلی ایران و عراق  دانست. یاد شهدا با صلوات🌷 • 🌸🤲 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ احْشُرْنٰا مَعَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین 🤲🌸 🌸🤲 الّلهُمَّ اَحفِظ قائِدَنا وَ حَبیبَ قلوبَنا وَ نورَ اَعینَنا نائِبَ المَهدی اِمامَنَا الخامِنه ای حَتّی یَصِلَ فَرَجَ مَولانَا الْمَهْدی (عَجّ) 🤲🌸 🌸🤲 اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ وَ الْعافِیَةَ وَ النَّصْرَ وَ اجْعَلْنا مِنْ خَیْرِ اَنْصارِهِ وَ اَعْوانِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ 🤲🌸 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ●وقتے ضارب علی رو زد و ما اون رو به گوشه ای از خیابون کشیدیم، یک پیرمرد اومد گفت: خوب شد همینو می خواستی؟ به تو چه ربطی داشت که دخالت کردی؟ علی با همان بدن بی جان گفت: حاج آقا فکر کردم دختر شماست، من از ناموس شما دفاع کردم. 📎پ ن : 3 فروردین، سالروز آسمانی شدن شهید امر به معروف و نهی از منکر، را گرامی می داریم. برای رهبرش نوشت: آقا جان! من و هزاران من در برابر دردهای شما ساکت نمی نشینیم و اگر بارها شاهرگمان را بزنند و هیچ ارگانی خرج مداوایمان را ندهد بازهم نمی گذاریم رگ غیرت و ایمان در کوچه های شهرمان بخشکد... بشکست اگر دل من بفدای چشم مستت سر خمَ می سلامت شکند اگر سبویی آن روزهای سخت این حرف ها بوی جراحت می‌داد، بوی درد، بوی نای سوخته‌، بوی زخم شاهرگ... علیِ قصه‌ی ما این حرف ها را نه از گوشه‌ی امنِ احساس و شعار که وقتی عمل به تکلیف مؤمنانه کرد برای رهبرش نوشت و از او پرسید:آقاجان از من راضی هستی؟... و چهار سال بعد، بهترین پاسخ را با تشییع بر شانه های سیاهپوش از عزای فاطمیه و آرام گرفتن در قطعه شهدا گرفت... 🌷🕊 🌸🤲 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ احْشُرْنٰا مَعَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین 🤲🌸 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ مرد غسال به جسم و سر من خورده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه شام سر خود با لبه سنگ لحد میشکنم ◻️تاریخ ولادت: ۱۳۷۳/۰۱/۰۶ ◻️محل ولادت: امیدیه_خوزستان ◻️تاریخ شهادت: ۱۳۹۶/۰۱/۰۴ ◻️محل شهادت: حما_سوریه سلام بر آنهایی که رفتند و مثل ارباب بی کفن جان دادند. من خاک پای شهدا هستم. شهدایی که برای دفاع از اسلام رفتند و جان عزیز خود را بر طبق اخلاص نهادند. خدا کند به مدد شهدا و دعای دوستانم مرگ من نیز شهادت قرار گیرد که بهترین مرگ هاست. در کفنم یک سربند یا حسین (ع) و تربت کربلا قرار بدهید. تا میتوانید برای ظهور حضرت حجت (عج) دعا کنید که بهترین دعاهاست. امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نکنید و نگذارید خون شهدا پایمال شود. 🌹🕊 🌠 رفتند تا بمانند ، نماندند تا بمیرند ! 🌹🕊🍀🇮🇷 💐 روحشون شاد و یاد و نامشون همیشه گرامی و راهشون پر رهرو باد 💐 🌸🤲 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روزی که نوزاد شش ماه اش را به یاد علی اصغر امام حسین (علیه السلام) روی دستش گرفت و به مراسم اباعبدالله آورد فکر نمی کرد خیلی زود طفل خردسالش باید سر جنازه مطهر پدرمدافع حرمش ناله و زاری کند🥀 فردی که کودکش را در بغل گرفته و به روضه حضرت علی اصغر سلام الله علیه آورده، شهید بهروز واحدی از نیروهای سپاه قدس است که بامداد روز گذشته در سوریه به شهادت رسید.⚘️ 💚 💙
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ با هم شوخی می‌کردیم، می‌گفتیم شما با این خوش‌خنده بودنت، در تاسوعا و عاشورا و رمضان دنبال شهادت نباش! برو سیزده بدر حاجتت را بگیر، حواسمان نبود یک روز سیزده بدر مصادف با شهادت مولا می‌شود. 🌷شهید محمدرضا زاهدی🌷 📎 به روایت برادر شهید✋😭 🕊🥀 🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿 🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋
و تاریخ تکرار میشود.‌‌.. روزگاری که پدر جای پسر می‌ایستاد رفت و اکنون بچه‌ها جای پدر می‌ایستند عاشقان ،پا پس کشیدن نیست در قاموس‌شان مرد میدان‌اند و حتی بی‌سپر می‌ایستند. ✍عکس نوشت: تصویر بالا، مراسم تشییع در اوایل آذر ۱۳۶۲ در . فرزند در آغوش تصویر پایین : فرزند در آغوش بر سر مزار هدیه به ارواح پاک و معظم 🕊
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🌤 امروز ۵اردیبهشت مصادف با سالروز: 🦋ولادت‌شهید علیرضا قلی‌پور شهید مدافع حرم "علیرضا قلی پور" در وصیت نامه خود می نویسد: «بنده آرزو دارم که شهادت در راه خدا نصیبم شود گرچه خود را لایق این فیض عظیم نمیبینم ولی امیدم به خداست. » در ادامه عکس نوشت این شهید بزرگوار تقدیم حضورتان می گردد. 🌸🤲 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ احْشُرْنٰا مَعَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین 🤲🌸 🌸🤲 الّلهُمَّ اَحفِظ قائِدَنا وَ حَبیبَ قلوبَنا وَ نورَ اَعینَنا نائِبَ المَهدی اِمامَنَا الخامِنه ای حَتّی یَصِلَ فَرَجَ مَولانَا الْمَهْدی (عَجّ) 🤲🌸 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🌤 امروز ۵اردیبهشت مصادف با سالروز: 🦋ولادت‌شهید علی‌اکبر شیرعلی شهید علی‌اکبر شیرعلی از شهدای مدافع حرم استان خوزستان است که ۵ اردیبهشت ۶۳ همزمان با سالروز تولد حضرت علی‌اکبر(ع) در شهر آغاجاری متولد شد و ۱۷ آذر سال ۹۴ همراه چندتن دیگر از مدافعان حرم در حلب به شهادت رسید. کتاب زندگی این‌شهید دو فصل، وصیت‌نامه و عکس‌ها و اسناد مربوط به شهید شیرعلی را شامل می‌شود.شهید علی اکبر شیرعلی فرزند محمد از شهدای مدافع حرم استان خوزستان است که به عنوان سومین فرزند در روز تولد حضرت علی اکبر(ع) در شهر آغاجاری دیده به جهان گشود. این جوان شهید در دوران کودکی دو سال به مهدکودک رفت و پس از آن راهی مدرسه شد. به گفته مادر در دوران کودکی خیلی آرام بود ولی از همان کودکی زیر بار زور نمی رفت و اگر کسی به دیگری زور می گفت از مظلوم طرفداری می کرد. شهید علی اکبر شیرعلی در تاریخ ۱۷ آذر ماه سال ۱۳۹۴ به همراه چند تن دیگر از مدافعان حرم در سوریه به فیض شهادت نائل آمد و آسمانی شد الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🌤 امروز ۵اردیبهشت مصادف با سالروز: 🦋ولادت‌شهید علیرضا قبادی شهید قبادی متولد ۵ اردیبهشت سال ۶۷ و ساکن کرج، از شهدای تخریب‌چی مدافع حرم بود که چندی پیش داوطلبانه عازم سوریه شد و ۲۶ اردیبشهت ۹۶ در راه دفاع از حرم عقیله بنی‌هاشم توسط تروریست‌های تکفیری در حومه دمشق به فیض شهادت نائل شد.شهید علی‌رضا قبادی تخریب‌چی دل‎ها بود، این را گل‎های بی‌قرار «پادگان گرمدره» خوب می‌دانند. او عاشقی بود که تا آخرین نفس به وعده معبودش ایمان داشت. 🌸🤲 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ احْشُرْنٰا مَعَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین 🤲🌸 🌸🤲 الّلهُمَّ اَحفِظ قائِدَنا وَ حَبیبَ قلوبَنا وَ نورَ اَعینَنا نائِبَ المَهدی اِمامَنَا الخامِنه ای حَتّی یَصِلَ فَرَجَ مَولانَا الْمَهْدی (عَجّ) 🤲🌸 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🦋✨ در عملیات کربلای ۴ بحث عبور از آب مطرح بود. صحبت شد که آیا عبور می کنیم ؟ آیا این گردان خط را می شکند ، نمی شکند ؟ هر کس نظرش را می داد. ما اشاره کردیم که حالا چه اصراری داریم که مثلاً از فلان مسئول اینجا اطاعت پذیری کنیم. در صورتی که می دانیم خط نمی شکند. آقای فرومندی در حالی که تبسم بر لب داشت گفت : ماهیت جنگ ما در این گونه موارد روشن می شود. بروز می کند که ما با اینکه می دانیم قطعاً نظر بنده و جنابعالی این است که خط نمی شکند اما چون فرمانده ی رده بالا دستور می دهد به عنوان نماینده ی ولی فقیه و به استناد این آیه ی قرآن که می فرماید : اطیعوا ... و اطیعو الرسول و اولی الامر منکم ، باید ما اطاعت کنیم. خیلی حرف مهمی است. این حرفی نیست که به لفظ بگوید ولی در مقام عمل به آن معتقد نباشد. حالا ماهیت جنگ ما برملا می شود چون دستور است که ما برویم و این عمل را انجام دهیم. حالا تازه داریم برای رضای خدا عمل می کنیم. اگر می خواست همه ی نیرو ها تحت امر من قرار بگیرند که من آن نقطه را بشکنم اینقدر خاطر جمع نمی شدم که این چند کلام فرومندی در من تاًثیر گذاشت. اصلاً دیگر برای من فرقی نمی کرد. شب که می رفتیم با خنده به بچه ها می گفتم : می خواهد خط بشکند یا نشکند ، فرقی نمی کند چون دستور امام است و ولی فقیه باید این کار را انجام بدهم. ✨🦋 🌹 شهید محمد فرومندی‌ 🌹 💮 منبع : اطلاعات دریافتی از کنگره ی سرداران و ٢٣۰۰۰ شهید استانهای خراسان 💮 🌠 رفتند تا بمانند ، نماندند تا بمیرند ! 🌹🕊🍀🇮🇷 💐 روحشون شاد و یاد و نامشون همیشه گرامی و راهشون پر رهرو باد 💐 🌸🤲 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ احْشُرْنٰا مَعَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین 🤲🌸 🌸🤲 الّلهُمَّ اَحفِظ قائِدَنا وَ حَبیبَ قلوبَنا وَ نورَ اَعینَنا نائِبَ المَهدی اِمامَنَا الخامِنه ای حَتّی یَصِلَ فَرَجَ مَولانَا الْمَهْدی (عَجّ) 🤲🌸 🌸🤲 اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ وَ الْعافِیَةَ وَ النَّصْرَ وَ اجْعَلْنا مِنْ خَیْرِ اَنْصارِهِ وَ اَعْوانِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ 🤲🌸 🌸🤲 اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً 🤲🌸 🌸🤲 اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدی (عَجّ) 🤲🌸 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋
🌷 🌷مادر شهيد همّت: در نخستين ساعات بامداد پسرم ولى‌الله با جمعى از اهالى محل و دوستان و آشنايان به خانه ی ما آمدند. ولى‌الله را در آغوش گرفتم. و گفتم: «عزيزم، راست بگو، بر سر ابراهيم چه آمده؟‌….» 🌷ولى‌الله مرا به گوشه‌اى برد و گفت: «مادر! ديشب در عالم رؤيا حضرت فاطمه ی زهرا (س) را ديدم. آمد به خانه ی ما، دست تو را گرفت و آورد همين جا كه هم اكنون من تو را آوردم. خطاب به تو، فرمود: «تو يك فرزند صالح و پاك سرشتى داشتى كه در راه خدا قربانى كردى. بشارت باد كه تو قربانى‌ات به درگاه حضرت سبحان پذيرفته شد.» ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ شهید ترور شهید دکتر حسن آیت🌹 🌹 تاریخ و محل شهادت جلوی درب منزل - 60/5/14 🌷🤲 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ احْشُرْنٰا مَعَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین 🤲🌷
🌷 ! ▫️سال ۶۲ بود که بار دیگر در عملیاتی مهران پاک‌سازی شد و بچه‌ها به اردوگاه قلاجه، همان‌جا که محل زندگی پشت جبهه‌شان بود، برگشتند. اردوگاه ابوذر هم محل زندگی بچه‌هایی بود که همسرانشان را به مناطق جنگی آورده بودند و شهید نورانی، همت و پکوک هم جزء همان‌ها بودند. فیلم سینمایی ویلایی‌ها بخشی از شرایط اردوگاه‌ها را به تصویر کشیده است. آن روز شهید نورانی و پکوک قصد داشتند برای سر زدن به خانواده‌هایشان به اردوگاه بروند و مرا هم دعوت کردند. آخر آن روز‌ها من به اردوگاه ابوذر راهی نداشتم. ‌می‌خواستیم به سمت مهران حرکت کنیم، ابتدا پکوک پشت فرمان نشست و چون گواهی‌نامه نداشت، من با او جابجا شدم تا اين‌که به حوالی میدان اسلام آباد رسیدیم. 🔹بچه‌ها گُله به گله دور هم نشسته بودند و با دیدن ما، پانزده نفری از آن‌ها پشت تویوتای ما سوار شدند. با هم همنوا می‌خواندند: با نوای کاروان، بار بندید همرهان، این قافله عزم کرب و بلا دارد.... شور و شوق بچه‌ها، دل ما را هم گرم می‌کرد، این‌ها همان‌هایی بودند که امام به وجودشان افتخار می‌کرد و می‌گفت من مفتخرم که خود بسیجی‌ام و به قول سید مرتضای شهید، اصحاب آخرالزمانی امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف بودند. جاده پستی و بلندی بسیار داشت و همین مرا نگران می‌کرد که نکند آن‌ها بیفتند، پیش از آن‌که سرعت بگیرم، پیاده شدم و گفتم: برادرا بنشینید تا من حرکت کنم و سپس به سمت قلاجه راه افتادیم. در مسیر کرمانشاه به اسلام آباد، انفجار شدیدی از پشت سرمان به گوش رسید. من اول گمان کردم که بچه‌های ارتش در حال مانور هستند. تا آمدم.... ▪️تا آمدم ذهنیتم را به محسن بگویم، گرمای خونی را که بر روی دست راستم سُر می‌خورد حس کردم و چند دقیقه‌ای به حالت نیمه بیهوش سرم روی فرمان ماشین افتاد و دیگر چیزی نفهمیدم تا این‌که به خود آمدم و ماشین را بر لبه پرتگاه دیدم. همه توانم را در دستم جمع کردم تا بتوانم در ماشین را باز کنم، اما نمی‌شد که نمی‌شد و تازه متوجه شدم که دست‌ها و پایم تیر خورده و خونریزی شدید برایم هیچ قوتی نگذاشته است، به هر سختی بود خودم را کشان کشان از ماشین پایین انداختم و فریاد زدم: محسن کجایی؟ که یکی از بچه‌ها تلنگر زد که داد نزن، کمین خورده‌ایم. تازه متوجه شدم که چه اتفاقی افتاده، همه‌مان را مانند ستونی ردیف کرده بودند تا رگبار گلوله‌هایشان را بر جانمان بنشانند، صحنه‌ای که شاید.... 🔺صحنه‌ای که شاید بسیاری فقط آن را در فیلم‌ها دیده باشند، صحنه‌ای که در جنایات داعش بار‌ها به تصویر کشیده شد و من که از قبل هم تیر‌هایی بر دست و پاهایم نشسته بود، دوباره از هوش رفتم و بعد‌ها متوجه تیری شدم که به قفسه سینه‌ام شلیک شده بود. برای لحظاتی به هوش آمدم، خون کف ماشین را پر کرده بود. ماشینی از نیرو‌های خودی همه بچه‌ها را سوار کرد و به سمت بیمارستان اسلام آباد حرکت کرد. من گاهی به هوش و گاهی از هوش می‌رفتم. وقتی چشمانم را باز کردم، لهجه‌ای هندی از پزشکی شنیدم که بالای سرم در حال صحبت کردن بود و دوباره از هوش رفتم و صدا‌هایی گنگ به گوشم می‌رسید، اما یک لحظه شنیدم که گفت این دیگر نبض ندارد، باید ببریدش سردخانه. سردخانه نه مانند سردخانه‌های امروزی که فقط اتاقی بود که دمایی پایین داشت و سرد بود. ⚪️ انگار در خلسه بودم و همه صدا‌ها را در هاله‌ای از ابهام می‌شنیدم. خانم پرستاری را می‌دیدم که کنار پیکر شهدا قدم می‌زد، با خودم فکر می‌کردم اگر من شهید شدم پس چرا او را می‌بینم؟! همین انگیزه‌ای شد همه انرژی‌ام را لااقل در یکی از انگشتانم جمع کنم و تا این‌که بالأخره موفق شدم انگشت پایم را تکان دهم و همین شد که صدای فریاد خانم پرستار سقف اتاق را به لرزه در آورد و چندین نفر خود را سرآسیمه رساندند و این‌گونه من به دنیایی بازگشتم که ای کاش بر نمی‌گشتم. بار دیگر که چشمانم را باز کردم، خود را روی تخت بیمارستان دیدم و فرماندهان لشکر ۲۷ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله که دور تختم را گرفته بودند و سر به سرم می‌گذاشتند و صدای خنده‌شان فضای اتاق را آکنده از نفس پاک‌شان کرده بود. مدتی گذشت و وقتی شرایط جسمی‌ام بهتر شد و مرا به بیمارستان شریعتی منتقل کردند.... — (راوی: جانباز شیمیایی سردار حاج عباس برقی) -------------------------------------------
🌷 🌷 🌷وقتی با قطار عازم جبهه بودم، در عالم رویا دو نفر را دیدم که یکی از آنان لباس فرم (سپاه) پوشیده بود و دیگری به من اشاره کرد و گفت: آن آقا، امام حسین علیه السلام است که با لباس سپاه ایستاده! از خواب بیدار شدم. به عظمت این لباس پی بردم و با خود عهد کردم تا زمانی‌که بنده‌ای خالص نشده‌ام لباس سپاه را نپوشم. امیدوارم زمانی لباس سپاه را به تن کنم که بنده‌ای صالح و مجاهدی خالص باشم.... 🌷پاسدار شهید «حسین میوه‌چی» از بچه‌های مخلص مخابرات لشکر علی بن ابی طالب (ع) بود. نظم و اخلاص از خصوصیت بارز او بود که بال در بال تا هنگام شهادت وی را همراهی کردند. با این‌که عضو رسمی سپاه بود او را با لباس فرم ندیدم حتی در آن روز که اخلاصش پر زد و او را به کوی شهادت رساند. 🌹خاطره ای به یاد پاسدار شهید حسین میوه‌چی 📚 کتاب "با یاران سپیده"، ص۱۰۰ ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️
🌷 ! 🌷دستور بود هیچ کس بالای ٨٠ کیلومتر سرعت، حق نداره رانندگى کنه. یه شب داشتم مى‌اومدم كه یکى کنار جاده، دست تکان داد، نگه داشتم سوار كه شد، گاز دادم و راه افتادم. من با سرعت می‌روندم و با هم حرف می‌زديم! گفت: می‌گن فرمانده لشکرتون دستور داده تند نرید! راست می‌گن؟! گفتم: فرمانده گفته! زدم دنده چهار و ادامه دادم: اینم به سلامتى فرمانده‌ی باحالمون.... مسیرمون تا نزدیکى واحد ما، يكى بود؛ پیاده که شد، دیدم خیلى تحویلش می‌گيرن! پرسيدم: کى هستى تو مگه؟! گفت: همون كه به افتخارش زدى دنده چهار....!!! 🌹خاطره اى به ياد فرمانده جاويد الاثر شهيد مهندس مهدى باكرى
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ گفتند شهید گمنامه پلاک و نشونه ای نداشت امیدوار بودم روی زیرپیراهنش اسمش رو نوشته باشه! نوشته بود اگر برای خداست بگذارگمنام بمانم سلام برآنهایی که رفتند تا جاودان بمانند امروز 31 شهریور، سالروز حمله رژیم بعثی صدام به ایران، تحمیل یک جنگ هشت‌ساله بر ایرانیان و آغاز هفته دفاع مقدس است. یادهمه شهدا و سربازان وطن گرامی باد🌹 🌠 رفتند تا بمانند ، نماندند تا بمیرند ! 🌹🕊🍀🇮🇷 💐 روحشون شاد و یاد و نامشون همیشه گرامی و راهشون پر رهرو باد 💐 🌷🤲 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🌷 سالها پیش در چنین روزی رادیو خبر تجاوز عراق به کشور را اعلام کرد. 🌷 فردا صبح باغیرت‌ها اینقدر با عجله پرچم به دوش دویدند که اصلا فرصت نشد خداحافظی کنند و رفتند که رفتند... 🌷هفته ی گرامی باد. 🌠 رفتند تا بمانند ، نماندند تا بمیرند ! 🌹🕊🍀🇮🇷 💐 روحشون شاد و یاد و نامشون همیشه گرامی و راهشون پر رهرو باد 💐 🌷🤲 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ▫️این روز ها دلــــ❤️ـــــم بیشتـــــر از هـــــر روز بی تــــاب شماست رفیق ▫️درمان این حال خرابم انتهای راه شماست ..... . 🌠 رفتند تا بمانند ، نماندند تا بمیرند ! 🌹🕊🍀🇮🇷 💐 روحشون شاد و یاد و نامشون همیشه گرامی و راهشون پر رهرو باد 💐 🌷🤲 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ▫️این روز ها دلــــ❤️ـــــم بیشتـــــر از هـــــر روز بی تــــاب شماست رفیق ▫️درمان این حال خرابم انتهای راه شماست ..... . 🌠 رفتند تا بمانند ، نماندند تا بمیرند ! 🌹🕊🍀🇮🇷 💐 روحشون شاد و یاد و نامشون همیشه گرامی و راهشون پر رهرو باد 💐 🌷🤲 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
چند روز پیش بچه دار شده بود. دم سنگر که دیدمش، لبه ی پاکت نامه از جیب کنار شلوارش زده بود بیرون. گفتم: "هان، آقا مهدی خبری رسیده؟" چشم هایش برق زد. گفت: "خبر که .... راستش عکسش رو فرستادن". خیلی دوست داشتم عکس بچه اش را ببینم. با عجله گفتم: "خب بده، ببینم". گفت: "خودم هنوز ندیدمش". خورد توی ذوقم. قیافه ام را که دید، گفت: "راستش می ترسم؛ می ترسم توی این بحبوحه ی عملیات، اگه عکسش رو ببینم، محبت پدر و فرزندی کار دستم بده و حواسم بره پیشش". نگاهش کردم. چه می توانستم بگویم؟ گفتم: "خیلی خب، پس باشه هر وقت خودت دیدی، من هم می بینم". 📚 خاطره ى شهید محمدرضا عسگری از كتاب پرواز در قلاویزان، ص ١٣٢ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "