eitaa logo
[شهیدجاویدالاثر غلامحسین اکبری]
1.3هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
11.2هزار ویدیو
60 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🌊 آهای ساحل اروند بی قرار توام و از تو دورم و انگار در کنار تو ام به این عوام بگو خاص ها کجا رفتند نهنگ های تو غواص ها کجا رفتند . ▪️ ۱۳۶۴_ بچه های ویژه ۲۵ و سفارش های حاج حسین ... . در حال تمرین و آموزش قبل از عملیات والفجر هشت و عبور از رودخانه اروند ╔═.🥀🍃.📿════╗ https://eitaa.com/joinchat/1443824321C0bc24470f1 ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋
تمایلی به شهرت و معروف شدن نداشت! و باورش بر این اصل بود که اگه کاری را با خلوص‌ نیت برای خدا انجام دهی؛ او تو را عزیز می کند... آری ... هر که می‌خواهد عزیز شود باید الهی شود و امیر نیز الهی شد تا خداوند عزیزش کرد. و تنها خدا می‌داند بین او و خدایش چه گذشته که عکسِ لحظه شهادتش سال‌ هاست نماد مظلومیت و آرامش پس از عروج شده است ... نشر‌معارف‌شهدا‌درپیامرسان‌ایتا⤵️ https://eitaa.com/shahidgholamhosseinakbari
هدایت شده از دفاع مقدس
. خاطره : " لباس سبز" به روایت از : خواهر شهید دوره آموزشی‌اش که تمام شد ، لباس فرم سپاه را تحویل گرفت و به خانه آمد . حال و هوایی عجیبی داشت . اصرار داشتیم آنها را بپوشید تا ببینیم در لباس سبز سپاه چه جلوه ای پیدا می کند . اول قبول نکرد . خیلی که به او اصرار کردیم کوتاه آمد ، ولی قبل از به تن کردن آن ناگهان حالش منقلب شد و به شدت زد زیر گریه . از مادرمان با التماس درخواست کرد که قبل از پوشیدن لباس برای او دعا کند . می گفت : ننه تا تو برایم دعا نکنی من لیاقت پوشیدن این لباس را نخواهم داشت . مادر که تاب دیدن گریه و بی تابی مهدی را نداشت بلافاصله دعاکرد . مهدی رفت توی اتاق دیگر ، لباسش را عوض کرد و برگشت . خدایا چه می دیدیم ؟ لباس سبز سپاه چقدر به قد رشید و چهره سبزه اش می آمد ! شده بود عین ماه شب چهارده . از این که چشمهای ما آنطور به او خیره شده بود خیلی خجالت می کشید ، چند دقیقه بعد رفت و لباس فرم را در آورد و آن را با نهایت احترام تا کرد و گذاشت داخل گنجه . بعد ازآن روز هرچه به او اصرار کردم یکبار دیگر ، محض خوشی دل من چند دقیقه آن لباس را توی خانه بپوشد ، قبول نکرد . بار آخر گفت : آبجی ، پشت این لباس فرم، کلی حکمت خوابیده، در زمان جنگ یک نفر سپاهی موقعی حق دارد این لباس سبز و آن آیه مقدس دوخته شده بر روی سینه اش را بپوشد که توی میدان جنگ حضور داشته باشد. به همین خاطر نه ما اعضای خانواده و نه هیچ کدام از دوست سپاهی و بسیجی اش هیچ وقت ندیدیم او در شهر یا اصلاً مناطق پشت جبهه ، لباس فرم سبز سپاه را بپوشد . مهدی می گفت : "لباس سبز سپاه لباس رزم حضرت علی اکبر (ع) است . این لباس را فقط باید در میدان رزم پوشید ."
📸 آینه تمام قد ایثار و مردانگی ... «سید احمد سادات کیایی» با ۱۲ سال سن از شهر لنگرود، روستای پایین محله چاف جوان‌ ترین و کم‌ سن‌ترین شهید عملیات بیت‌المقدس است. شهیدی که در مرحله اول عملیات، ۱۰ اردیبهشت ۶۱ اطراف خونین‌شهر بعد از یک نبرد سنگین با دشمن بعثی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
✍عکس ماندگار علمداران لشکر ۴۱ ثارالله... 🌹سردار شهید حاج قاسم سلیمانی‌... حاج مصطفی موذن زاده... حاج حسین صفاری... حاج محمود باقری... سردار علی اکبر پوریانی...
✍صفای سفره های جبهه ها همان قبیله که بودند غرقِ ‌پاکی‌ها به عشق زنده شدند عند ربِّهم هستند... 🔸عکس ماندگار علمداران شهید لشکر ۴۱ ثارالله از سمت راست... 🌹سردار شهید جاویدالاثر عبدالمهدی جعفربیگی (شهادت عملیات بدر)... 🌹سردار شهید حاج احمد امینی (شهادت عملیات والفجر ۸)... 🌹شهید مجید حسین زاده (شهادت عملیات والفجر ۴)... 🌹هدیه به مطهر و ملکوتی شهدا صلوات... https://eitaa.com/shahidgholamhosseinakbari
شب جمعه ؛ رحمة‌الله به عشاق اباعبدالله وقتی به شهادت رسید، هنوز به پانزده سالگی نرسیده بود قبل از عملیات، داده بود جلو  پیراهنش نوشته بودند: آن‌ قدر غمت به جان پذیرم حسین(ع) تا قبر تو را بغل بگیرم حسین (ع) میگفت: «دوست دارم موقعِ شهادت تیر به سینه‌ام بخورد و شهید شوم» دعایش زود مستجاب شد! و در عملیات والفجر هشت تیری سینه اش را شکافت؛ همان‌جایی که شعر را نوشته بود..! راوی: رضا دادپور
😓 کوله پشتی اش پر از گلوله آتیش🔥 گرفت نتونستند کوله رو ازش جدا کنند از بچه هاخواست به راه خودشون ادامه دهند و با دهان خودش رو بست تا عملیات لو نرود... تنها کف پوتینهایش که نسوز بود باقی ماند . ✍🏼 استاد : چه معنی کنم را؟! اگر شور یک عارفِ عاشقِ پروردگار را با منطق یک نفر مصلح با همدیگر ترکیب کنید از آنها "" در می آید... چطور می توان این فداکاری ها را ندید و... 🌹 🌹
شب‌های جمعه ؛ جلوی دَرِ مقر آب و جارو می‌کرد می‌گفت شهدا حتما می‌آیند دیدنِ دوست‌های قدیمی‌شان. یک جوری می گفت ؛ انگار خودش دیده بودشان! همین جور که جارو می‌زد زیر لب زمزمه می‌کرد: " شب های جمعه فاطمه آید به دشت علقمه گوید حسین من چه شد..."
🥀⃟🦋 در وصیت‌نامه اش می‌نویسد: مقدار پولی که هست برای کفن و دفن، که ان‌شا‌الله لازم نمی‌شود چون آرزویم این‌ است که در صحنه نبرد تکه تکه شوم تا در روز قیامت در پیش سالار شهیدان اباعبدالله و سایر شهدا سرافکنده نباشم! ▪️حاج محسن در ۱۵ مرداد ۱۳۶۶ در ارتفاعات سردشت هنگامی که در حال خنثی کردن مین بود اجر جهادش را گرفت و به درجه شهادت رسید. ╭🦋 ╰
هر شب برایم یک شب بخیر بفرست بلکه شب‌های بی‌تو را بخیر بگذرانم ...!
ياد آن بوسه كه هنگام وداع  بر لبم شعله حسرت افروخت .... پ‌ن: وداع و بوسه‌ حاج اصغر صادق‌نژاد بر گونه‌ی شهید عقیل مولایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 👨‍👧دخترم لیلا ! عزیزم سلام. لیلا جان! حالت خوبه؟ مادرت را که اذیت نمی کنی؟! حتماً می گویی که نه، من دختر خوبی هستم و حالا که بابایم نیست من مادرم را اذیت نمی کنم. آفرین به تو دختر خوبم. حتماً سوال می کنی بابا کِی به خانه می آیی. دخترم! بابا دیگر به خانه نمی آید. بابا رفت پیش خدا، پیامبر و ائمه اطهار(س). آن جا برای تو و مامانت خانه گرفته و منتظر شما است. زیاد ناراحت نباش. بابایت را می بینی. ولی دخترم! درسته که تو بابایت را ندیدی ولی بابا که تو را دید. حتماً می گویی چه وقت؟! آری دخترم! آن وقت که تو هنوز پنج ماهت تمام نشده بود، بابا تو را بغل می کرد، ناز می داد، با تو بازی می کرد و تو گریه می کردی . دخترم! افتخار کن که در کودکی پدرت را در راه خدا دادی و این سعادت نصیب هر کسی نمی شود.دخترم! باید سعی کنی که دختر نمونه ای باشی و پیام خون پدرت و سایر شهدا را برسانی. . دخترم! نمی توانم به دلیل کمبود وقت، مفصل برایت بنویسم. از همین جا از تو خدا حافظی می کنم و تو را از راه دور می بوسم. دوستت دارم لیلای من!دخترم! بابایت از این که تو را در این دنیا رها کرد و رفت ناراحت و غمگین است و اشک از چشمش در آخرین لحظات حیات جاری می باشد. به امید دیدار در قیامت حق. 🔸فیض الله بابایی 1364/11/13 . ♦️سردار فیض اله بابایی از شهدای ویژه 25 ؛ در والفجر8، پس از 24 ساعت نبرد دلاورانه در 21 ماه سال 1364 در حالی که می ساخت بشهادت رسید .
شوخی که به واقعیت تبدیل شد! رفقایش از سر مزاح روی کاغذی نوشتند: «شهید اسلام طلبهٔ مجاهد مهرداد خواجوئی» و کاغذ را گذاشتند روی سینه‌ او غافل از اینکه اراده‌ی خداوند بر شهادت او رقم خورده بود. ‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "
🌹 جواد نژاد اکبر صاحب الزمان ویژه ۲۵ : . ▪️ // مادرش از آخرین اعزام فرزندش می گفت: « غلامعلی ، در آخرین اعزام ، به من که او را بدرقه می کردم ، گفت : « من دارم به جبهه می روم .» و این جمله را چندبار تکرار کرد . گفتم : « چندین بار رفتی و این بار نرو . » نگام کرد و گفت : « مادر ، من به جبهه می روم و سه روز بعد شهید می شوم و پیکرم برنمی گردد . » ناراحت شدم و گفتم : « مادرت بمیره. چرا می گویی جنازه ات نمی آید ؟ » گفت : « دوست ندارم جنازه ام توسط کسانی تشییع شود که به جبهه نیامدند و کمکی به رزمنده ها نکردند . » . این سردار رشید بابلی سرانجام در تکمیلی عملیات کربلای 5 در 12/12/1365 در شرق بصره شهد شیرین شهادت را نوشید و همان طور که خودش پیش بینی کرده بود ، به مدت 10 سال مفقود و در دی ماه 1376 شناسایی و در گلزار شهدای بالابیشه سر به خاک سپرده شد . .
💢 ای تاریخ بشکند قلمت اگر ننویسی بر بسیجیان خمینی چه گذشت ... . پ ن : پیکر ۲۵ جلال الدین علا الدینی و علی ترکمان_ ۱۳۶۶ .
💢 ای تاریخ بشکند قلمت اگر ننویسی بر بسیجیان خمینی چه گذشت ... . پ ن : پیکر ۲۵ جلال الدین علا الدینی و علی ترکمان_ ۱۳۶۶ .