eitaa logo
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
975 دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
6.9هزار ویدیو
93 فایل
•بسم‌رب‌الشهداء• 🥀زنده نگه داشتن یاد #شهدا کمتر از #شهادت نیست🥀 تازنده‌ایم‌رزمنده‌ایم✋ 🌷إن‌شاءالله‌شهادت🌷 #شهید_گمنام 🌹خوش‌نام‌تویی‌گمنام‌منم 🌹کسی‌که‌لب‌زد‌برجام‌تویی 🌹ناکام‌منم😔✋️ 🌹گمنام‌منم😔✋ ⛔کپی ممنوع⛔ بیسیمچی: @shahidgomnam313
مشاهده در ایتا
دانلود
شش درس از شش شهید🕊 : (شیعه به دنیا آمده ایم تا مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم!) : (به برادر برادر گفتن نیست! به شبیه شدنه!) : ( ظهور اتفاق می افتد، مهم این است که ما کجای ظهور ایستاده ایم) : ( شهادت خوب است اما تقوی بهتر است تقوایی که در قلب است و در رفتار بروز پیدا می کند) : (سخنان مقام معظم رهبری را حتما گوش کنید، قلب شما را بیدار می کند و راه درست را نشانتان می دهد) : ( در بدترین شرایط اجتماعی و اقتصادی و .. ، پیرو ولی فقیه باشید و هیچگاه این سید مظلوم حضرت آقا سید علی آقا را تنها نگذارید ..) @Shahidgomnam
°•|🌿🌹 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ▫️خدایا! میدانم که کم کاری از من است ▫️خدایا! میدانم که من بی توجهم ▫️خدایا! میدانم که من بی همتم ▫️خدایا! میدانم که من قلب امام زمان (عج) را رنجانده‌ام، اما خود میگویی که به سمت من بازآیی ▫️آمده‌ام خدا! کمکم کن تا از این جسم دنیوی و فکرهای مادی نجات یابم. -------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷 http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 ✨ بِسمِ رَبِّ الشُهَدا ✨ 💠شبِ شهادت رسید سال پیش ۲۷ بود 💠و امسال نیز است 💠چه با خدای خود نجوا میکردی در این شب 💠چقدر به وصال نزدیک بودی در این شب 💠در دلت چه غوغایی بود برادر 💠وقتی بعد مدتها انتظار به وصال نزدیک میشدی چقدررررر شیرین بود 💠 سال یک عمر است به ظاهر نبودی اما در دلها جایِ خود را پیدا کردی 🥀درصورت تمایل به مناسبت سالروز برادر شهیدمان و به نیت به آرامش رسیدن اوضاع جامعه میخوانیم و هدیه میکنیم سوره حدید را التماس دعا ----------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷 http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
🖋پست اینستاگرام مادر شهید رسول خلیلی در سالروز شهادت شهید رسول خلیلی 🔹روزی که برای دیدن رسول رفتیم معراج، رسول را غسل و کفن کرده بودن و زمانی که رسیدیم تابوت را آوردن روی زمین گذاشتن و سر کفن را کمی باز کردن و صورت رسول دیده شد. ما همگی از سمت وجهتی نشسته بودیم که طرف صورت مجروح رسول دیده میشد، چون صورت کاملا به سمت بالا نبود، یک طرف به سمت بالا بود که اون هم طرف مجروحش، بطوری که در نگاه اول شناخته نمیشد. من با خودم گفتم این رسول منه ؟! خواستم صورتش را ببوسم که جای سالمی نبود به غیر از قسمتی از چانه که سعی کردم به آرامی ببوسم که مبادا فشاری بیاد. بعدها که عکسهای پیکر رسول را در معراج دیدم متوجه شدم، نیمه ی دیگر صورت سالم بوده و من خیلی دلم سوخت که نتوانستم برای لحظه ی اخر درست با رسولم وداع کنم و ببوسمش. -------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷 http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
#شهید_رسول_خلیلی اولین شهید تهرانی مدافع حرم به نقل از پدر بزرگوارش بسیار با حیا و نجیب،بشدت از نگاه به نامحرم پرهیز میکرد و عاشق ابا عبدالله الحسین علیه السلام بود کتابخانه شهید مملو از کتابهایی پیرامون عاشورا و دفاع مقدس است 27 آبانماه 92 در چهارمین اعزامش به سوریه در نزدیکی های حرم حضرت رقیه سلام الله علیها به درجه رفیع شهادت نایل شد و به دوستان شهیدش پیوست روحش شاد ----------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷 http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
1.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اوایستاد پای خویش.. به مناسبت دهم اذرماه دومین سالگرد تشییع پ.ن:یکی از سوالاتی که خیلی ها تو این دو سال ازم پرسیدن این سوال بوده که چطور راضی شدی همسرت در بهترین دوران زندگیتون بره سوریه؛بااینکه از روحیات و ویژگی هاش میدونستی احتمال شهادتش زیاده.. توضیحات زیادی همیشه دادم اما میشه همش رو تو این عبارت خلاصه کرد: زیباست؛اما زیباتر همیشه به لطف خدا ازته دل و با رضایت خاطر گفتم : شهادت گوارای وجودت باشه همسرم اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم ؛اما_شهادت زیباتر پست اینستاگرام همسر شهید نوید صفری --------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷 http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
تولدت مبارڪ برادر آسمانے ام♥️🌸 #۲۰آذر 🌹
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
یه روزی هم میاد رو بَنِرای سطح شهر می‌بینیم نوشته: « کاروان راهیان » . کاروانی که از ایران و افغانستان و عراق زائـر راهی میکنه به سمت ... می بردمون به سمت حرم حضرت زینب و حضرت رقیه... وقتی خوب دلمونو تکون دادیم و عقده ی این چند سال فراق رو جبران کردیم... . یکی مثل که از یادگارای همین سالای جنگ با تکفیریا باشه برامون شروع میکنه به روایت کردن... . " اینجا که نشستید اسمش است! قریه‌ای که توش حرم مطهر خانوم زینب قرار داره... همینجا بود که مدال گردن ، اولین شهید مدافع حرم ، انداختند...‌ . تو همین خاک بود که محمود رضا بیضایی به معشوقش ، امام حسین رسید... " . بعد سوار اتوبوس میشیم و میریم بعد از اینکه نشستیم رو خاکا ، راوی میگه: " اینجا حلبِ... همونجایی که رو به آسمون پرواز داد... همینجا بود که ، فرمانده ایرانی لشگر فاطمیون ، سرشو گذاشت رو پاهای اربابش! خبرنگاری که دختر سه ساله ‌شو به دختر سه ساله‌ی ارباب سپرد و از دنیا خداحافظی کرد... . اینجا مقتلِ و ... جووناالوارثینو سال شماها که از همون اول عادت کرده بودن به دل ندادن... . مقصد بعدیمون ، جنوب غربِ حلب... همونجایی که تروریستا محاصره‌ش کردن و نیروهای مقاومت رو مجبور به عقب نشینی.‌.. همونجایی که وقتی آزاد شد،همه سجده شکر بجا آوردیم... هر چند برای آزاد شدنش دادیم و اسیر... یکیشون بود که با رفتنش چهار تا بچه‌ش یتیم شدن... ولی کاری کرد که اون دنیا ، جلو حضرت زهرا ، سرشونو با افتخار بلند کنن و بگن: ما بچه های شهید بلباسی ‌ایم!‌ " مثل ،‌ مثل هویزه ، مثل چزابه ، مثل طلاییه ... یه روزی و خان طومان و زینبیه و ریف رو قدم قدم زیارت می کنیم... یه روزی گذرمون بهشون میخوره.. [ هر زمان تو خیابونا چشمتون خورد به بَنِرا و تابلوهایی که ازتون دعوت کرده با این کاروان راهی شید ، بدونید به فاصله ی اندکی ، روزی میرسه که سرتاسر ایران نوشتن... « کاروان راهیان قدس » کاروانی که این بار مقصدش فراتر از و ! کاروانی که میره به سمت خود نماز میخونه تو مسجدالاقصی... با امامت امام دوازدهم... و با حضور تمام شهدا... شهدایی که روزی برای زیارتشون ‌هامون و هامون خاکی شد ... و دیر نیست اون روز ! روزی که با چشمای خودمون ببینیم که رو سر در‌ ورودی نوشته: «ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین»
با شُهدا صحبَت کُنید آنها صِدای شُما را به خوبی می‌شِنوند و بَرایتان دُعا میکُنند.. دوستی با شُهدا دو طَرفه است..:)
🍃🌸 با دوستاش رفته بود راهیان نور ، دیار شهدا... مناطقی که به گفت خودش غریب بود... موقع برگشت از سفر،اتوبوس رفت ولی رسول نرفت!گفت جا موندم..بعدا فهمیدیم داستان از این قراره که تیم تفحص مستقر شده بوده و رسول هم با خبر شد و دلش می خواست یه مدتی رو باهاشون باشه.... اون یه مدت شد10 روز! واز همان جا بود که با شهید محمد حسین محمد خانی آشنا شد. با آمدن رسول به منطقه شرهانی،بعد از مدت ها یک شهید پیدا شد....چه ذوق و شوقی داشت موقع تعریف کردن قضیه ی پیدا شدن شهید.... به قول از مادر بزرگوار شهید خلیلی 🕊
🔻 💠 از زبان خودِ شهید خلیلی: 💟امیر گفت: چقدر کلاهت من هم کلاهم🧢 را از سرم برداشتم و به او دادم. اتفاقا وقتی سرش کرد خیلی هم به تیپش می آمد. 💟وقتی به صورت امیر و هایش نگاه کردم، خیلی خوشحال شدم که می توانم با بخشیدن چیز هایی که ، دوستانم را خوشحال کنم 💟حتی اگر چیزی را که می بخشم، خیلی دوست داشته باشم؛ اما حسی که از به من منتقل میشد برایم بود 📚کتاب: رفیق مثل رسول 🌹 --------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇🇮🇷 http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
5.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
------------------------------------------------------------------ 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهیــــــــــد میشــــــی 👇 https://eitaa.com/Shahidgomnam