eitaa logo
💫شهیده💫
277 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
674 ویدیو
15 فایل
📸روايـــــتی از بـــانوان شهیـــده و جـامـانـدگــان شـــهادت #باحـضورپـرافـتخـارخـانوادہ‌مـعـززشـــــهدا @K_r_z8888 برای ارتباط ناشناس:https://daigo.ir/secret/1196216626
مشاهده در ایتا
دانلود
💫شهیده💫
#رمان #راض_بابا #قسمت_بیست_و_هشتم 🌿💞🌿 💞🌿 🌿 •°نمی‌خوام نگاهم به نگاهشون بیفته°• در اتاق نشسته و خطوط
🌿💞🌿 💞🌿 🌿 برخاستم تا دلشوره‌ام را با راه رفتن کمتر کنم، اما راضیه برای تمام بی‌قراری‌هایم حرفی زده بود. «باید مثل حضرت زینب صبور باشیم. اگه به غصه‌های حضرت فکر کنیم، دیگه مشکلاتمون برامون بزرگ نمیشه.» یک لحظه تا احساس کردم چقدر دلم برایش تنگ شده است، یادم به توصیه‌اش افتاد. کتاب دعایی از روی طاقچه برداشتم و صفحه مورد نظرم را آوردم. روی زمین نشستم و شروع به خواندن کردم. یکی از روزهایی که در مدرسه، وارد اتاق پرورشی شدم و در کمد را باز کردم تا نوار سخنرانی آقای را بدان دانش آموزی بدهم، برگه تا شده‌ای را که گوشه‌ای از کمد افتاده بود، دیدم. سریع بازش کردم. خط راضیه بود. نوشته بود:« توی این چند روزی که برای مسابقه کاراته، ماهشهر هستم و نمی‌تونم بیایم مدرسه، دلم برات تنگ میشه. هر وقت دلت برام تنگ شد، زیارت امین الله بخون و برام دعا کن. چاکرتم به مولا، قربون رنگ موهات برم عزیزم. باهات خداحافظی نمی‌کنم، چون همیشه پیشت هستم. "عشق از کوی وصال برخاست و در زد به دلم آتش جان سوز انداخت بر چشم ترم از شب تار خزان کرد مرا بیدر یار کار ما را پیش برد تا لحظه دیدار دار ما کجا و عشق مولامان کجا از سبوی ساقی، نوشیدن کجا مرهم عشقش بریز روی دل زخمم همی تا شوم قربانی و جان داده راه علی" این شعر که با مداد نوشتم رو خودم گفتما!!» همیشه برایم قوت قلبی بود. غریبی مدرسه را با وجود او طاقت آورده بودم. اول دبیرستان که در مدرسه ثبت‌نام کردم، کنار آمدن با محیط مدرسه جدید برایم سخت بود... 🌿💞🌿 •°به قلم: طاهره کوه کن°• •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ❤️ 🕊 ❤️ 🦋 ❤️ 🌹 🌷 👈 عضو شوید : 🔴 https://eitaa.com/shahidgrl