eitaa logo
💫شهیده💫
237 دنبال‌کننده
832 عکس
437 ویدیو
12 فایل
📸روايـــــتی از بـــانوان شهیـــده و جـامـانـدگــان شـــهادت #باحـضورپـرافـتخـارخـانوادہ‌مـعـززشـــــهدا @K_r_z8888 برای ارتباط ناشناس:https://daigo.ir/secret/1196216626
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿💞🌿 💞🌿 🌿 به فکر فرو رفتم و حرف‌هایش را سبک و سنگین کردم. - بعد هم ایشون نامحرمن. درست نیست که من تنها سوار ماشینشون بشم. آن شب، دل آسمان روشن شده بود و هوای تاریکی نداشت. انگار آسمان به زمین چسبیده بود. فضای بیمارستان برعکس همیشه، سبک شده و بویی عجیب راهروها را عطر آگین کرده بود. مجروحان را تک تک از اتاق عمل بیرون می‌آوردند، اما راضیه سرِ بیرون آمدن نداشت. نگاهی به تیمور که به در آی‌سی‌یو خیره شده بود، انداختم. دوزانو نشستم و دعای توسل سر دادم که پرستاری از اتاق عمل بیرون آمد. با سرعت برخاستیم و به طرفش خیز برداشتیم. -راضیه کشاورز رو بردن آی‌سی‌یو قلب. من و تیمور و لاله، ناامیدانه فقط به هم نگاه می‌کردیم و اشک می‌ریختیم. به سمت آی‌سی‌یو قلب دویدیم. زنگ آیفون پشت در را زدم. -راضیه... راضیه کشاورز رو آوردن اینجا؟ -بله. -حالش چطوره؟ -فقط براش دعا کنین که خونریزیش بند بیاد. نزدیک بود گوشی از دستم بیفتد. -توروخدا امیدی هست؟ پرستار مکثی کرد و گفت:« فقط اگه معجزه بشه!» زانوهایم رمق خود را از دست دادند و همان جا خم شدند. تیمور باز به سر خود کوبید و کنارم زمین گیر شدـ تمام بدنش می‌لرزید همین‌طور که نگاهش می‌کردم، دستانم را به خدا نشان دادم و در دل نجوا کردم:« خدایا! من یه جوری با دلم کنار میام، اما یه رحمی به دل تیمور کن. چه جوری بدون راضیه دووم بیاره؟» 🌿💞🌿 •°به قلم: طاهره کوه کن°• •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ❤️ 🕊 ❤️ 🦋 ❤️ 🌹 🌷 👈 عضو شوید : 🔴 https://eitaa.com/shahidgrl