eitaa logo
💫شهیده💫
276 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
674 ویدیو
15 فایل
📸روايـــــتی از بـــانوان شهیـــده و جـامـانـدگــان شـــهادت #باحـضورپـرافـتخـارخـانوادہ‌مـعـززشـــــهدا @K_r_z8888 برای ارتباط ناشناس:https://daigo.ir/secret/1196216626
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿💞🌿 💞🌿 🌿 هر لحظه آرام و قرارم، آب می‌شد. هیچ چیز بی‌سامانیم را سامان نمی‌داد، جز دیدن راضیه. مرضیه دستان تیمور را گرفت و با دلسوزی گفت:« بابا حتما قراره برای شما بمونه که الان توی اتاق عمله. ان‌شاءالله خوب میشه.» سرگردان اطرافم را نگاه کردم و به ایستگاه پرستاری رفتم. باورش برایم سخت بود که راضیه پشت آن درها باشد. -ببخشید خانم، توروخدا شما بگین اون کسی که توی اتاق عمله، بچه منه؟ -بله خانم، مگه اسم دختر شما راضیه کشاورز نیست؟ -چرا! ولی خب شما از کجا می‌شناسیدش؟ -خودش گفته. حس کردم که برای دلخوشی‌ام این حرف را زد. به سمت اتاق عمل برگشتم و در راهرو به نماز ایستادم. دعاهای شفا که روی دیوار بیمارستان بود را چندبار خواندم و ناگهان به سمت مرضیه، که کنارم نماز حاجت خوانده بود برگشتم. -شما خودتون راضیه رو دیدین؟ مطمئنین راضیه این توِ؟ لاله گفت:« ما راضیه رو ندیدیم.» -پس از کجا میدونین لگنش شکسته؟ -ما وقتی رسیدیم اینجا، اون آقایی که با نگهبانا صحبت کرد و شما اومدین داخل، ما رو هم آورد اینجا و گفت راضیه توی اتاق عمله. بلند شدم. از این راهرو به آن راهرو و از این اتاق به اتاقی دیگه تا آن مرد آبی‌پوش را پیدا کردم. بالای سر مجروحی ایستاده بود. -ببخشید آقا! شما مطمئنین راضیه من اینجاست؟ چهره‌اش را برگرداند. دستانش را باز کرد. -خانم کشاورز، مطمئن باشین. من راضیه رو خودم روی همین دستام آوردم اینجا. -حال بچه‌ام چه‌جوری بود؟ شما که گفتین فقط لگنش شکسته، اما حالا هرچی صبر می‌کنیم از اتاق عمل بیرون نمی‌یاد... 🌿💞🌿 •°به قلم: طاهره کوه کن°• •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ❤️ 🕊 ❤️ 🦋 ❤️ 🌹 🌷 👈 عضو شوید : 🔴 https://eitaa.com/shahidgrl