#خــــــــدایـــــــا!
به هر که دل بستم، تو دلم را
شکستی💔.
عشق هر کسی را که به
دلــ❤️ گرفتم، تو او را از من
گرفتی.
هر کجا خواستم دل مضطرب و
#دردمندم را آرامش دهم و در
سایه امیدی، و به خاطر آرزویی،
برای دلم امنیتی به وجود آورم،
تو یکباره همه را بر هم زدی و
در طوفان های🌪 وحشت زای
حوادث رهایم کردی تا #هیچ
آرزویی در دل نپرورم،💗
و به هیچ چیز امیدی نداشته باشم
و هیچ وقت آرامش و امنیتی در
دل خود احساس #نکنم.
#خـــــدایــــا!
تو این چنین کردی تا...👇
🔅به غیر از تو #محبوبی نگیرم
🔅و به جز تو آرزویی نداشته باشم
🔅و جز تو به چیزی یا به کسی امید
#نبندم
🔅و جز در سایه ی #توکل به تو،
آرامش و امنیت احساس نکنم...
#خـــــــدایـــــا!
تو را بر همه این
#نعمتها_شکر_میکنم.🌸🍃
📖نیایش #شهید_دکتر_چمران
🍃🌸
@shahidhadi598
#شهیدان سخت دلتنگ و غریبم...
#خمار جرعه ای امن یجیبم...
شهیدانِ خدایی #بیقرارم...
#خدایا طاقت ماندن ندارم...
چه تنها مانده ام #افسرده بر خاک...
شما رفتید تا #افلاک چالاک...
مرا #تنها رها کردید و رفتید...
به #حسرت مبتلا کردید و رفتید...
شما رفتید و من اینجا #غریبم...
زفیض #سرخ مردن بی نصیبم....
#شهادت!!! ای شهادت ناز شصتت!!!
تأسی کن مرا #قربان دستت....
🌹اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک🌹
╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗
@shahidhadi598
╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
*زنده زنده سوخت....*
*اما آخ نگفت....*
😭😭
حسین خرازی نشست ترک موتورم🏍 بین راه، به یک #نفربر پی ام پی، برخوردیم که در آتش🔥 می سوخت.
*فهمیدیم یک #بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می سوزد😰 من و #حسین_آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم.
گونی سنگرها را برمی داشتیم و از همان دو سه متری، می پاشیدیم روی آتش🔥 جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می سوخت، اصلا #ضجه و ناله نمی زد❌ و همین پدر همه ی ما را درآورده بود!
بلند بلند فریاد می زد:
#خدایا!
الان پاهام داره می سوزه!
می خوام اون ور ثابت قدمم کنی☝️
*خدایا!*
الان سینه ام داره می سوزه😭
این سوزش به سوزش سینه ی #حضرت_زهرا نمی رسه
خدایا!
الان دست هام #سوخت
می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو دراز کنم🤲
نمی خوام دست هام #گناه کار باشه!
*خدایا!*
#صورتم داره می سوزه!
این سوزش برای امام زمانه♥️
برای #ولایته
*اولین بار "حضرت زهرا" این طوری برای ولایت سوخت!*
آتش که به #سرش رسید، گفت:
خدایا! دیگه طاقت ندارم،
دیگه نمی تونم،
دارم تموم می کنم.
لااله الا الله😭
*خدایا!*
خودت شاهد باش!
خودت #شهادت بده آخ نگفتم😭
آن لحظه که #جمجمه اش ترکید💥 من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت.
حال حسین آقا از همه بدتر بود.دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می کرد😭 و می گفت:
خدایا!
ما جواب اینا را چه جوری بدیم⁉️
ما #فرمانده ایناییم؟
اینا کجا و ما کجا؟
اون دنیا خدا ما رو نگه نمی داره بگه #جواب اینا رو چی می دی؟
زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم. تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه ی من و آن قدر #گریه کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیسِ اشک شد.
#شهید_حسین_خرازی 🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh