#خاطرات_شهدا 🌷
💠خاطره ای به نقل از حجت الاسلام و المسلمین مجتبی صداقت
🔹 #فاطمیه اول بود.اومد هیئت با هم گریه کردیم😭 و سینه زدیم.بعد مراسم گفت: برنامه هیئت انصار ولایت برای #روزشهادت دوم چیه؟
گفتم: مگه نمی دونی! هرسال صبح شهادت🏴 فلان جا و شام شهادت خونه #حسن_مرادی هستیم.
🔸گفت: میدونم. برنامه خونه حاج حسن هم خیلی با حاله ⚡️اما برنامه صبح رو نمیتونید تغییر بدید⁉️گفتم: باز چی تو سرته🗯؟میخای چه کنی اینقدر می پرسی؟گفت: تو این منطقه ✓صفاییه و ✓کوی دانشگاه روز #شهادت_حضرت_زهرا(س) انگار هیچ خبری نیست😔.حیفه مردم حال و هوای فاطمیه رو نفهمند و نچشند⭕️.
🔹صد تا دلیل دیگه هم آورد که همشون هم منطقی بود👌.بهش گفتم حرفات درسته اما بعید میدونم بشه #برنامه رو تغییر داد.گفت اشکالی نداره اما ما ان شاء الله استارت✅ کار رو میزنیم بقیه کارها هم خود #بی_بی درستش میکنه؛اینجوری #شهدای دانشگاه یزد هم از غربت در میان😊
🔸تو #چشماش یک شور و حالی بود که نمیشه وصفش کرد.دسته #فاطمیه اون سال به هر زحمتی بود شکل گرفت.چند روز نخوابیده بود.
#روز_شهادت چشاش کاسه خون بود هم از بی خوابی هم از شدت گریه😭
🔹الان اون #دسته عزا افتخار منطقه صفاییه و کوی دانشگاهه؛آدم که #اخلاص داشته باشه کارهاش میشه خیرات و برکات برای دیگران☺️.
#مهندس_عمران
#شهید_محمد_حسین_محمد_خانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidhadi598
محفل شهدا
#دیوانه میشدم وقتی میخواند. دل پاکی داشت و اشک روان. در #روضه حرف های دلی میزد. قسمت هایی از #مقتل
🌷🌷
✍ به روایتی از دوستان شهید :
🔷 رسیدیم کربلا
رفتیم حرم حضرت عباس ، سینه
زنی و توسل و دعا ...
راه افتادیم سمت حرم امام حسین
اونجا هم به همین شکل، بلکه
بیشتر ...👌
بماند که توی بین الحرمین چقدر
خوندیم و سینه زدیم
نرسیده به هتل، باز اومد که
حاجی بیا بریم حرم
سیری نداشت واقعا عطشان بود!!
صبح 🌤
ظهر ☀️
شب 🌙
سحر، ول نمی کرد...
مدام میومد که بریم حرم برامون
روضه بخون. 😭🎧
گاهی، قبول نمیکردم
بیشتر از این نمی کشیدم
با بچه ها می رفت و خودش
روضه می خوند.👌
شب حرم بود ☝️سحر می رفتیم،
می دیدیم باز توی حرم نشسته😳
جلوش کم آورده بودم
اگه معرفت نباشه، آدم نمیتونه
این طور عرض ارادت کنه
خیلی مهمه در جوونی این شکلی
عاشق باشی 😍✌️
🔹گوشه گوشه زندگیش رو
وصل میکرد به اهل بیت و امام
حسین ( علیه السلام ).
در خصوص گریهء صبح وشام برای
امام حسین (علیه سلام) صحبت
می کرد.
🔷 وقتی آب میخورد یاد امام حسین
می افتاد.
واقعا از سلامش احساس می کردم
از روی عادت نمی گه
از ته دل سلام می گه
#یاحسین 😞✋
#شهید_محمد_حسین_محمد_خانی
@shahidhadi598
#خاطرات_شهدا 🌷
🔸شهید مدافع حرم محمد حسین محمدخانی
🔹زمان شهادت: 1394/08/16
🔸مکان شهادت: سوریه ؛ حلب
🔹به روایت همرزمش
🔰محمد حسین #عاشق بود،واقعا غیر از این چیزی نمی تونم در موردش بگم.چون کارهایی که انجام می داد رو جز با #منطق عشق نمیشه توجیه کرد🚫همیشه وقتی همه ی ما کم می آوردیم اون #آماده بود✊
🔰خیلی از شبها🌙 که بعضی از یگان ها آمادگی #عملیات کردن نداشتند محمد حسین و یگان تحت امرش #داوطلب می شدند و نمی گذاشتند کار روی زمین بمونه❌.خیلی وقتها چندین شب پشت سر هم #مردشماره_یک عملیات ها بود✌️.
🔰علاقه عجیبی به #خانم و کودک نوزادش👶 داشت،واقعا وقتی با بچه اش بازی می کرد من حسودیم می شد از اینکه انقدر #ذوق بچه اش رو داره.قبل از #شهادتش حدود دو ماهی می شد که خانواده اش رو ندیده بود😔
🔰به زور و با #التماس از خط کشیدمش عقب و گفتم برو خانوادت رو ببین،اول چیزی نمی گفت🚫،ولی بعد از اصرار زیاد من گفت: حاجی من دیگه از خانواده ام دل کندم💕، #نمیخوام دوباره وابستشون💞 بشم.
🔰واقعا هم از دنیـ🌍ـا و همه تعلقاتش دل کنده بود، #آخرین دفعه ای بود که دیدمش،بعد از اون رفت و #دیگه_برنگشت😔.
#شهید_محمد_حسین_محمد_خانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidhadi598