❣ #سلام_امام_زمانم❣
چون تشنه به آب ناب دل می بندم
بر #خنده ی ماهتاب دل می بندم
ای روشنی تمام تا ظهر #ظهور
چون #صبح به آفتاب دل می بندم
🌺اللهم عجل لولیک الفرج🌺
🍃🌹🍃🌹
@shahidhadi598
#تکلیف
💎هر چه بهش گفتیم و گفتند فایده ای نداشت. #حکمش آمده بود باید فرمانده گردان #عبدالله بشود،ولی زیر بار نرفت که نرفت.
💎روز بعد، #صبح زود رفته بود مقر تیپ.به فرمانده گفته بود:چیزی رو که ازم خواستین #قبول می کنم.
💎از همان روز شد #فرمانده گردان عبدالله.با خودم می گفتم:نه با این که اون همه #سرسختی داشت توی قبول کردن فرماندهی،نه به این که خودش پاشده اومده پیش فرمانده #تیپ.
💎بعدها،با #اصراری که کردم،علتش رو برایم گفت :
🔴شب قبلش امام زمان (سلام الله علیه) را #خواب دیده بود؛ حضرت بهش #تکلیف کرده بودن
#شهید_عبدالحسین_برونسی 🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidhadi598
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
5⃣6⃣8⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
📚برشی از #کتاب_یادت_باشد
🔸گاهی مزارش که میروم اتفاقهای عجیبی میافتد که #زنده_بودنش را حس میکنم، یک شب🌙 نزدیکیهای اذان صبح خواب دیدم که حمید گفت:《#خانومم خیلی دلم برات تنگ شده💔 پاشو بیا مزار》
🔹معمولا #عصرها سر مزارش میرفتم ولی آن روز صبح از خواب که بیدار شدم راهی گلزار🌷 شدم از نزدیکترین مغازه به #مزارش چندشاخه گل نرگس🌸 و یک جعبه خرما خریدم، میدانستم این شکلی راضیتر است👌
🔸همیشه روی رعایت #حق_همسایگی تاکید داشت، سر مزار که میرم سعی میکنم از نزدیکترین مغازه به مزارش که #همسایه_گلزار شهداست🌷 خرید کنم.
🔹همین که نشستم و گلها را روی سنگ مزار گذاشتم #دختری آمد و با گریه😭 من را بغل کرد، هق هق گریههایش امان نمیداد حرفی بزند، کمی که #آرام_شد
🔸گفت: عکس #شهیدتون رو توی خیابون دیدم، به شهید گفتم که من شنیدم شماها برای پول💰 رفتید، حق نیستید❌ باهات یه #قراری میزارم
🔹 فردا #صبح میام سره مزارت، اگه همسرت💞 را دیدم میفهمم که اشتباه کردم📛 #تو اگه به حق باشی از خودت به من یه نشون میدی، برایش #خوابی را که دیده بودم تعریف کردم
🔹گفتم: من معمولاً غروبها میام اینجا، ولی دیشب #خودحمید خواست که من اول صبح بیام سرمزارش🌷، از آن به بعد با اون خانوم دوست شدم☺️، خیلی رویه زندگیاش عوض شد، تازه فهمیدم که دست #حمید برای نشان دادن راه خیلی باز👌
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#خاطرات_شهدا🌷
#گذرے_بر_سیره_شهید
✦⇠سجاد همیشه #باوضو بود. خیلی از #غیبت کردن بدش میآمد. یکی از بارزترین ویژگیهایش #حیا و سر به زیری بود. از حقوقی که داشت برای انجام کارهای خیر #هزینه میکرد. در انجام مسئولیت بالاترین دقت عمل را داشت. با بچهها مانند خودشان بود.✨
✦⇠زبان آنها را خوب متوجه میشد. وقتی از سر کار میآمد پسرمان حامد را با خودش بیرون میبرد و میگفت از #صبح با شما بود حالا #وظیفه من است که او را سرگرم کنم.
✦⇠یکی از دلایلی که سجاد خودش را به جمع #شهدای حرم بیبی رساند، #اخلاص و پاکیاش بود. بسیار با خلوص نیت کار میکرد.
✦⇠بارها به خودم میگفتم خدایا شکرت که بندهای به این خوبی آفریدی. همسرم بسیار شیفته اهل بیت بود. #ارادت ویژهای به #حضرت_زهرا(س) داشت در نهایت هم مثل او به شهادت رسید.✨
#شهید_سجاد_دهقان 🌷
راوے :همسرشهید
🍃🌹🍃🌹
@shahidhadi598
#خاطرات_شهدا 🌷
📚برشی از #کتاب_یادت_باشد
🔸گاهی مزارش که میروم اتفاقهای عجیبی میافتد که #زنده_بودنش را حس میکنم، یک شب🌙 نزدیکیهای اذان صبح خواب دیدم که حمید گفت:《#خانومم خیلی دلم برات تنگ شده💔 پاشو بیا مزار》
🔹معمولا #عصرها سر مزارش میرفتم ولی آن روز صبح از خواب که بیدار شدم راهی گلزار🌷 شدم از نزدیکترین مغازه به #مزارش چندشاخه گل نرگس🌸 و یک جعبه خرما خریدم، میدانستم این شکلی راضیتر است👌
🔸همیشه روی رعایت #حق_همسایگی تاکید داشت، سر مزار که میرم سعی میکنم از نزدیکترین مغازه به مزارش که #همسایه_گلزار شهداست🌷 خرید کنم.
🔹همین که نشستم و گلها را روی سنگ مزار گذاشتم #دختری آمد و با گریه😭 من را بغل کرد، هق هق گریههایش امان نمیداد حرفی بزند، کمی که #آرام_شد
🔸گفت: عکس #شهیدتون رو توی خیابون دیدم، به شهید گفتم که من شنیدم شماها برای پول💰 رفتید، حق نیستید❌ باهات یه #قراری میزارم
🔹 فردا #صبح میام سره مزارت، اگه همسرت💞 را دیدم میفهمم که اشتباه کردم📛 #تو اگه به حق باشی از خودت به من یه نشون میدی، برایش #خوابی را که دیده بودم تعریف کردم
🔹گفتم: من معمولاً غروبها میام اینجا، ولی دیشب #خودحمید خواست که من اول صبح بیام سرمزارش🌷، از آن به بعد با اون خانوم دوست شدم☺️، خیلی رویه زندگیاش عوض شد، تازه فهمیدم که دست #حمید برای نشان دادن راه خیلی بازه👌
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidhadi598
#یــــــــادم_هســــت😌
📚برشی از #کتاب_یادت_باشد
🔸گاهی مزارش که میروم اتفاقهای عجیبی میافتد که #زنده_بودنش را حس میکنم، یک شب🌙 نزدیکیهای اذان صبح خواب دیدم که حمید گفت:《#خانومم خیلی دلم برات تنگ شده💔 پاشو بیا مزار》
🔹معمولا #عصرها سر مزارش میرفتم ولی آن روز صبح از خواب که بیدار شدم راهی گلزار🌷 شدم از نزدیکترین مغازه به #مزارش چندشاخه گل نرگس🌸 و یک جعبه خرما خریدم، میدانستم این شکلی راضیتر است👌
🔸همیشه روی رعایت #حق_همسایگی تاکید داشت، سر مزار که میرم سعی میکنم از نزدیکترین مغازه به مزارش که #همسایه_گلزار شهداست🌷 خرید کنم.
🔹همین که نشستم و گلها را روی سنگ مزار گذاشتم #دختری آمد و با گریه😭 من را بغل کرد، هق هق گریههایش امان نمیداد حرفی بزند، کمی که #آرام_شد
🔸گفت: عکس #شهیدتون رو توی خیابون دیدم، به شهید گفتم که من شنیدم شماها برای پول💰 رفتید، حق نیستید❌ باهات یه #قراری میزارم
🔹 فردا #صبح میام سره مزارت، اگه همسرت💞 را دیدم میفهمم که اشتباه کردم📛 #تو اگه به حق باشی از خودت به من یه نشون میدی، برایش #خوابی را که دیده بودم تعریف کردم
🔹گفتم: من معمولاً غروبها میام اینجا، ولی دیشب #خودحمید خواست که من اول صبح بیام سرمزارش🌷، از آن به بعد با اون خانوم دوست شدم☺️، خیلی رویه زندگیاش عوض شد، تازه فهمیدم که دست #حمید برای نشان دادن راه خیلی بازه👌
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌷
@shahidhadi598