eitaa logo
محفل شهدا
51 دنبال‌کننده
995 عکس
204 ویدیو
13 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
محفل شهدا
3⃣3⃣3⃣ 🌷 🔰 💠 خانم حضرت زینب (سلام الله علیها) شفایش را داد. 🔸«گیلنباره»؛ نام آنقدر عجیب بود که پدر را شوکه😦 کرد. محصل اول دبیرستان بود که به ناگاه به واسطه بیماری گلینباره زمین‌گیر شد. 🔹حدود یك ماه در بیمارستان بستری🛌 ماند تا اینكه بعد از معاینات و آزمایشات فراوان دکترها به خانواده‌اش گفتند؛ «رضا، شده است😰.» 🔸پدر دلشکستــ💔ـه دست به دامان (سلام الله علیها) می‌شود و فرزند را حضرت می‌کند. 🔹عباس كارگر برزی دلشکسته رضا، باقی حکایت را اینگونه روایت می‌کند:👈 «مدت كوتاهی نگذشته بود كه یك روز در كمال ناباوری😨 و به یكباره دیدیم دست روی دیوار گذاشته و آرام آرام راه میرود😃. 🔸معجزه شده بود.خانم (سلام الله علیها) شفایش را داد، تا چنین روزی سربازی خودش را بكند👌 و در راه دفاع از خیمه زینبی به 🌷برسد.» 🔹شهید رضا کارگر برزی داستانی در میان مدافعان حرم دارد. جوانی که متولد ۵۸ بود و سرانجام در یازدهم مرداد ماه ۱۳۹۲ در از حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) در و در نبرد با تکفیری‌ها به لقاء الله🕊 پیوست. 🔸 درباره احوالاتش می‌گوید: «اهل تعهد و عمل و از كودكی ❤️ بود. همیشه می‌گفت مراقب باشید مزه به دهانتان نرود.رضا خیلی دوست‌داشتنی بود😍، بسیار و بااخلاق.» 🍃🌹🍃🌹 @shahidhadi598
7⃣9⃣3⃣ 🌷 💠خالڪوبی تا شهـادت 🔰وقتی شهید شد، را جمع می‌کردند ڪه نفهمیم مجید 🕊 شده است. 🔰بی‌آنڪه کسی بتواند پیڪر بی‌جانش⚰ را برای خانواده‌اش برگرداند.ڪنار دیگر دوستان زیر آسمان🌤 غم گرفته آرام خوابیده است؛ اما چه ڪسی می‌خواهد این خبر را به برساند؟😔 🔰«همه می‌دانستند رابطه‌مان به چه شڪل است. رابطه ما مادر فرزندی نبود. مجید مرا «مریم خانم»☺️ و را «آقا افضل» صدا می‌ڪرد.ما هم همیشه به او می‌گفتیم. 🔰آن‌قدر به هم نزدیڪ بودیم👌 که وقتی رفت همه برای آنڪه آرام و قرار داشته باشیم در خانه‌مان می‌شدند.وقتی خبر 🕊 پخش شد اطرافیان نمی‌گذاشتند🚫 من بفهمم. لحظه‌ای⚡️ مرا تنها نمی‌گذاشتند. 🔰با اجبار مرا به خانه برادرم🏡 بردند ڪه ڪسی برای گفتن به خانه آمد، من متوجه نشوم. حتی یڪ روز عموها و برادرهایم تا ۴ صبح🌄 تمام پلاڪاردهای دورتادور را جمع ڪرده بودند ڪه من متوجه شهادت🌷 پسرم نشوم. 🔰این ڪار تا ۷ روز پیدا ڪرد و من چیزی نفهمیدم ⚡️ولی چون تماس☎️ نمی‌گرفت بی‌قرار بودم. یڪی از دخترهایم درگوشی همسرش شهادت را دیده بود و حسابی حالش خراب‌شده بود😭. 🔰او هم از ترس اینڪه من بفهمم خانه ما نمی‌آمد❌. آخر از حرف‌هایشان و شهید شدن🌷 دوستان نزدیڪ مجید، فهمیدم هم شهید شده🕊 است. 🔰ولی باور نمی‌ڪردم😔. هنوز هم ڪه هنوز است ساعت ۲ و ۳ نصفه‌شب بی‌هوا بیدار می‌شوم و را چک می‌ڪنم و می‌گویم همیشه این موقع می‌آید.تا ڪنار هم بنشینیم و تا ۵ صبح حرف بزنیم و بخندیم😄؛ ⚡️اما نمی‌آید! است ڪه نیامده است.» 🌹🍃🌹🍃 @shahidhadi598
🌷 💠 شهیدی که از انتخاب اسمش ناراحت بود 🔰ظرفها رو از گرفت ، شست و گفت: دستات دیگه حساسیت گرفته مادر... مادر رفت سراغِ غذا🍲 که رویِ اجاق‌گاز بود. هم دنبالش راه افتاد 🔰مثل اینکه می خواست به مادرش چیزی بگه. کنارش ایستاد و گفت: مادر! چرا رو گذاشتین فرزام؟!!! چرا نذاشتین علی، حسین⁉️ 🔰و ادامه داد: آخه آدم با شنیدنِ اسمِ فرزام هیچ آدمِ خوبی نمی افته... من اصلاً اسمم رو نمی شناسم😔 که بهش افتخار کنم. 🔰از همون‌روز به بعد همه صدایش می‌کردند😊. 📚 منبع/ کتاب آب زیر کاه/ صفحه 37 🌹🍃🌹🍃 @shahidhadi598
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
🌾🌷🌾🌷🌾🌷🌾🌷🌾 🌷وقتی خبر #شهادتش را شنیدم رفتم منزلشان🏡 و #مادرش را دیدم. عکس #شهید_بیضایی بر دیوار اتاق نصب بود، به مادر شهید شجاع گفتم: هادی می گفت: می‌خواهم انتقام شهید بیضایی را بگیرم👊 🌷مادرش همینطور که اشک می ریخت😢 گفت: وقتی آقای بیضایی به #شهادت رسید🕊 عکس را روی دیوار اتاق زد و سفارش کرد، این عکس را برای #همیشه نگه دار👌 مادر، شهید بیضایی به گردن من خیلی #حق داشته است. #شهید_محمودرضا_بیضایی #شهید_هادی_شجاع 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
آقا رسول فوق العاده #با_حیا بود😌 هم با حیا و سر به زیر، هم با #غیرت... موقع هایی که خانواده هامون با هم یک جا بودیم، وقتی میخواست از قسمت مردونه #مادرش رو صدا بزنه می گفت: #حاج.خانم اینی رو که دارم براتون تعریف میکنم برای 7 یا 8 سالگی آقا رسول هست!! 🔺به نقل از آشنایان #شهید_رسول_خلیلی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
صدا زد: #مامان مادرش اومد گفت:این #سِرُم رو از دستم در بیار میخوام برم دستشویی #مادرش کمکش کرد رفت #وضو گرفت، اومد بیرون. گفت: مامان بغلم می کنی⁉️ مادرش بغلش💞 کرد #تمــوم_شــد پرواز کرد🕊😭 #شهید_علی_خلیلی 🌹🍃🌹🍃 @shahidhadi598