❀شهیدحجت الله رحیمی❀
👈 یـا حضـرت عبـاس مـددے
گفتم فـایده ای ندارد. این منطقـه را بچه ها چنـد بـار گشتـه بودند اما، مجیـد ول ڪن نبود.
زیر لـب" یا حضـرت_عبـاس مـددی" گفت و راه افتـاد رفت طـرف دیگر دشت. اولین بیلی که زد استخـوان_ها پیدا شد.
خاڪ ها را از روی ڪارتش کنار زدیم و فامیلی اش یـادم نیست اما اسمـش عبـاس بود. با قمـقـمه پـر آب.
#پشـت_پیـراهنش نوشته بود " فـدای لـب تشنـه ات یا ابـالفضـل."
#جستجوگر_نور
#شهید_مجید_پازوکی
#خاطرات_شهدای_تفحص
@Shahidhojatrahimi
❀شهیدحجت الله رحیمی❀
🚩 #صـاحـب_پـرچـم
✍منطقه والفجـر مقدماتی بود. دوتایی رفتیم توی #میـدان_میـن. چند وقتی بود #شهیـد پیدا نڪرده بودیم. مجید جلو معبـر می زد و من پشت سرش می رفتم.
🍁 پشـت سـر هم می گفت" یعنی می شود خـدا امروز #نصـرت بدهد و #فـرجی بشود؟"
🍁رسیدیم به چنـد تا #تانڪ سوخته عـراقی. ڪلی تجهیـزات ریخته بود روی زمیـن. گفتم دیگر نمی شود جلـو رفت. زمیـن سفـت است. باید بیل مکانیڪی بیاوریم.
🍁ول ڪن نبود. گفت با #دسـت می ڪنیم . به #دلـم افتاده خـدا امروز نصرت می دهد.
🍁مجید با سـرنیزه می ڪوبید، من با بیـل. #یڪهو یڪ چوب دسته #پـرچـم پیـدا شد.
🍁کشیدیمش بیرون. رویش #نوشته بود #نصر_من_الله_و_فتح_قریب . از پـرچـم های قدیمی #تبلیغات_لشگـر ۸ نجـف بود. آن قدر ڪندیم تا #صـاحب_پـرچـم را هم پیدا ڪردیم با همه #مدارکش.
#جستجوگر_نور
#شهید_مجید_پازوکی
#خاطرات_شهدای_تفحص
@Shahidhojatrahimi
❀شهیدحجت الله رحیمی❀
💫 #طـلاییـه
✍طلاییه بودیم. چنـد روزے بود هـر چـه می گشتیم ، شهیــد پیـدا نمی ڪردیم.
🍁یڪ شب #خــواب دید پـرتـوهـای نـور از یڪ نقطه از زمیـن به آسمـان می رود.✨
🍁فـردا همـان جـا را ڪندیم. ڪلی شهیـد پیـدا شد. اولیـن بـار نبـود ڪه توی خــواب آدرس می گرفت.
#جستجوگر_نور
#شهید_مجید_پازوکی
#خاطرات_شهدای_تفحص
🍁 @shahidhojatrahimi