eitaa logo
شهید جمهور
172 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
5.7هزار ویدیو
52 فایل
🌹 شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت به کسی «منتظر» گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد، منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌺 شهادت: ۱۱مرداد مصادف با۲۴رمــــــــــضان ۹۲ خیلی عجله ای برای افطار کردن نداشت ، نماز مغرب و عشا را اول وقت می خواند بعد میومد سر سفره افطار ،😊 البته بخاطر شرایط تغییر مکان بچه ها خیلی ها روزه نبودن و برای همین خاطر هم من برام خیلی مهم بود که از افطار برای رضا یک مقداری نگه دارم تا وقتی اومد بخورد.☝️ یک بار که یکی از اهالی برای بچه ها غذای گرم آورده بود باز رضا برایش مهم بود ، 👌هرچند از اون غذا شاید چند لقمه ای بیشتر سهم رضا نشد. ❗️ 🌸به یاد دارم که سحری هایی که رضا می خورد اصلا نمیشد بهشون گفت سحری ، یک غذای بسیار ساده و با مقدار کم . گاهاً هم میشد نان و .❗️ 🌸اما رضا توی اون شرایط ، گرمای شدید و همچنین فشار زیاد کارهایی که بر دوشش بود ، بر روزه گرفتن مقید بود.✅ 🌸فقط رضا و سید روزه می گرفتند ، مخصوصا رضا به گونه ای برنامه ریزی می کرد که توی هر منطقه مدت زمان شرعی را حضور داشته باشه تا روزه هاش و بگیره . براش خیلی مهم بود این مسئله.💔 @sardaraneashgh
⚘﷽⚘ 📌دعوت شده پیامبر همسرشهید: به آقامصطفےگفتم براےاتمام حجت وآرامش خودم برویم حرم واستخاره بگیریم وقتےرسیدیم حرم خجالت میکشیدم واردحرم شوم چون ازخدا خواسته بودم که به بنده اش نشان دهدآیاراهےکه میرویم درست است یانه وآیاحضرت آقا راضےبه این کارهستندیانه و خداوندبه خوبے باخواب صادقه و تحقیقات نشانم داده بود. وقتےاستخاره گرفتیم جوابش اینگونه بود؛ دعوت پیامبربا دعوت انسانهاےعادےفرق میکند به او اجازه دهید.🌹 ازآقاعلےبن‌موسےالرضاخواستم همانگونه که تاکنون مراقبم بودازاین پس نیزهوایم راداشته وصبورےنصیبم کند🌹 هنوزازحرم مطهربیرون نرفته بودم که به آقا مصطفےگفتم:به گمانم امام رضا(ع)برمن منت گذاشتندوصبورےبسیارےبه من عطاکردند. آرامشےخاص وجودم رافرا گرفته بودوازآن همه ناآرامےوبیتابےخبرےنبود. 🌷 شهیدےکه پیکرش لبخند زد @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ دیدني تیراندازی سردارشهید ستاراورنگ🕊🌹🌿 یکی ازبهترین تک تیراندازان بودند👌 شهادت۹۴/۱۱/۱۶ @sardaraneashgh
بیشتر گردش ما تو قطعه های بهشت زهرا بود . جایی میخاستیم بریم خلوت کنیم و بهمون خوش بگذره میرفتیم پیش شهدا انرژی میگرفتیم و میومدیم . بیشتر وقتها چند نفری و میبردیم و محمد به شوخی میگفت: کاروان زیارتی بهشت زهرا حرکت کنید عاشق قطعه بیست و شش بود و بیشترین وقتشو اونجا میگذروند گمشدشو همونجا تو قطعه بیست و شش پیدا کرد . شهادت... 🌷شهید 🌷 یاد شهدا با صلوات🌷 @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 تفحـــــ🔎ـــــص عصر عاشورا بود. در فکه مشغول جست و جو بودیم اما هیچ خبری از شهدا نبود. به شهدا التماس کردم که خودی نشان دهند. ناگهان میان خاک ها و علف های اطراف، چشمم افتاد به شیی سرخ رنگ که خیلی به چشم می زد. دقت کردم یک بند انگشت استخوانی داخل حلقه ی یک انگشتر بود. با محمودوند و دیگران آن جا را گشتیم . آن جا یک استخوان لگن و یک کلاه آهنی و یک جیب خشاب پیدا کردیم. خیلی عجیب بود. در ایام محرم نزدیک عاشورا و اتفاقاً صحنه ی دیدنی بود. همه نشستیم و زدیم زیر گریه؛ انگار روز عاشورا بود و انگشت و انگشتر حضرت امام حسین (ع) ... 📚منبع: کتاب تفحص، صفحه:112 @sardaraneashgh
یک روز ابراهیم را در بازار دیدم که دو کارتن بزرگ روی دوشش بود. گفتم ، آقا ابراهیم ! ، برای شما زشته!!! این کار باربرهاست نه شما ! نگاهی کرد وگفت ، نه این برای خودم بهتره ، مطمئن می شوم که هیچی نیستم!! گفتم ، کسی شما رو اینطور ببینه خوب نیست ، تو ورزشکاری و.... ابراهیم خندید و گقت ، ای بابا همیشه کاری کن که خدا تو رو دید خوشش بیاد نه مردم.... 📕 سلام بر ابراهیم « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » @sardaraneashgh
پس از شهادت عاشورای سید حسین و یارانش ، ارتش عراق پیشروی کرد و با عبور از جنازه بچه‌ ها جلو آمد و شهر هویزه را مانند خرمشهر ، با خاک یکسان کرد.... 📕 لحظه های آشنا ، ص140 « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت🌹 🌹از _بادپا🌹 🕊🕊دستم را بگیر چشمت را ببند با من گریه کن همراهم بخند ♩♬♫ عمر رفته را رها کن تو فقط مرا صدا کن دستم را بگیر🕊🕊 @sardaraneashgh
با همه گرم می گرفت و زود صمیمی می شد. جای خودش رو توی دل بچه رزمنده ها باز کرده بود. وقتی نبود جای خالیش زیاد حس می شد. انگار بچه ها گم کرده ای داشتن و بی تاب اومدنش بودند خبر که می دادند آقا مهدی برگشته ، دیگه کسی نمیموند همه بدو میرفتند سمتش. میدویدند سمتش تا روی دست بلندش کنند. از اونجا به بعد دیگه اختیارش دست خودش نبود ، گیر افتاده بود دست بچه ها. مدام شعار می دادند ( فرمانده آزاده ...) بلاخره یه جوری خودش رو از چنگ و بال نیروها در می آورد. می نشست گوشه ای ، دور از چشم بقیه. با خودش زمزمه می کرد و اشک می ریخت. خودش رو سرزنش می کرد و به نفسش تشر میزد که ، مهدی! ، فکر نکنی کسی شدی که اینا اینقدر خاطرت رو میخوان. نه! ، اشتباه نکن! ، تو هیچی نیستی ، تو خاک پای این بسیجی هایی. !! همینطور می گفت و اشک می ریخت..... 📕 ستارگان خاکی « اللهم عجل لولیک الفرج » @sardaraneashgh
شهید جمهور
علیرضا اولین فرزند خانواده «موحد دانش» در سال 1337 در تهران به دنیا آمد. در سال 1355 بعد از اخذ دیپلم به سربازی اعزام شد و پس از فرمان امام خمینی مبنی بر فرار سربازان از پادگان‌ها، وی نیز از پادگان گریخت و به جمع انقلابیون پیوست. پس از پیروزی انقلاب، در كمیته انقلاب اسلامی شمیران به فعالیت مشغول شد. علیرضا در فروردین ماه 1358 به عضویت سپاه پاسداران در آمد و ابتدا مأموریت حراست از بیت امام خمینی(ره) را بر عهده گرفت. با آغاز غائله كردستان، به كردستان رفت و در چند عملیات پاكسازی علیه ضد انقلابیون شركت كرد. پس از آن به جبهه اعزام شد و به عنوان جانشین محسن وزوایی در عملیات بازی دراز حضور یافت و در همین عملیات، یك دستش قطع شد. وی پس از عملیات مطلع الفجر به مكه معظمه مشرف شد. مدتی بعد به تیپ 27 محمد رسول الله (ص) اعزام شد تا به عنوان معاون گردان حبیب بن مظاهر مأموریتش را انجام دهد. وی پس از خاتمه عملیات فتح المبین، فرماندهی گردان حبیب بن مظاهر را بر عهده گرفت و نقش فعالی در مراحل سه گانه الی بیت المقدس و آزادی خرمشهر ایفا كرد. در خرداد سال 1361 با دختری مؤمنه عقد ازدواج بست. پس از پایان عملیات بیت المقدس، به همراه قوای محمد رسول الله (ص) به لبنان اعزام شد. بعد از بازگشت از لبنان، فرماندهی تیپ 10 سید الشهدا (ع) را بر عهده گرفته، در عملیات والفجر 1 با این تیپ وارد عملیات شد و در همان عملیات نیز مجدداً مجروح گردید. فرمانده شجاع سپاه اسلام،علیرضا موحد دانش، سرانجام در تاریخ 13 مرداد 1362 در عملیات والفجر 2 در منطقه حاج عمران، در حالی كه فرماندهی تیپ 10 سید الشهدا (ع) را بر عهده داشت به فیض شهادت رسید. فرازهايي از شهيد عليرضا موحد دانش: «... پروردگارا تو شاهدي كه ما براي رضاي تو مي‌جنگيم و براي رضاي توست كه از شهرمان و از پدر و مادر و وابستگي‌هايمان به دنيا، بريده‌ايم و مشتاقانه به سويت آمده‌ايم. پس تو را به خميني قسم ياريمان كن. مردم بدانيد كه در مكتب ما، شهادت مرگي نيست كه دشمن بر ما تحميل كند. و اين آخرين پيام هر شهيد است كه: «هميشه راه حسين(ع) باقي است و يزيديان بر فنا.» مادر جان! يادت باشد كه فرزندت مشتاق (شهادت) بود و از مرگ هراسي نداشت و آگاهانه به استقبال آن رفت ...» @sardaraneashgh
پلاڪ هم نداشت اصلا هیچ نشونہ اے نداشت امیـــدوار بودم روے زیرپیرهنیش اسمش رو نوشتہ باشہ نوشتہ بود : “ اگر برای خداست بگذار گمنام بمانم ... شبتون شهدای التماس دعا @sardaraneashgh
دلم براي تو تنگ است اي سرا پاخوب دلم براي تو تنگ است مثل تنگ غروب چه لحظه هاي غريبي که بي تو ميگذرند چه روزگارعجيبي است بي تو اي محبوب @sardaraneashgh
♦️رهبرمعظم انقلاب: چهره مبارز و فعال و خستگی‌ناپذیری بود که با گلوله انتقام منافقین کشته شد! ۶۲/۵/۱۴ 🌹پیش بینی شهیدآیت:به مصداق تعرف الاشیاء بأضدادها من به ضدم شناخته میشوم، من مبارزه بامنافقان را ادامه میدهم و بدانند آنها نمیتوانند شخصیتم را ترور کنند مگرآنکه جسمم را ترور کنند؛ درست است که این آقای میرحسین موسوی عضو حزب جمهوری اسلامی است اما در عین حال افکارش در خط ولایت نیست بلکه به عمل گرای فردی است و هوادار مصدق و جزو حلقه حبیب الله پیمان است بنابراین این موسوی و رهنورد به احتمال قوی در مسیری خواهند رفت که در آینده اگر خودشان را اصلاح نکنند، جلوی نظام هم میایستند، موسوی اصلاً به جمهوری اسلامی و نظام اعتقاد ندارد بلکه بخاطر منافعش درون نظام جا گرفته است. موسوی از همان ابتدا که روی کار آمد معلوم بود نظرات و تفکرات چپ دارد ولی برای اینکه به کارهایش مشروعیت ببخشد خودش را پشت ولی فقیه پنهان میکرد! 🔹️سالروز ترور شهید دکتر حسن ایت 📚کتاب اسرار آیت ص۱۰۱ @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️۶۰ گلوله برای حذف عمار! 🔸شهید حسن آیت که در خط مقدم مبارزه با لیبرال‌ها و جبهه ملی بود، زودتر از دیگران فهمید که بنی‌صدر در خط امام نیست و روی در برابر امام خواهد ایستاد! 🔹وقتی نماینده مجلس شد، با اینکه چند روز بیمار بود، اما آن روز تمام اسنادش را جمع کرد تا به مجلس برود و علیه میرحسین موسوی اعلام موضع کند، اما پایش به مجلس نرسید! دکتر حسن آیت صبح ۱۴ مرداد ۱۳۶۰ جلوی درب منزلش به ضرب ۶۰ گلوله به شهادت رسید و آن اسناد هم توسط ضاربان دزدیده شدند و تا امروز هم خبری از ضاربین و اسناد پیدا نشده است! 🔻شهید حسن آیت: "اکنون اینان (لیبرال‌ها) مشغول تدارک توطئه وسیعی برای واژگون ساختن جمهوری اسلامی ایران هستند." @sardaraneashgh
🦋خيلی از رفتار و كردارهای هادی ذاتی بود. بدون اينكه از كسی چيزی ياد گرفته باشد، ذات پاكش او را به سوی كارهای خير می كشاند. يادم است سه، چهار سالش بود با هم به منزل يكي از اقوام رفتيم. خانم‌های آن منزل از نظر خيلي رعايت نمی ‌كردند😞. هادی با اينكه بچه خردسالی بود، گفت من داخل نمی ‌آيم. هرچه اصرار كرديم، گفت اينها حجاب ندارند و من نمی آيم.❗️ از همان بچگی‌هايش از پرهيز می‌كرد. روی يك كاغذ نوشته بود غيبت ممنوع🚫 و می چسباند روی ديوارهای خانه تا همه نوشته‌اش را ببينند و كسی غيبت نكند. به نقل از مادر شهید @sardaraneashgh
شهید مدافع حرمی که عملیات داعش را در زمان اسارتش لو داد❗️👌 @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖌سخن شهید بلباسی 💌 در مورد امام زمان 🌹 @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپ بسیارزیبا درمورد عید غدیر حتما ببینید👌👌👌 @sardaraneashgh
راوی: همسر فاتح سوسنگرد قبل از شروع مراسم علی آقا نگاهی به من کرد و گفت: شنیدم که عروس هرچه از بخواهد، اجابتش حتمی است. گفتم: چه آرزویی داری؟ در حالی ‌که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود، گفت: اگر علاقه‌ای به من دارید و به خوشبختی من می ‌اندیشید، لطف کنید از خدا برایم بخواهید... از این جمله تنم لرزید... چنین آرزویی برای یک در استثنایی‌ ترین روز زندگی‌ اش بی نهایت سخت بود. سعی کردم طفره بروم؛ اما علی آقا قسم داد که در این روز این دعا را در حقش بکنم، ناچار قبول کردم... هنگام جاری شدن هم برای خودم و هم برای علی طلب شهادت کردم و بلافاصله با چشمانی پر از نگاهم را به علی دوختم؛ آثار خوشحالی در چهره‌اش آشکار بود. مراسم ما در حضور شهید آیت ‌الله مدنی و تعدادی از برادران پاسدار برگزار شد... نمی‌دانم این چه رازی است که همه پاسداران این مراسم و داماد و آیت ‌الله مدنی همگی به فیض نائل شدند... راوی: خانم نسیبه عبدالعلی زاده @sardaraneashgh