eitaa logo
شهید جمهور
171 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
5.7هزار ویدیو
52 فایل
🌹 شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت به کسی «منتظر» گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد، منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۳ شهریور ۱۳۹۹
سلام بر تو ای گنج ودیعه شده در خزائن الهی و سلام بر روزی که به یُمن جاری شدن احکام خدا، درخت شادی انسان شکوفه خواهد زد🌸 السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمُدَّخَرُ لِتَجْدِیدِ الْفَرَائِضِ وَ السُّنَنِ...💛 تعجیل در فرج مولامون صلوات🌸 @sardaraneashgh
۱۴ شهریور ۱۳۹۹
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۴ شهریور ۱۳۹۹
۱۴ شهریور ۱۳۹۹
▪️محمد از وقتی که بچه بود عاشق اهل بیت بود. محرم که می‌شد هیچ شبی نبود به هیئت نرود و گهواره علی اصغر  را روی شانه هایش نگیرد. محمد غلام نژاد آنقدر به شهید منتظرالقائم علاقه داشت ک یکسال قبل شهادتش در قله جاسوسان، فامیلی‌ش را به منتظرالقائم تغییر داد. روحش شاد @sardaraneashgh
۱۴ شهریور ۱۳۹۹
مقام‌معظم رهبری: تبلیغات در مورد این عملیات ضدپژاک کم بود مردم نمیدانند شما چه کردید. شهدای_امنیت: شهدایی هستند که مظلوم و غریب واقع شده‌‌اند. کسانی که امنیت امروز مرزهای جمهوری اسلامی مرهون خون آنان است و در گمنامی روزها و شب‌هایشان را با جهاد گذراندند.و اکنون در گمنامی مورد بی مهری قرار میگیرند وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @sardaraneashgh
۱۴ شهریور ۱۳۹۹
: حبّ « حسين » سرّالاسرار شهداست اگر صراط مستقیم می‌جویی بیا، از این مستقیم‌تر راهی وجود ندارد حُـبّ حسین علیه‌السـلام... @sardaraneashgh
۱۴ شهریور ۱۳۹۹
تو بچگی یه تصادف شدید میکنه و تا مرز مرگ میره مادرش نذر میکنه اگه خوب بشه سرباز حضرت(عباس) بشه تو سوریه فرمانده و موسس لشگر فاطمیون بود یه روز قبل از عملیات میگه ان شاءالله تاسوعا پیش عباسم،صبح تاسوعا رفت پیش عباس @sardaraneashgh
۱۴ شهریور ۱۳۹۹
جوانی که بسیار به نماز اول وقت اهتمام داشت نقل می کرد که من در یکی از کشورهای اروپایی برای ادامه تحصیلاتم درس می خواندم. چند سالی بود که آنجا بودم محل سکونتم در بخش کوچکی بود و فاصله آن تا شهری که دانشگاه در آنجا بود زیاد بود. اکثر اوقات با ماشین این مسیر را طی می کردم پس از سالها رنج و سختی و تحمل غربت آماده بودم برای آخرین امتحان که امتحان سرنوشت ساز و مهمی بود سوار اتوبوس شدم و پس از چند دقیقه اتوبوس راه افتاد نیمی از راه را آمده بودم که یکباره اتوبوس خاموش شد. راننده پایین رفت، کاپوت ماشین را بالا زد مقداری موتور را نگاه کرد و دستکاری نمود، استارت زد، ماشین روشن نشد. دوباره و چند بار همین کار را کرد فایده نداشت! طولانی شد. چیزی دیگر به زمان امتحان نمانده بود وسیله ی نقلیه ی دیگری هم از جاده عبور نمی کرد نمی دانستم چه کنم. در اضطراب و ناامیدی به سر می بردم. تا شهر هم راه زیادی بود. نمی شد پیاده بروم. با خود فکر می کردم که همه ی تلاشهای چند ساله ام ازبین می رود و خیلی نگران بودم. یک باره جرقه ای در مغزم زد که ما وقتی در ایران بودیم در دعای ندبه، متوسل به امام زمان (عج) می شدیم و وقتی کارها به بن بست می رسید از او کمک و یاری می خواستیم این بود که دلم شکست و اشکم جاری شد. گفتم یا بقیة الله، اگر امروز کمک کنید و کارم را درست نمایید تعهد می کنم که تا آخر عمرم نمازم را همیشه اول وقت بخوانم! همین که اتوبوس خواست راه بیفتد آن آقا بالا آمدند و مرا به اسم صدا زدند و فرمودند: تعهدی را که به ما دادی یادت نرود، نماز اول وقت @sardaraneashgh
۱۴ شهریور ۱۳۹۹
ادامه آقا می آید! پس از چند دقیقه یک آقایی از آن دورها آمد و بعد رو به راننده کرده و فرمود: چطور شده؟ ( با زبان خود آنها حرف می زدند) راننده گفت: نمی دانم هر کاری می کنم روشن نمی شود. ایشان مقداری ماشین را دستکاری کرده و کاپوت را بستند و فرمودند: برو استارت بزن راننده استارت زد و ماشین روشن شد! همه سوار ماشین شدند همین که اتوبوس خواست راه بیفتد آن آقا بالا آمدند و مرا به اسم صدا زدند و فرمودند: تعهدی را که به ما دادی یادت نرود، نماز اول وقت. و بعد پیاده شدند و رفتند و من ایشان را ندیدم. (به نقل از کتاب داستانهای نماز) تعهد به امام زمان (عج) بدهیم! بنابراین شایسته است که هر منتظر واقعی و شیعه ی حقیقی مولای غائب از نظر، بکوشد که در انجام فرائض دینی به خصوص نماز اول وقت موفق شود و در این مسیر به ولی عصر و امام زمان خود تعهد دهد که از انجام فرائض خویش تخطی نکند و کوتاهی ننماید که امام همچون پدری مهربان برای امت است. اللهم عجل لولیک الفرج وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @sardaraneashgh
۱۴ شهریور ۱۳۹۹
💭 سردار حسین سلامی: 🔺حاج قاسم دو هفته قبل از شهادت به من گفت هفته‌هاست ۱۹ ساعت در شبانه روز بیدارم‌. ... ...💔 @sardaraneashgh
۱۴ شهریور ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت منتشر نشده حاج محمود کریمی از احترام ویژه و پذیرایی شهید حاج قاسم سلیمانی از مهمانان روضه‌ی هفتگی در منزل @sardaraneashgh
۱۴ شهریور ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| ۲ مرگ بر گردن آدمی همانند گردنبند بر گردن دختران کشیده شده. برای من راهی در نظر گرفته شده است ، هرکس به من بپیوندد خواهد شد و هرکس روی برگرداند به پیروزی نخواهد رسید. @sardaraneashgh
۱۴ شهریور ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۴ شهریور ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید مهدی زین الدین: کسانی که در خطر بماند و بدانند شهید خواهند شد با اصحاب امام حسین(ع) در یکجا قرار خواهند گرفت فیلم استثنایی از گردان حضرت ابوالفضل علیه السّلام ازلشکر۱۴مقدس امام حسین علیه السلام تقدیمی ازکانال لحظه ای با شهدا به همه عاشقان شهادت @sardaraneashgh
۱۴ شهریور ۱۳۹۹
ـــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــــ ﮐﻮﻟﻪﭘﺸﺘﯽﺍﺵ ﺭﺍ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ . ﮐﻮﻟﻪ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺑﻮﺩ . ﭘﺮ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺧﺮﺝ ﻭ ﻣﻮﺷﮏ ﺁﺭ . ﭘﯽ . ﺟﯽ . ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺳﺘﻮﻥ ﺍﺯ ﺩﺍﺧﻞ ﻣﻌﺒﺮ ﺭﺩ ﻣﯽﺷﺪﯾﻢ . ﺳﻨﮕﺮﻫﺎﯼ ﺩﺷﻤﻦ ﺩﺭ 200 ﻣﺘﺮﯼﻣﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ . ﺁﺭﺍﻡﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺑﯽ ﻫﯿﭻ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﺟﻠﻮ ﻣﯽﺭﻓﺘﯿﻢ . ﺍﻃﺮﺍﻓﻤﺎﻥ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻣﯿﻦ ﺑﻮﺩ . ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﯾﻦ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﺑﻪ ﺑﺎﺭ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ … ﮐﻮﻟﻪﭘﺸﺘﯽ ﻋﻠﯽ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﺮﺝﻫﺎ ﻫﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺮﯾﻊ ﺁﺗﺶ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ . ﺍﻣﮑﺎﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﻮﻟﻪﭘﺸﺘﯽ ﻋﻠﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﯿﻢ ﻧﺒﻮﺩ . ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﮐﻮﻟﻪﭘﺸﺘﯽ ﻋﻠﯽ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﺧﻮﺭﺩ . ﮔﻠﻮﻟﻪ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺧﺮﺝﻫﺎﯼ ﺁﺭ ﭘﯽ ﭼﯽ ﺁﺗﺶ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ … ﻭ ﻋﻠﯽ ﺷﻌﻠﻪﻭﺭ ﺷﺪ . ﻫﻤﻪ ﺑﻬﺖﺯﺩﻩ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻋﻠﯽ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ . ﺷﻌﻠﻪﻫﺎﯼ ﺁﺗﺶ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻋﻠﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﺎﻡ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻣﯽﮐﺸﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻋﻠﯽ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺰﻧﺪ ﻭ ﺩﺷﻤﻦ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺗﯿﺮﺍﻧﺪﺍﺯﯼ ﮐﻨﺪ . ﻋﻠﯽ ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﯽﺳﻮﺧﺖ، ﻧﺎﺭﻧﺠﮏﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩ . ﻭ ﯾﮏ ﮐﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻢ ﮐﺮﺩ . ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﻭ ﻣﻈﻠﻮﻣﺎﻧﻪ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ . ﻓﻘﻂ ﻣﯽﺷﺪ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ . ﺷﻌﻠﻪﻫﺎ ﺫﺭﻩ ﺫﺭﻩ ﻋﻠﯽ ﺭﺍ ﻣﯽﺳﻮﺧﺘﻨﺪ ﻭ ﻋﻠﯽ ﺟﻠﻮﯼ ﭼﺸﻢﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺩﺍﺷﺖ ﺟﺎﻥ ﻣﯽﺩﺍﺩ . ﻋﻠﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺟﺎﻥ ﻣﯽﺩﺍﺩ ﻭﻟﯽ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﻣﺤﮑﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ . ﺁﺗﺶ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺳﺮﺩ ﺷﺪ . ﻋﻠﯽ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺗﻪﺭﻣﻘﯽ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺍﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺗﻘﺎﺿﺎﯼ ﺁﺏ ﮐﺮﺩ . ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﭼﻔﯿﻪﺍﺵ ﺭﺍ ﺧﯿﺲ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻟﺐﻫﺎﯼ ﻋﻠﯽ … ﺷﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺣﻖ ﻋﻠﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺁﺧﺮ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺁﺗﺶ، ﻃﻌﻢ ﺁﺏ ﺭﺍ ﺑﭽﺸﺪ . ﺁﺑﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﻠﯽ ﺣﺘﻤﺎً ﻣﺮﺍﺩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻮﯾﺪ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺑﻬﺸﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺴﯿﺠﯽ 16 ﺳﺎﻟﻪ ﻣﯽﺩﺍﺩ . ﭼﻔﯿﻪ ﺧﯿﺲ ﺭﺍ ﮐﻪ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺭﻭﯼ ﻟﺐﻫﺎﯾﺶ، ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﯿﺮﻩ ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪ . ﻭ ﺷﺎﯾﺪ ﺷﻬﯿﺪ ﮐﻪ ﻧﻪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ؛ “ ﻋﻠﯽ ﻋﺮﺏ “ ، ﺑﺴﯿﺠﯽ 16 ﺳﺎﻟﻪ ﻟﺸﮑﺮ ﺛﺎﺭﺍﻟﻠﻪ ﮐﺮﻣﺎﻥ، ﺷﻤﻊ ﻣﺤﻔﻞ ﺷﻬﺪﺍ ﺷﺪ. @sardaraneashgh
۱۴ شهریور ۱۳۹۹
۱۴ شهریور ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کوچکترین ژنرال تخریبچی: من شغلم تخریب چیه! دانش آموز در مهرماه سال ۱۳۴۶ در در محله علی قلی‌آقا شهر اصفهان در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. دوران کودکی خود را در کنار برادر خویش مسعود که او نیز به فیض شهادت نایل شده، سپری کرد. به خاطر سن کم، مسئولان از اعزام وی به جبهه خودداری می‌کردند. ولی او با تغییر دادن تاریخ تولد در کپی شناسنامه‌اش موفق به ثبت‌نام شد و در سال ۱۳۵۹ با شروع فتنه کردستان و حضور برادرش مسعود در جبهه، او هم راهی کردستان شد. همزمان با حضور در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل، در سنگر علم و دانش و تا قبل از شهادت درس خود را تا سال سوم هنرستان در رشته برق الکترونیک ادامه داد. شهید مهرداد عزیزاللهی در سال ۱۳۶۴، درعملیات کربلای ۴ در جزیره «ام الرصاص» در حال غواصی به شهادت رسید و جاودانه شد.⚘ . روحـماݩ شــاد بـا یــاد شہدا صلوات @sardaraneashgh
۱۴ شهریور ۱۳۹۹
15.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پسره ۱۶ ساله تبریزی دفاع مقدس در روز عرفه آسمانی شد.... خلاصه ای از مسیر عشق 👇👇 @sardaraneashgh
۱۴ شهریور ۱۳۹۹
پروانه نیستم اما سال‌هاست دورخودم مي چرخم ومی‌سوزم "رفتنت" درمن شمعی روشن کرده است انگار! پ.ن:پدر در حال تلقین و تدفین شهید نوجوانش, شهید محمدعلی آسایش جاوید @sardaraneashgh
۱۴ شهریور ۱۳۹۹
۱۴ شهریور ۱۳۹۹
🔅 علیه السلام: ✍️ من عَبَدَ اللّه َ حَقَّ عِبادَتِهِ آتاهُ اللّه ُ فَوقَ أمانِيِّهِ و كِفايَتِهِ 🍃 هر كه خدا را، آن گونه كه سزاوار او است، بندگى كند، خداوند بيش از آرزوها و كفايتش به او عطا كند. 📚 بحار الأنوار، جلد۶۸، صفحه۱۸۴ @sardaraneashgh
۱۵ شهریور ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ عشق یعنی تموم سالو همیشه بی قرارم... برای اربعینت.... آقای من‌... @sardaraneashgh
۱۵ شهریور ۱۳۹۹
جعفر خان به سمت یک سنگر پژاک می روند که متاسفانه آن سنگر با مواد منفجره و ریموت مجهز شده بود و ناگهان با یک انفجار جعفرخان از ناحیه پا مجروح می شوند.😔 جعفرخان خودشان را در سنگر می‌کشد و پاهای خودشان را برای اینکه موجب تضعیف روحیه بچه ها نشود زیر خودشان جمع می کند و بعد به بچه اشاره می‌کند و می‌گوید : «آماشالله بیا بالا، برید جلو داد بزنید یا حسین (ع) و یازهرا (ع) بگوید» و ضمن اینکه تیراندازی می کردند بچه ها را به جلو رفتن تشویق میکرد.😭 یکی از امداد گرها که بالای سر جعفرخان می رسد و می فهمد جعفرخان زخمی شده می گوید : بیایید برویم پائین جعفر خان می گوید : نه من چیزیم نیست برو بالا تا بالای ارتفاع 3 متر بیشتر نمانده برو بالا.✅ این امدادگر می گوید بالای ارتفاع که رفتم شنیدم شهید علی بریهی با حالت گریه و ناله و ناراحتی می‌گوید: «جعفر خان! بیا خودم میبرمت پائین... تورو خدا جعفر خان ...» ناگهان با یک خمپاره صدای جعفرخان و شهید بریهی با هم ساکت می‌شوند.💔 فرمانده دلیر یگان صابرین شهید مدافع وطن محمد جعفر خانی🌹 ایام شهادت🕊 @sardaraneashgh
۱۵ شهریور ۱۳۹۹
راحلان طریق عشق می‌دانند که ماندن نیز در رفتن است... سردار دل‌ها🌷 دفاع مقدس @sardaraneashgh
۱۵ شهریور ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۵ شهریور ۱۳۹۹
‍ ♡به نام خالق رئوف♡ باز هم ، قصه ی عاشق و است منتها کمی متفاوت تر از قصه لیلی و مجنون های دیگر. اینجا، از بیقراری ، قلم بی تاب شده و بی اذن صاحب ، روی کاغذ خوش رقصی می کند. قصهٔ روحی آسمانی را روایت می‌کند که جسمش در زمین سکنی گزیده. او زمین را بهر عاشق شدن برگزیده نه برای گذراندن روزمره، چون ما! این دیار را برگزید، چون می‌دانست دلیر مردانی از جنس را در خود پرورش میدهد... ‌. مسیرش را از همان ابتدا مشخص کرد. مبدأ بود و مقصد، ! عشق را در (ع) خلاصه کرد و در مکتب او جانی دوباره گرفت. خانواده اش را نذر این مکتب کرد و خودش اول به شتافت. از ایوان طلای زینبی شد و پرواز کرد تا ... . شهری که عشاق گرد هم آمدند، تا نگذارند بار دیگر تکرار شود. عاشق قصه ، مجنون وار عاشق شده بود. به دنیا آمد تا پا در رکاب معشوق بگذارد و در راه او هم بدهد و چه شیرین است در راه عشق جان سپردن... چه مبارکی ، زندگی ای که آغازی مبارک و پایانی مبارک تر دارد. ... ! به مناسبت سالروز تولد شهید 📅تاریخ تولد : ۱۵ شهریور ۱۳۵۶ 📅تاریخ شهادت : ۳۱ شهریور ۱۳۹۵ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا @sardaraneashgh
۱۵ شهریور ۱۳۹۹
12.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایت شهید سلیمانی از توصیه عرفانی آیت‌الله بهاءالدینی به سیدحسن نصرالله @sardaraneashgh
۱۵ شهریور ۱۳۹۹
✍حرم شیفت داشتم . نماز عشا را خوانده بودیم که یکی آمد از کنارم رد شد. دیدم حاج قاسم خودمان است! چه ابهتی داشت! مثل همیشه نجیب بود و سر به زیر و یک لبخند مهربان روی صورتش بود. رفتم دنبالش. ایستاد گوشه‌ای کنار ضریح ، زیارت نامه خواند و بعد هم نماز.رفتم جلو. عرض ارادت کردم. از زوار خواستم بروند کنار تا حاجی راحت ضریح را زیارت کند . با مهربانی گفت: «نیازی نیست خودم میرم.» بعد از زیارت رفت سر قبر علما. مردم انگار تازه متوجه شده‌اند‌ کی امده. می امدند سلام و احوالپرسی!بوسه و عرض ارادت. «حاجی لبخند دلنشینش را هدیه میداد به همه» وقتی خواست برود تا حیاط مسجد اعظم بدرقه‌اش کردم . داشت کفشش را میپوشید. مردم دوباره جمع شدند دورش ، چه ایرانی و خارجی. طرف اهل پاکستان بود. امده بود جلو. میخواست هر طور شده با حاجی عکس بگیرد . نگذاشتم! عربی چند کلامی با حاجی حرف زد. حاج قاسم خندید و گفت: «بذارید عکس بگیرن» بعد هم خدا خافظی کرد و رفت . شیرینی این دیدار خیلی دوام نیاورد، فقط چند روز . تا صبح جمعه که پیامک شهادتش را دیدم. 📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز @sardaraneashgh
۱۵ شهریور ۱۳۹۹