🌺 حاج اسماعیل دولابی میگفت:
هر وقت غصهدار شدید،برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زندهها و مردهها و آنهایی که بعداً خواهند آمد،استغفار کنید.
غصهدار که میشوید،گویا بدنتان چین میخورد و استغفار که میکنید،این چینها باز میشود.
@sardaraneashgh
✅آمدم چادر فرماندهی گروهان، تورجی نشسته بود.طبق معمول به احترام #سادات بلند شد.
🔺گفتم: شرمنده محمد آقا! من با یکی از دوستام قرار دارم. باید برم #مرخصی و تا عصر برمیگردم.
بی مقدمه گفت: نه! نمیشه!
🔺گفتم: رفیقم منتظر منه.
دوباره با جدیت گفت: همین که شنیدی. با تمام احترامی که برای #سادات داشت اما در فرماندهی خیلی جدی بود.
🔺عصبانی شدم. وقتی داشتم از چادر بیرون می آمدم، با ناراحتی گفتم:
👈"شکایت شما رو به مادرم میکنم"
هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم، با پای برهنه دوید دنبال من. دستم را گرفت و گفت: "این چی بود گفتی؟"
🔺به صورتش نگاه کردم. خیس اشک بود.
بعد ادامه داد: این برگه مرخصی! ، سفید امضا کردم. هر چقدر دوست داری بنویس اما حرفت رو پس بگیر.
🔺گفتم: به خدا شوخی کردم، اصلا منظوری نداشتم. با دیدن حال و گریه ی او، خودم هم بغضم گرفت.
🔰راوی : سید احمد نواب
🌷 #شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده
🕊شهادت : ۶۶/۵/۲ - ارتفاعات بانه
📚کتاب #یا_زهراسلام الله علیها
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@sardaraneashgh
29.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷بدونه تعارف
امان ازدل زینب سلام الله علیها
ایکاش قطره ای از این دنیای معرفت داشتیم
@sardaraneashgh
فرماندهان گردان #یازهرا..
#شهید محمد رضا تورجی زاده دفاع مقدس
#شهید مسلم خیزاب مدافع حرم
هر دو #عاشق حضرت زهرا(س)
هر دو پهلوهایشان ترکش خورد و مانند #حضرت_زهرا سلام الله علیها به آسمان پر کشیدند.
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@sardaraneashgh
#زندگینامه_شهدا
در تاریخ یکم فروردین ۱۳۶۵ در تهران چشم به جهان گشود.
وی دانشجوی رشته برق الکترونیک در دانشگاه آزاد اسلامی واحد یادگار امام (ره) بود.
همسرش میگوید ،
امین واقعاً به طرف مقابل خیلی بها می داد.
قبل از اینکه کاملاً بشناسمش ، فکر می کردم آدم نظامی پاسدار ، با این همه غرور ، افتخارات و تخصص در رشته های ورزشی چیزی از زن ها نمیداند !
اصلاً زمانی نداشته که بین این همه زمختی به زن و زندگی فکر کند.
اما می گفت ، زندگی شخصی و زناشویی و رابطه ام با همسرم برایم خیلی مهم است ! ، مطالعات زیادی هم در این زمینه داشته ام و مقالاتی هم نوشته ام.
واقعاً بهت زده شده بودم ، با خودم می گفتم ، آدمی به این سن و سال چگونه این همه اطلاعات دارد.
انگار می دانست چگونه باید دل یک زن را به دست بیاورد...
سرانجام در روز پنجشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۴ مصادف با ، ایام تاسوعا و عاشورای حسینی ، به دست نیروهای تکفیری به درجه رفیع شهادت نائل آمد...
مدافع حرم
#شهیدامین_کریمی
📕 نوید شاهد
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
@sardaraneashgh
"حسین جانم"
یک نفر اینجا دلش تنگ است...
یک گذر بر قلب او یکبار دیگر می کنی ؟!
یک نفر دارد، هوایِ پر کشیدن در حرم
یک سفر، شهبازِ من،بااین کبوترمیکنی؟
ماهِ من، چشمانِ زیبایت، مرا دیوانه کرد
با منِ دیوانه،ای زیبایِ من،سرمی کنی؟!
گُل بده درباغِ دل، تاجان دهم در پایِ تو
گُل بده کاشانه ی دل را معطر می کنی؟!
ساعتی باشم حرم،من خسته ام اززندگی
خستگی رااز تنم،بایک نظردر می کنی؟!
#شبتون_حسینی
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
@sardaraneashgh
#خاطرات_شهدا
یه تانک عراقی آتش گرفته بود ، راننده ازش امد بیرون و در حالی که اسلحه دستش بود ، هاج و واج به اطراف نگاه می کرد ، بعد قمقمه آبش را در آورد و شروع به آب خوردن کرد ، یکی از بچهها او را نشانه گرفته بود که علی اکبر اسلحه اش را کنار زد و گفت ،
مگر نمی بینی که دارد آب می خورد ، ما شیعه امام حسین (ع) هستیم باید مثل امام رفتار کنیم ، نه مثل یزیدیان......
#شهیدعلی_اکبر_محمدحسینی
📕 خط عاشقی ، ج1
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
@sardaraneashgh
#کلام_استاد
از علامه پرسیدم ،
شهید را چرا ، شهید می گویند؟
آیا برای این است که در میدان نبرد و جهاد است؟
فرمودند ،
نه ، بالاتر ،
برای اینکه حاضر در مقام است و مقام ، صعود اعمال است....
#علامه_طباطبایی
📕 آشنای آسمان ، ص110
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
@sardaraneashgh
🌿💐🌾
🌾🌿
💐
💐پیرزن عراقی که
برای شهدا مادری کرد.💐
راوی:حسین عشقی" فرمانده قرار گاه عملیاتی کمیته جستجوی ستاد کل نیروهای مسلح"
بسم الله الرحمن الرحیم
روز ۲۹ اسفند ماه سال ۹۳ که روز جمعه بود ، ما با گروه تفحص از الاماره راه افتادیم به سمت منطقه زبیدات. همین که به اصطلاح تفریحی باشه برای بچه ها و هم اگر شد کاری را هم انجام داده باشیم. وارد منطقه ای شدیم که میدان مین وسیعی بود، در قسمتی که به اصطلاح کمتر آلوده بود پیاده و مستقر شدیم ، تعدادی از بچه ها شروع کردند به آماده کردن ناهار و غذا و من و بقیه در میدان مین و اطراف شروع کردیم به گشت زنی برای شناسایی. الحمدلله اون روز با توسل به آقامون امام زمان (عج) که روز جمعه، روز خاص ایشان است دو شهید پیدا کردیم جالب اینکه یکی از این دو شهید پیشانی بند یا مهدی ادرکنی (عج) داشت و شهید دیگر هم پشت پیراهنش یا بقیه الله (عج) نوشته بود.
ظهربچه ها (جا تون خالی) مرغ کباب کرده بودند و یک مقداری از غذا باقی موند. در واقع مقداری از گوشت اضافه اومد که هنوز کباب نشده بود. آشپزمون گفت که این گوشت رو کباب نکنیم ببریم الاماره برای شام. یک دفعه به ذهنم رسید که شاید یکی رو تو جاده پیدا کردیم که گرسنه باشه ،گفتم کباب کنیم بذاریم تو ماشین تو راه به یک نفر میدیم. رفتیم در روستای زبیدات یک بنده خدا بود که بر اثر انفجار مین هم انگشتان دستش قطع شده بود و هم نابینا شده بود. غذا رو به ایشون دادیم همین که غذا رو بهشون دادیم به ما گفت : حالا که غذا رو دادید یه خبری رو به شما میگم ما رو کشید بیرون از مغازه و جایی خلوت. گفت، خانم سالخورده ای اومده اینجا مهمونی خانه ی شیخ عشیره . یک اطلاعاتی در مورد شهدا دارد. رفتیم این خانم را پیدا کردیم این خانم گفتند ، بله این قضیه درست است سوار ماشین شد و ما رو به جایی برد که شهدا آن جا بودند. این خانم خودش شهدا رو در زمین کشاورزی اش تدفین کرده بود ، خوب شاید در حالت عادی ما هیچ وقت اونجا نمی رفتیم چون منطقه ای بود خارج از مناطق عملیاتی ، حالا این شهدا شاید اسیر شده بود و بردن اونجا دفنشون کردن شاید هم اتفاق دیگری افتاده، من نمی دونم چطوری منتقل شدند اون جا.
اون خانم تعریف می کرد وقتی من این شهدا پیدا کردم پراکنده بودند من همون جور که اینها رو جمع می کردم گریه می کردم و یاد مادرشون افتادم و گفتم که من براتون مادری می کنم و میگفت من چند شب شام نذری دادم برای این شهدا.
وقتی پیکر شهدا را بیرون آوردیم آن زن مدام خدا رو شکر می کرد و می گفت: بالاخره امانتی بود نزد من و این امانت رو دارم به ایرانیان بر می گردونم و تحویلشان می دم
@sardaraneashgh