eitaa logo
شهید جمهور
151 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
5.8هزار ویدیو
52 فایل
🌹 شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت به کسی «منتظر» گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد، منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔵 🔺بزرگی‌ات همین بس ڪه نمرود هم حسابمان نڪردی ڪه قاتلمان پشه‌ای باشد. ویروسی بسمان بود. 😔 ♨️ما مگر غیر از تسلیم و رضا چاره‌ای هم داریم... این شبها بوی الڪل دست‌هایمان وقت قنوت🤲 فرشته‌هایت را اذیت نمی‌ڪند؟ ✨ڪیف آخر نمازمان همان دستی بود ڪه به صورت میڪشیدیم و حالا نباید بڪشیم... 😔 عشق است، ما را چه به این دخالت ها ڪه از تو بپرسیم چرا؟ 🚫 ✍خودمان یڪ‌جایی یڪ دسته‌‌گلی آب داده‌ایم چوبش را هم داریم می‌خوریم،😭 🕋خانه را خلوت ڪرده‌ای نڪند مهمان ویژه ای داری؟ نڪند خبری باشد؟ بنده را چه به این پرسش‌ها؟🚫 رعیت گیوه سوخته را چه به این ‌پرسش‌ها؟🚫 ما نه نمرودیم ڪه خلیل در آتش انداخته باشیم،🔥 نه شریعه بر عزیز ڪرده‌ات بستیم، 💞 خاڪمان به سر ڪه گناهمان هم در حد عفو تو نیست، 😢 آدم ڪه یڪ برگ چڪ حرام نمیڪند برای بیست هزار تومن... راحتت ڪنم ما سرمان توی گوشی‌ست و وقت‌هایی هم ڪه نیست غم نان و معاش نمیگذارد😔 برویم تو را بخوانیم و بفهمیم... ما ڪتاب تورا ڪم خوانده‌ایم... ✍از یڪ جاهایی امتحان بگیر ڪه قبلا درس داده‌ای... دل ما را هم قرنطینه ڪن... 💔 بعد بنشینیم توی یڪ حسینیه‌ای معطرش ڪنیم و دیگر هیچڪس را راه ندهیم 💝 اصلا ڪلیدش دست خودت، اتفاقا خوب ڪاری ڪردی💞. فقط یڪ چیزی... لطفا به محرّم آینده برسیم ... تنها امید ما همان چند قطره اشڪ بر حسین توست ، آن را از ما دریغ نڪن....😭😭😭 @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
براي شناسايي به منطقه ي چنانه رفته بوديم. شرايط بسيار سختي بود. نه غذا به اندازه ي كافي داشتيم و نه آب. طلبه اي با ما بود كه سختي بر او بسيار فشار مي آورد و او از اين موضوع ناراحت بود و مي گفت: «من بايد خودم را بسازم.» يك روز او را بسيار سرحال ديدم، پرسيدم: «چه شده؟ اين طور سرحال شدي!» پاسخ داد: «ديشب وقتي استتار كرده بوديم، در خواب، صحراي وسيعي را در مقابلم ديدم و آقايي را كه صورتش مي درخشيد.» به احترام ايشان ايستادم و سؤال كردم «آقا عاقبت ما چه مي شود؟» فرمودند: «پيروزي با شماست ولي اگر پيروزي واقعي را مي خواهيد، براي فرج من دعا كنيد.» باز پرسيدم: «آقا من شهيد مي شوم؟» فرمودند: «اگر بخواهي، بله. تو در همين مسير شهيد مي شوي، به اين نشاني كه از سينه به بالا چيزي از بدنت باقي نمي ماند. به برونسي بگو پيكرت را به قم ببرد و به خانواده برساند.» اين طلبه وصيت نامه اش را نوشت و از شهيد برونسي خواست كه هر وقت شهيد شد، جنازه اش را به قم برساند. چند روز بعد دشمن متوجه حضور ما شد و ما را به گلوله بست. طلبه ي جوان شهيد شد و از سينه به بالا، چيزي از بدنش نماند. راوي : محمد قاسمي @sardaraneashgh
🌷سیدی یا اباعبدالله🌷 بعد مرگم ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ ﺑﻪ ﺳﻨﮓ ﻟﺤﺪﻡ ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﻋﺸﻖ حسين بن ﻋﻠﯽ ﺭﺍ ﺑﻠﺪم ﻧﻨﻮﯾﺴﯿﺪ ﮐﻪ ﭘﺮﭘﺮ ﺷﺪﻩ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﮔﻞ ﯾﺎﺱ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ ﺷﺪﻩ ﻣﺴﺖ ﻭ ﺧﺮﺍﺏ ﻋﺒﺎﺱ ﻧﻨﻮﯾﺴﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﺯازل ﻣﺬﻫﺒيم ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺭﻭﺯ ﺍﺑﺪ ﺯﯾﻨﺒﯿﻢ ﻧﻨﻮﯾﺴﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﺴﺖ ﺍﺯ ﻗﺪﺡ ﺳﺎﻏﺮﯾﻢ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ ﮐﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻋﻠﯽ ﺍﮐﺒﺮﯾﻢ ﻧﻨﻮﯾﺴﯿﺪﮐﻪ ﺟﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﺩﮔﺮ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻋﻠﯽ ﺍﺻﻐﺮ ﺍﻭﺳﺖ ﻧﻨﻮﯾﺴﯿﺪ ﮔﻨﻪ ﭘﺮﺩﻩ ي ﻣﻬﺘﺎﺑﺶ ﺷﺪ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﻭﺳﯿﻨﻪ ﺯﻥ ﺷﺎﻫﺶ ﺷﺪ ﻧﻨﻮﯾﺴﯿﺪ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﺟﺎ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪﮐﻪ ﻣﺄﻭﺍﺵ ﺷﺪﻩ ﮐﺮﺑﺒﻼ ﻧﻨﻮﯾﺴﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﻭ ﻧﻮﮐﺮ ﺑﺪﻋﻬﺪﯼ ﺑﻮﺩ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﻭ " ﻣﻨﺘﻈﺮ" ﻣﻬﺪﯼ ﺑﻮﺩ. اللهم الرزقنی شفاعه الحسین یوم الورود ‌ @sardaraneashgh
🌹 🔸 زیاد دونفری داشتیم. برای هم سخنرانی می ڪردیم و چاشنی اش چند خط روضه هم می خواندیم، بعد ☕️ چای، نسڪافه یا بستنی می خوردیم. می گفت: « این خوردنیا الان مال هیئته! » 😉 🔹 هر وقت چای می ریختم می آوردم، می گفت: « بیا دوسه خط روضه بخونیم تا چاے خورده باشیم! » 💔 (راوی: همسر شهید) 🌷 🌷یادش با ذکر @sardaraneashgh
✍یک مرحله به دشمن زده بودیم اما نشد خط را تثبیت کنیم. ناچار برگشتیم عقب. جنازه شهدا ماند بین خاکریز خودی و دشمن. سوار موتور بودم که دیدم جیپ روباز حاجي آمد توی خط. آمده بود برای تقویت روحیه بچه ها و شناسایی منطقه. بعثی ها از ترس شروع مرحله دوم عملیات، خط را گرفته بودند زیر آتش. یکهو خمپاره خورد کنار ماشین حاجی. گردوغبار و دود غلیظ شد سهم چشم هایمان. نفسمان بالا نمی آمد. فکر کردیم حاجی شهید شده. توی همین هول و ولا دیدیم ماشین از بین دود و آتش بیرون آمد و راهش را ادامه داد. با موتور رفتیم پشت سرشان. جاده‌های مارپیچ را رد کردیم تا رسیدیم به چادرهای اورژانس صحرایی. حاج قاسم به زحمت از ماشین پیاده شد. از لباس‌های سوراخ سوراخش معلوم بود چند ترکش به بدن و پایش خورده بود. رفتیم زیر بازویش را بگیریم نگذاشت. صاف ایستاد. نمی خواست توی این شرایط روحیه رزمنده ها ، با مجروح شدنش از بین برود. دردش را مچاله کرد توی خودش. 📚راوی: سید محمد حسینی ‌ @sardaraneashgh
در روز عاشورا مرحله اول عملیات به فرماندهی امام حسین علیه‌السلام به پایان رسید و از عصر آن روز مرحله دوم به فرماندهی حضرت زینب سلام‌الله علیها آغاز ‌شد و فرماندهی جبهه مقاومت هنوز هم با خانم حضرت زینب است. روایتی از شهید حاج حسین همدانی @sardaraneashgh
⊱━═━❥•❥•━═━⊰ 💠ابراهیم بعد از عملیات فتح‌المبین و مشاهده کرامات بی‌شماری که نتیجه توسل به حضرت زهرا (س) بود. ارادتش بسیار بیشتر شد. 🏥روزی که از بیمارستان نجمیه مرخص شد و او را به خانه آوردیم، حدود هشت نفر از رفقایش حضور داشتند. مادر و خواهرانش نیز در خانه بودند. ابراهیم گفت: «وسط اتاق را یک پرده بزنید تا خانم‌ها هم بیایند، می‌خواهم روضه حضرت زهرا (س) بخوانم.» 🔸او با صدایی سوزناک می‌خواند و خودش مثل ابر بهار اشک می‌ریخت. نمی‌دانید با همان جمع کم، چه مجلسی برپا شد! 📚سلام بر ابراهیم ۲ @sardaraneashgh
شهیده۱۴ساله‌که‌شیرخواره‌امام حسین را نگه داری میکرد...😳 🌸 @sardaraneashgh