♦️شاید خیلی ها از محل دفن امیر کبیر مطلع نباشند. جنازه ایشان پس از ماه ها از شهادتش به حرم #امام_حسین منتقل ودر رواق شرقی (رواق العلما)خاکسپاری شد
⚫️هدیه امام حسین علیهالسلام به #امیرکبیر
◾️آیت الله اراکی:شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟
با لبخند گفت: خیر
سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟
گفت: نه
▪️با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟
جواب داد: هدیه مولایم حسین است!
گفتم: چطور؟
با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود!
از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد. آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت:
به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم.
📚 منبع : کتاب آخرین گفتارها
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ببینید
🔴 زمان #امیرکبیر ایشون داشت برای دفاع از کشور توپ میساخت ولی انگلیسیهای اومدن بین مردم شایعه انداختن که این امیرکبیر میخواد پولهاتونو بگیره باهاش توپ و اسلحه بسازه تا شما گشنه بمونید ،آخرش هم این فتنه باعث شد پروژه امیرکبیر شکست بخوره و انگلیس از جنوب به ایران حمله کنه و ایران هیچی نداشت برای دفاع از خودش.
#استاد_رحیم_پور_ازغدی
▪️#بیست_دی_سالروز_شهادت_امیرکبیر
@sardaraneashgh
🌹•••✧﷽✧•••🌹
#پرواز_بدون_بال
#شهید_محمدرضا_میدان_دار🕊
#وضو_قبل_از_خواب
🌗 آخر شب بود. نشسته بود لب حوض داشت وضو می گرفت.
🌛 مادر بهش گفت: پسرم، تو که همیشه نمازت رو اول وقت می خوندی، چی شده که...؟! البته ناراحت نباش، حتما کار داشتی که تا حالا نمازت عقب افتاده.🌜
🌝 محمد رضا لبخندی زد و بعد از این که مسح پاشو کشید،
گفت: الهی قربونت برم مادر! نمازم رو سر وقت، مسجد خوندم. دارم تجدید وضو می کنم تا با وضو بخوابم؛ شنیدم هر کس قبل از خواب وضو بگیره و با وضو بخوابه، ملائکه تا صبح براش عبادت مینویسن.📝
برگرفته از کتاب 🌷همكلاسي آسماني، صفحه 74 ،شهید محمد رضا میدان دار🌷
@sardaraneashgh
🌹•••✧﷽✧•••🌹
#پرواز_بدون_بال🕊
#تک_تیرانداز_کوچک_جبهه_ها
#شهید_عبدالله_ابراهیمی🌷
عبدالله ابراهیمی هم 12 ساله بوده که به جبهه رفته اما نه با دستکاری شناسنامه که دستکاری شناسنامه هم سن کم او را با قد و قامت کوچکش لو می داده. زیر صندلی اتوبوسِ رزمنده ها یا پشت ساکهای کابینهای قطار جای خوبی بوده برای مخفی شدن و او تمام کوچکی اش را پشت مخفی گاهها پنهان کرده تا با کمک معلم کلاس پنجم اش که بعدا به شهدا پیوسته به خط مقدم رسیده.از سال 61 تا 66 در جبهه تک تیرانداز بوده و در عملیاتی که خط مقدم بوده دچار موج انفجار شده.
خودش به خبرنگار قدس آنلاین می گوید: تا چشم کار می کرد تانک بود خلاصه با یک گردان جلوی آنها ایستادیم ترکش خورد به صورتم اما از ترس این که مرا به پشت جبهه منتقل نکنند به عقب بر نگشتم و به تیراندازی ادامه دادم . رزمنده ها می گفتند نترسم. اما من در واقع حتی نمی دانستم گلوله چیست.یک بار هم وقتی چتر منور زدند بدون این که بدانم پشت خط میدان مین است با عجله دویدم تا چتر منور را بردارم چون عاشق این چترها بودم . وقتی به چتر رسیدم معاون گردان خواست سر جایم بایستم و حرکت نکنم او می دانست به چه جای خطرناکی رفته ام بعد خودش آمد مین پشت پایم را خنثی کرد و بعد هم یک سیلی زد به صورتم و گفت میدانی کجا رفتی؟ وسط میدان مین بودی! یک بار هم وقتی عراقیها در بیست قدمی ام بودند و من داخل سنگر نشسته بودم , وقتی دیدم دارند با خنده به طرفم می آیند و مرا با تمسخر به هم نشان می دهند اول زدم زیر گریه بعد بلند شدم و با یک یا مهدی تفنگ را گرفتم طرفشان و شروع کردم به تیراندازی. دو نفرشان کشته شدند و نفر سوم فرار کرد بعد تانکی عراقی پیچید سمت من که نارنجکی پرتاپ کردم طرفش و فرصت یافتم خودم را بیندازم داخل یک کانال و پا به فرار بگذارم. هر چه به طرف من تیراندازی کردند موفق به شهید کردنم نشدند.خلاصه نا آشنایی ام با فضای جبهه باعث می شد کارهایی انجام بدهم که از آگاهان جبهه بر نمی آمد.
@sardaraneashgh
(حسین فصیحی و لباس یک روحانی).😍
👇👇👇👇
شهید حسین فصیحی یکی از شهدای بسیار شوخ و شادو سرحال جبهه دفاع مقدس بود که همیشه با شیرین کاریهایش به برادرای رزمنده روحیه می داد و کلی از دستش می خندیدند . متن پایین یکی از خاطرات شیرین این شهید بزرگوار می باشد که توسط همرزمش روایت شده است 😍😂
🌀تو اردوگاه عرب که بودیم اونجا حموم نداشت و برا رفتن به حموم باید میرفتیم شهرک دارخوئن ؛ اونجا ی حموم عمومی داشت که البته فقط شبها باز بود و چند تا هم حموم خصوصی ؛ خلاصه اون چندتا حموم خصوصی هم فقط مخصوص پاسدارای رسمی بود و آخوندها ؛ یعنی سربازا و بسیجیا اجازه نداشتند از اون حموما استفاده کنن و فقط می تونستند شب برند حموم عمومی ی روز رفیقم حسین به من گفت : من یبار دلم میخاد برم حموم پاسدارا و ساکشا بست که بره ...گفتم : آخه تو آخوندی یا پاسدار تو را که راه نمیدند گفت : ولی من میرم ؛ تو مقر کناری ما ی آخوند بود که کارش فقط خوابیدن بود و فقط برا نماز میومد نماز خونه اردوگاه اونجا هم که آخوندا لباس رسمی نمیپوشیدند همون لباس جبهه بود فقط یک عمامه سرشون می گذاشتند . بعد یکی دو ساعت دیدم رفیقم با قیافه شسته و رفته و تر و تمیز برگشت گفت : دیدی رفتم حموم آخوندا !!؟
گفتم : چه جوری ؟! گفت : رفتم تو سنگر بغل دیدم روحانی که اونجا بود از خستگی خوابه عمامه اش هم بالا سرشه منم آروم برش داشتم گذاشتم تو ساکم قبل از ایست و بازرسی شهرک گذاشتم سرم ؛ رفتم که اونجا چقد حمومی احترام سرم گذاشت . بعد هم گفت : اجازه بده بیام تو حموم بشورمتون؛ اومد کلی پشتما کیسه
کشید دستما شست ؛ تا دم شهرک هم همه می گفتند حاج آقا سلام علیکم ؛ نزدیک ارودگاه دوباره عمامه را گذاشتم تو ساکم رفتم تو سنگر اول همون دم در ی نگاه کردم دیدم روحانیه هنوز خوابه آروم آروم رفتم عمامه را که گذاشتم بالای سرش بلند شد ؛ گفتم : حاج آقا سلام علیکم گفت : سلام علیکم و رحمة الله ؛ گفتم حاج آقا خیلی ممنون دست شما درد نکنه گفت : بابت چی؛ گفتم بابت حمومی که رفتم ؛ ی نگاه به عمامه اش کرد ...
و به من گفت : بلللللله 😇
@sardaraneashgh
#خاطره🎞📒
#برای_حاج_قاسم🌱♥️
بچهها اجازه استفاده از نام و عنوان پدر را نداشتند
علی رغم شایعاتی که برخی به دنبال دامن زدن به آن هستند بچههای حاج قاسم هیچ کدام از نام و عنوان پدر استفاده نکردند، سلیمانی میگوید: «به لطف خدا بچههای حاج قاسم از شجاعت و دینداری برخوردار هستند، تا حد امکان اخلاق و روش زندگی پدر را دنبال کرده و با مراقبت و حساسیت پدر به دور از هرگونه حاشیه اقتصادی و اجتماعی زندگی خود را اداره کرده اند.
علی رغم اینکه دارای شغل آزاد هستند هرگز نه خودشان تمایل به استفاده از نام و عنوان پدر در کار روزمره داشتند و نه و حاج قاسم این اجازه را میداد، چرا که برادرم معتقد بود با تلاش و درگیر شدن با مشکلات میتوانند مشکلات شان را برطرف کنند و شاید تا این لحظه کسی ندیده و یا نشنیده که فرزندان ایشان از نام و موقعیت پدر استفادهای داشته باشند.»
@sardaraneashgh
25.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شهید مهدی نوروزی که بود؟؟؟
🔹پلیسی که یکی از سرکرده های عبدالمالک ریگی را در زاهدان بدون نقاب در ملاعام اعدام می کند.
🔹او در اغتشاشات ۸۸ فاتح لانه قیطریه بود
🔹بابک زنجانی و تعدادی از دانه درشت ها توسط او دستگیر شدند
🔹به عراق رفت و لقب شیر سامرا را از آن خود کرد
🔹بیستم دیماه ۹۳ در عراق بر اثر درگیری با داعش به شهادت رسید
🔹 انتشار بمناسبت سالروز شهادت
@sardaraneashgh
#سردار_دلها
#حاج_قاسم🕊🌷
در میان من و تو فاصله هاست گاه می اندیشم می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری
#زینب_سلیمانی
@sardaraneashgh
25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶حضور خانم #زینب_سلیمانی در مراسم یادواره شهدای تشییع و دلجویی از خانوادهی شهدای تشییع
(۱۳۹۹/۱۰/۱۶)
#مرد_میدان
@sardaraneashgh
🌹 #ماجرای_عبا_و_انگشتر_آقا
♦️روز #عید_قربان که مقام معظم رهبری آمده بودند در مسجد دانشگاه بالای سر پیکر شهیدان حادثه فالکون(شهدای عرفه)، سردار سلیمانی از ایشان یک انگشتر و عبا گرفت و به آقا گفتند یکی از انگشترهایی که با آن زیاد نماز شب خوانده ایید را بدهید.
♦️وقتی خواستیم بابا را خاک کنیم، سردار سلیمانی رفت داخل قبر. عبای آقا را پهن کرد. مقداری تربت کربلا آورده بود. آن را روی عبا پخش کرد. بعدش بابا را گذاشتند داخل قبر و آن انگشتر را هم گذاشتند زیر زبان بابا.
♦️من و سعید هم بالای قبر ایستاده بودیم. آنجا هم خیلی سعید بی تابی میکرد. رفت پایین توی قبر و به زور از بابا جدایش کردیم.
🌹خاطرات فرزند سردار شهید حاج #احمد_کاظمی
@sardaraneashgh
وصف زنان شجاع و دلیر
#شهیده_فهیمه و
همسرش
#شهید_غلامرضا_صادق_زاده
تنها طلایی که برای عروسی خریدم…
🌸🍃جنگ و زن : فهیمه بلبل محله بود. بعد از عملیات فتح المبین به عقد غلامرضا دانشجوی کامپیوتر دانشگاه صنعتی شریف درآمد، امام عقدشان کرد با یک شرط عجیب و با یک مهریه عجیب تر. خرید عروسی اش هم جالب بود. زندگی اش هم ...
وکالت می دهم به یک شرط😳
🌸🍃« وکالت می دهید؟ » فهیمه در جواب حضرت امام (ره) گفت: « به یک شرط؛ اینکه برای ما دعا کنید در دنیا شهادت نصیب مان شود و در آخرت از ما شفاعت کنید.» امام (ره) برایشان دعا کردند و گفتند: « انشاءالله رسول خدا صلوات الله علیه و آله شفیع شما باشد. »
🌸🍃بعد از مراسم ساده عقد در محضر حضرت روح الله, فهیمه و غلامرضا به بهشت زهرا (س) رفتند و با برادران شهیدشان عهد بستند.
🌸🍃فهیمه بابائیان پور در فروردین ماه ۱۳۴۳ در نظام آباد تهران به دنیا آمد و در سال ۱۳۶۱ بعد از عملیات فتح المبین به عقد غلامرضا صادق زاده دانشجوی کامپیوتر دانشگاه صنعتی شریف در آمد.
بجای میز آرایش، کتابخانه
🌸🍃یک روز قبل از مراسم خواستگاری خواب دیده بود که غلامرضا بر اثر انفجار مین به شهادت می رسد. نه تنها از ازدواج با او منصرف نشد بلکه علاقمند هم شد که برای آرمان هایش تلاش کند.
🌸🍃رفتند خرید عروسی در اوج سادگی دو تا حلقه نقره برداشتند و این جمله را به روی حلقه ها💍💍 حک کردند: « ایمان، جهاد، شهادت، تنها راه سعادت »؛ پشت حلقه فهیمه نام غلامرضا و پشت حلقه غلامرضا هم نام فهیمه نوشته شد. یک آینه و شمعدان کوچک هم خریدند!
🌸🍃نوبت تعیین مهریه که شد فهیمه گفت: « ایشان الان هرچی داشته باشند می توانند مهر من کنند » غلامرضا هم یکی از فشنگ های سوخته جبهه را😍 برایش گردنبند کرد و مهرش را داد.
🌸🍃برای جهیزیه به مادر گفت: « من یک جهیزیه ساده می خواهم اگر می توانید به جای میز آرایش برایم یک کتابخانه بخرید»
#ادامه_دارد........
@sardaraneashgh
🌹•••✧﷽✧•••🌹
#پرواز_بدون_بال🕊
# خاطره ی فرمانده عباس شعف❣
بعثی ها با تانکها و تفنگهایشان شلیک میکردند. آنها نقشه داشتند تا چندتا از شهرهای ما را بگیرند، مثل خرمشهر. یک عالمه تانک جدید آورده بودند. رزمندهها پشت خاکریز مواظب آنها بودند تا جلو نیایند. دشمنان خیلی زیاد بودند؛ اما رزمندهها کم بودند. فرمانده عباس با دوربین نگاه کرد. ناگهان تانکهای دشمن حمله کردند. هی شلیک کردند. بمب، بمب... فرمانده عباس به آرپیجیزنها(1) گفت: «بچهها یاحسین بگویید و به تانکها شلیک کنید.»
آرپیجیزنها شلیک کردند؛ اما وقتی تیر آنها به تانکها میخورد، تانکها منفجر نمیشدند. احمد پرسید: «پس چرا منفجر نمیشوند؟» محمد گفت: «تانک جدید هستند. خیلی محکماند.» رضا گفت: «اسم این تانکها تی 72 است. فولادی هستند.» فرمانده عباس گفت: «اصلاً نترسید. ما خدا را داریم.» بعد فکر کرد و ناگهان گفت: «فهمیدم، از بغل به آنها شلیک کنید. مستقیم شلیک نکنید.» همه گفتند: «چشم فرمانده!» آرپیجیزنها دویدند و از اینور و آنور، دوباره شلیک کردند. چند تانک بعثی منفجر شدند. بقیهی تانکها ترسیدند و ایستادند. فرمانده عباس فریاد زد: «بچهها همه اللهاکبر بگویید و حمله کنید.» بچهها اللهاکبر گفتند و دنبال دشمن دویدند. دشمن بیشتر ترسید و فوری فرار کرد. ناگهان یک گلوله ترکید. فرمانده عباس روی زمین افتاد. او زخمی و بیهوش شده بود. از بدنش خون میچکید. رزمندهها فکر کردند فرمانده شهید شده است. امدادگرها با ناراحتی فرمانده را به پشت جبهه بردند. یک نفر به صورت فرمانده عباس نگاه کرد. و فریاد زد: «فرمانده عباس زنده است.» همه خوشحال شدند. آمبولانس فوری فرمانده را به بیمارستان برد. فرمانده کمکم به هوش آمد؛ اما خیلی درد داشت. وقتی به هوش آمد با لباس بیمارستان دوباره به جبهه رفت؛ چون خیلی نگران رزمندهها بود. او خیلی خیلی مهربان بود.
□
شهید عباس شعف، در سال 1338 در تهران به دنیا آمد. او در جبهه فرماندهی گردان میثم بود و وقتی میخواست خرمشهر را با کمک رزمندهها آزاد کند در سال 1361 شهید شد.
1. آرپیجی یک نوع اسلحه است که برای از بین بردن تانک و ماشینهای دشمن از آن استفاده می شود.
@sardaraneashgh
🌹 #اے_شهید
دعا ڪن
ڪه ما از خستگے و غفلت
خوابمان نبَـرَد
و از قافلہ ی مهدیِ فاطمه
جا نمانیم ...
🌷 #شهیدمحسن_حججی
🔻برای شادی روح شهدا #صلوات🔻
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@sardaraneashgh
▪️این عکس از آخرین عکس های آقا مصطفاست...
چند روز مانده به شهادت
حس این عکس ما رو یاد این آیه قرآن میندازه:
سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ
(فرشتگان هنگام ديدارِ بهشتيان به آنان مىگويند) بخاطر استقامتى كه كرديد، بر شما درود باد. پس چه نيكوست سراى آخرت...
.
.
▪️شب حادثه از زبان دوست مصطفی:
شب پیش از حادثه، خانم و بچه ها را فرستاده بودم خانه مادرم اینا کرج. قرار بود به یک سفر کاری بروم لرستان. آن شب در خانه تنها بودم. ایام اربعین بود، دلم هوای آقامصطفی را کرد. دوتا شماره ازش داشتم شروع کردم به شماره گرفتن. یکی از شماره ها می گفت در دسترس نیست. یکی هم هرچه بوق می خورد کسی جواب نداد....
.
▪️ آن شب هم قسمت نبود آن صدای نازنین را بشنوم. فردا شد؛ حال عجیبی داشتم نمیدانستم چه مرگم شده، سفر نرفتم، قرار کاری داشتم، رو به راه نبودم، نمی دانستم چرا؟ خانه ماندم. یکی دو ساعت بعد خانمم اینا از کرج برگشتند. ساعت ۱۰ بود. کمی بعد نزدیک ظهر بود که یکی از بچه ها از دوستان مشترک من و مصطفی زنگ زد.
.
▪️گفت: احمدی روشن دکترا دارد؟ گفتم: نه چطور؟ گفت: این احمدی روشن که می گویند ترورش کردند مصطفای خودمان نیست؟ نفهمیدم یعنی نتوانستم مکالمه را ادامه بدهم ریختم به هم، وسط خانه بلند شدم به قدم زدن. تلویزیون را روشن کردم. شروع کردم اینور و اونور به پرس و جو، نتیجه این بود بله مصطفی ترور شده. خانمم خیلی بهم ریخته بود. مصطفی علاقه خاصی به سادات داشت. خانم ما را خانم سادات صدا می کرد. هر دفعه هم که می آمد خانه ما، یک روسری چیزی برای خانمم هدیه می گرفت.
.
▪️حالا من دستپاچه شده بودم و مدام سعی می کردم به این شک پناه ببرم که این مصطفی هست یا نیست؟ با اینکه مطمئن شده بودم. حالا با صدای بلند گریه می کردم. خانمم هم آن طرف داشت گریه می کرد. بچه ها دوباره یکی یکی زنگ زدند. یک عده دانشگاه جمع شدند.
.
▪️پسرخاله خانم مصطفی زنگ زد و برگشت گفت: بچه ها همه خانه مصطفی هستند، پاشو بیا اینجا. سریع یک ماشین گرفتیم و با خانم و بچه راه افتادیم رفتیم. دیدم بابا و مامان و همه بچه ها جمع هستند. بعد رفتیم پیکرش را ببینی. به پیکرش که رسیدم جمله ای به او گفتم، یعنی رفتم جلو و گفتم: آقامصطفی این رسمش نبود...
یکی از همکارانش میگفت تا همین شب آخر داشت برنامه هایش را جمع و جور میکرد و جلسات و کارها را به من میسپرد
چگونه نبودنش را باور کنم...
.
🔺به نقل از: دوست شهید
منبع: کتاب جسارت علیه دلواپسی
#سالروز_شهادت
شهادتت مبارک آقامصطفی🥀
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظاتی بعد از شهادت شهید هسته ای کشور مصطفی احمدی روشن
🌹در سالروز شهادت شادی روحش الفاتحه مع الصلوات
@sardaraneashgh
آه از#خانطومان
آه ازمظلومیت
دردپهلو
زخم بازو
نمیدانم دردبچه های شیعه چیست
هرگاه که بابی دینان مدعی دینداری روبرومیشوند
چه۱۴۰۰سال قبل باشه،
چه امروز،
بخاطرولایت باید
زخم بازو داشته باشند
حال دروطن باشندیافرسنگهافاصله
امان ازمظلومیت،
🌷یازهراسلام الله علیها 🌷
مابه شمااقتداخواهیم کرد،وتاپای جان برعهدخودباولایت خواهیم ماند
۲۱ دی ماه سالروز شهادت ۱۳تن از شهدای #کــــربلای_خانطومان 94 را گــــرامے میداریم
شادی ارواح طیبه شهداصلوات🌹
🌷اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم🌷
@sardaraneashgh
🛑📸 رونمایی از تندیس شهید سردار سلیمانی کاری از حمید کنگرانی، امشب در سالن برج میلاد تهران
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کشف پیکر شهید دفاع مقدس
📍منطقه عملیاتی بدر در شرق دجله عراق
⏰ شنبه ۲۰ دیماه ۹۹
📜بر اساس گزارشات رسیده از طرف عشایر منطقه شرق دجله، گروههای تفحص شهدا اطلاعات را بررسی نمودند پس از مشخص شدن صحت اطلاعات، باید ادوات مهندسی به منطقه مورد نظر منتقل شود برای انتقال ادوات باید برخی مسیر ها تسطیح و حتی عملیات راهسازی صورت پذیرد تا ادوات را بتوان به منطقه منتقل کرد.
و در آخر،نتیجه این تلاش ها کشف پیکر مطهر #شهید_حشمت_الله_عسگری بود .
@sardaraneashgh
🌹خوابی که همسر شهید احمدیروشن در حضور رهبرمعظم انقلاب تعریف کردند و قولی که رهبرانقلاب دادند...
🌹سالگرد شهید مصطفی احمدی روشن
@sardaraneashgh
#سیره_شهدا
#شهید_حمزه_سلیم_زاده
پدرش شهید:
حمزه چهارده ساله بود که من از جبهه بر می گشتم و در تهران پیش او رفتم .دیدم دوره آموزش نظامی می بیند .از من پرسید :پدر جبهه خوب است ؟گفتم بله .رو به من کرد و گفت :یک فرزند تا شانزده سالگی در اختیار پدرش می باشد و من اختیارم دست توست .به من اجازه بده به جبهه بروم .من گفتم اشکالی ندارد و برای اینکه قلب او را نشکنم ، گفتم به خودت واگذار کردم .اگر صلاح می دانی برو.
بدین ترتیب در چهارده سالگی در سال 1359 از طرف سپاه مشکین شهر عازم جبهه شد
اولین اعزامی که به آبادان رفت 5 ماه از او خبری نشد .من ده هزار تومان وام گرفتم و به دنبالش رفتم .وقتی به تهران رسیدم یک نفر ، شهادت او را خبر داد. بعد از جستجو ، پاسداری به من گفت که این گونه خبر شهادت نمی دهند.بیا خودمان تحقیق کنیم. پس از چند روز فهمیدیم که توسط ضد انقلاب بوده و دروغ است.
در مدرسه حجت بودم که پسری آمد و گفت :شما پدر حمزه هستید ؟گفتم بله .گفت:پسرتان با منزل ما تماس گرفته است .گفتم مرا به منزلتان ببر ، بعد از مدتی ، من با حمزه صحبت کردم .احتمال می دادم نفر دیگری باشد. لذا سوالاتی از خانواده او پرسیدم تا مطمئن شدم .بعد از اطمینان از سلامتی ایشان برگشتم.او بعد از شکست حصر آبادان به خانه آمد .در موقعی که خبری از او نبود پیش حاج آقا مروج (امام جمعه اردبیل ) رفته و به او گفتم پسرم به جبهه رفته و نیامده است. در جواب گفت :تو یعقوب باش و او یوسف گمشده ات ، بر می گرد.دعا کن و ناراحت نباش.
@sardaraneashgh
#به_سبک_شهدا
✅ شهید مهدی زین الدین
🔰سال 1362 به همراه جمعی از فرماندهان، توفیق زیارت حرم حضرت زینب (ص) را پیدا کردم.
زین الدین هم در آن سفر بود.
❎آنجا از لحاظ #حجاب و رعایت #شئونات_اسلامی وضع مناسبی نداشت و این موضوع، زین الدین را آزرده خاطر کرده بود.
💢مدام میگفت: «باید کاری کنیم.
خیلی زشته، سوریه به عنوان یک کشور مسلمان، همچین وضعی داشته باشد. باید دنبال راه چاره باشیم.»
✍نامهای نوشت و ابتدای آن آیه
«اِنَّ اللّهَ لایُغَیِّر ما بِقَومٍ حتّی یُغَیِّروا ما بِاَنفُسِهِم» را آورد.
بعد ضمن ابراز نارضایتی از وضع سوریه، نسبت به این که #مسئولان مربوطه هیچ دغدغهای درباهی این موضوع ندارند، حسابی #انتقاد کرد.
🔹به او گفتم: «حالا این نامه رو میخوای به کی بدی؟»
🔸گفت: «بالاخره به یکی میدیم.»
👈روز آخر، وقتی خواستیم سوار هواپیما شویم، نامه را داد دست
یکی از مسئولین امنیتی فرودگاه.
❇️بعد هم گفت: «ما وظیفه داریم
امر به معروف و نهی از منکر کنیم.
نتیجهاش دیگر ربطی به ما نداره.
هر چقدر از دست ما بربیاد، باید تلاش کنیم.»
📚 برگرفته از کتاب «از همه عذر
می خواهم»
@sardaraneashgh
🔴 راز سرباز قاسم سلیمانی
✍حالا راز این درخواست حاج قاسم را میفهمم که چرا اصرار داشت بروی سنگ قبرش بجای عبارات سرادر و سرلشکر و سپهبد و....بنویسند سرباز قاسم سلیمانی
حاج قاسم هم سرلشکر و فرمانده و ژنرال بود هم استراتژیست و اهل تحلیل های راهبردی اما همین حاج قاسم در موقع مواجه با دستورات امام جامعه فقط یک سرباز بود در اجرای دستورات امامش تعلل نمیکرد....
امام جامعه خودش بزرگترین تحلیلگر و استراتژیست است وقتی دستوری میدهد سرباز باید سریعا اطاعت و اجرا کند....
حاج قاسم حتی با سنگ قبرش هم به ما درس سربازی و ولایت مداری میدهد.....
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فیلمی دیده نشده از حضور سردار شهید قاسم سلیمانی در میدان مبارزه با داعش در عراق
@sardaraneashgh