🌹 #ماجرای_عبا_و_انگشتر_آقا
♦️روز #عید_قربان که مقام معظم رهبری آمده بودند در مسجد دانشگاه بالای سر پیکر شهیدان حادثه فالکون(شهدای عرفه)، سردار سلیمانی از ایشان یک انگشتر و عبا گرفت و به آقا گفتند یکی از انگشترهایی که با آن زیاد نماز شب خوانده ایید را بدهید.
♦️وقتی خواستیم بابا را خاک کنیم، سردار سلیمانی رفت داخل قبر. عبای آقا را پهن کرد. مقداری تربت کربلا آورده بود. آن را روی عبا پخش کرد. بعدش بابا را گذاشتند داخل قبر و آن انگشتر را هم گذاشتند زیر زبان بابا.
♦️من و سعید هم بالای قبر ایستاده بودیم. آنجا هم خیلی سعید بی تابی میکرد. رفت پایین توی قبر و به زور از بابا جدایش کردیم.
🌹خاطرات فرزند سردار شهید حاج #احمد_کاظمی
@sardaraneashgh
وصف زنان شجاع و دلیر
#شهیده_فهیمه و
همسرش
#شهید_غلامرضا_صادق_زاده
تنها طلایی که برای عروسی خریدم…
🌸🍃جنگ و زن : فهیمه بلبل محله بود. بعد از عملیات فتح المبین به عقد غلامرضا دانشجوی کامپیوتر دانشگاه صنعتی شریف درآمد، امام عقدشان کرد با یک شرط عجیب و با یک مهریه عجیب تر. خرید عروسی اش هم جالب بود. زندگی اش هم ...
وکالت می دهم به یک شرط😳
🌸🍃« وکالت می دهید؟ » فهیمه در جواب حضرت امام (ره) گفت: « به یک شرط؛ اینکه برای ما دعا کنید در دنیا شهادت نصیب مان شود و در آخرت از ما شفاعت کنید.» امام (ره) برایشان دعا کردند و گفتند: « انشاءالله رسول خدا صلوات الله علیه و آله شفیع شما باشد. »
🌸🍃بعد از مراسم ساده عقد در محضر حضرت روح الله, فهیمه و غلامرضا به بهشت زهرا (س) رفتند و با برادران شهیدشان عهد بستند.
🌸🍃فهیمه بابائیان پور در فروردین ماه ۱۳۴۳ در نظام آباد تهران به دنیا آمد و در سال ۱۳۶۱ بعد از عملیات فتح المبین به عقد غلامرضا صادق زاده دانشجوی کامپیوتر دانشگاه صنعتی شریف در آمد.
بجای میز آرایش، کتابخانه
🌸🍃یک روز قبل از مراسم خواستگاری خواب دیده بود که غلامرضا بر اثر انفجار مین به شهادت می رسد. نه تنها از ازدواج با او منصرف نشد بلکه علاقمند هم شد که برای آرمان هایش تلاش کند.
🌸🍃رفتند خرید عروسی در اوج سادگی دو تا حلقه نقره برداشتند و این جمله را به روی حلقه ها💍💍 حک کردند: « ایمان، جهاد، شهادت، تنها راه سعادت »؛ پشت حلقه فهیمه نام غلامرضا و پشت حلقه غلامرضا هم نام فهیمه نوشته شد. یک آینه و شمعدان کوچک هم خریدند!
🌸🍃نوبت تعیین مهریه که شد فهیمه گفت: « ایشان الان هرچی داشته باشند می توانند مهر من کنند » غلامرضا هم یکی از فشنگ های سوخته جبهه را😍 برایش گردنبند کرد و مهرش را داد.
🌸🍃برای جهیزیه به مادر گفت: « من یک جهیزیه ساده می خواهم اگر می توانید به جای میز آرایش برایم یک کتابخانه بخرید»
#ادامه_دارد........
@sardaraneashgh
🌹•••✧﷽✧•••🌹
#پرواز_بدون_بال🕊
# خاطره ی فرمانده عباس شعف❣
بعثی ها با تانکها و تفنگهایشان شلیک میکردند. آنها نقشه داشتند تا چندتا از شهرهای ما را بگیرند، مثل خرمشهر. یک عالمه تانک جدید آورده بودند. رزمندهها پشت خاکریز مواظب آنها بودند تا جلو نیایند. دشمنان خیلی زیاد بودند؛ اما رزمندهها کم بودند. فرمانده عباس با دوربین نگاه کرد. ناگهان تانکهای دشمن حمله کردند. هی شلیک کردند. بمب، بمب... فرمانده عباس به آرپیجیزنها(1) گفت: «بچهها یاحسین بگویید و به تانکها شلیک کنید.»
آرپیجیزنها شلیک کردند؛ اما وقتی تیر آنها به تانکها میخورد، تانکها منفجر نمیشدند. احمد پرسید: «پس چرا منفجر نمیشوند؟» محمد گفت: «تانک جدید هستند. خیلی محکماند.» رضا گفت: «اسم این تانکها تی 72 است. فولادی هستند.» فرمانده عباس گفت: «اصلاً نترسید. ما خدا را داریم.» بعد فکر کرد و ناگهان گفت: «فهمیدم، از بغل به آنها شلیک کنید. مستقیم شلیک نکنید.» همه گفتند: «چشم فرمانده!» آرپیجیزنها دویدند و از اینور و آنور، دوباره شلیک کردند. چند تانک بعثی منفجر شدند. بقیهی تانکها ترسیدند و ایستادند. فرمانده عباس فریاد زد: «بچهها همه اللهاکبر بگویید و حمله کنید.» بچهها اللهاکبر گفتند و دنبال دشمن دویدند. دشمن بیشتر ترسید و فوری فرار کرد. ناگهان یک گلوله ترکید. فرمانده عباس روی زمین افتاد. او زخمی و بیهوش شده بود. از بدنش خون میچکید. رزمندهها فکر کردند فرمانده شهید شده است. امدادگرها با ناراحتی فرمانده را به پشت جبهه بردند. یک نفر به صورت فرمانده عباس نگاه کرد. و فریاد زد: «فرمانده عباس زنده است.» همه خوشحال شدند. آمبولانس فوری فرمانده را به بیمارستان برد. فرمانده کمکم به هوش آمد؛ اما خیلی درد داشت. وقتی به هوش آمد با لباس بیمارستان دوباره به جبهه رفت؛ چون خیلی نگران رزمندهها بود. او خیلی خیلی مهربان بود.
□
شهید عباس شعف، در سال 1338 در تهران به دنیا آمد. او در جبهه فرماندهی گردان میثم بود و وقتی میخواست خرمشهر را با کمک رزمندهها آزاد کند در سال 1361 شهید شد.
1. آرپیجی یک نوع اسلحه است که برای از بین بردن تانک و ماشینهای دشمن از آن استفاده می شود.
@sardaraneashgh
🌹 #اے_شهید
دعا ڪن
ڪه ما از خستگے و غفلت
خوابمان نبَـرَد
و از قافلہ ی مهدیِ فاطمه
جا نمانیم ...
🌷 #شهیدمحسن_حججی
🔻برای شادی روح شهدا #صلوات🔻
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@sardaraneashgh
▪️این عکس از آخرین عکس های آقا مصطفاست...
چند روز مانده به شهادت
حس این عکس ما رو یاد این آیه قرآن میندازه:
سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ
(فرشتگان هنگام ديدارِ بهشتيان به آنان مىگويند) بخاطر استقامتى كه كرديد، بر شما درود باد. پس چه نيكوست سراى آخرت...
.
.
▪️شب حادثه از زبان دوست مصطفی:
شب پیش از حادثه، خانم و بچه ها را فرستاده بودم خانه مادرم اینا کرج. قرار بود به یک سفر کاری بروم لرستان. آن شب در خانه تنها بودم. ایام اربعین بود، دلم هوای آقامصطفی را کرد. دوتا شماره ازش داشتم شروع کردم به شماره گرفتن. یکی از شماره ها می گفت در دسترس نیست. یکی هم هرچه بوق می خورد کسی جواب نداد....
.
▪️ آن شب هم قسمت نبود آن صدای نازنین را بشنوم. فردا شد؛ حال عجیبی داشتم نمیدانستم چه مرگم شده، سفر نرفتم، قرار کاری داشتم، رو به راه نبودم، نمی دانستم چرا؟ خانه ماندم. یکی دو ساعت بعد خانمم اینا از کرج برگشتند. ساعت ۱۰ بود. کمی بعد نزدیک ظهر بود که یکی از بچه ها از دوستان مشترک من و مصطفی زنگ زد.
.
▪️گفت: احمدی روشن دکترا دارد؟ گفتم: نه چطور؟ گفت: این احمدی روشن که می گویند ترورش کردند مصطفای خودمان نیست؟ نفهمیدم یعنی نتوانستم مکالمه را ادامه بدهم ریختم به هم، وسط خانه بلند شدم به قدم زدن. تلویزیون را روشن کردم. شروع کردم اینور و اونور به پرس و جو، نتیجه این بود بله مصطفی ترور شده. خانمم خیلی بهم ریخته بود. مصطفی علاقه خاصی به سادات داشت. خانم ما را خانم سادات صدا می کرد. هر دفعه هم که می آمد خانه ما، یک روسری چیزی برای خانمم هدیه می گرفت.
.
▪️حالا من دستپاچه شده بودم و مدام سعی می کردم به این شک پناه ببرم که این مصطفی هست یا نیست؟ با اینکه مطمئن شده بودم. حالا با صدای بلند گریه می کردم. خانمم هم آن طرف داشت گریه می کرد. بچه ها دوباره یکی یکی زنگ زدند. یک عده دانشگاه جمع شدند.
.
▪️پسرخاله خانم مصطفی زنگ زد و برگشت گفت: بچه ها همه خانه مصطفی هستند، پاشو بیا اینجا. سریع یک ماشین گرفتیم و با خانم و بچه راه افتادیم رفتیم. دیدم بابا و مامان و همه بچه ها جمع هستند. بعد رفتیم پیکرش را ببینی. به پیکرش که رسیدم جمله ای به او گفتم، یعنی رفتم جلو و گفتم: آقامصطفی این رسمش نبود...
یکی از همکارانش میگفت تا همین شب آخر داشت برنامه هایش را جمع و جور میکرد و جلسات و کارها را به من میسپرد
چگونه نبودنش را باور کنم...
.
🔺به نقل از: دوست شهید
منبع: کتاب جسارت علیه دلواپسی
#سالروز_شهادت
شهادتت مبارک آقامصطفی🥀
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظاتی بعد از شهادت شهید هسته ای کشور مصطفی احمدی روشن
🌹در سالروز شهادت شادی روحش الفاتحه مع الصلوات
@sardaraneashgh
آه از#خانطومان
آه ازمظلومیت
دردپهلو
زخم بازو
نمیدانم دردبچه های شیعه چیست
هرگاه که بابی دینان مدعی دینداری روبرومیشوند
چه۱۴۰۰سال قبل باشه،
چه امروز،
بخاطرولایت باید
زخم بازو داشته باشند
حال دروطن باشندیافرسنگهافاصله
امان ازمظلومیت،
🌷یازهراسلام الله علیها 🌷
مابه شمااقتداخواهیم کرد،وتاپای جان برعهدخودباولایت خواهیم ماند
۲۱ دی ماه سالروز شهادت ۱۳تن از شهدای #کــــربلای_خانطومان 94 را گــــرامے میداریم
شادی ارواح طیبه شهداصلوات🌹
🌷اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم🌷
@sardaraneashgh
🛑📸 رونمایی از تندیس شهید سردار سلیمانی کاری از حمید کنگرانی، امشب در سالن برج میلاد تهران
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کشف پیکر شهید دفاع مقدس
📍منطقه عملیاتی بدر در شرق دجله عراق
⏰ شنبه ۲۰ دیماه ۹۹
📜بر اساس گزارشات رسیده از طرف عشایر منطقه شرق دجله، گروههای تفحص شهدا اطلاعات را بررسی نمودند پس از مشخص شدن صحت اطلاعات، باید ادوات مهندسی به منطقه مورد نظر منتقل شود برای انتقال ادوات باید برخی مسیر ها تسطیح و حتی عملیات راهسازی صورت پذیرد تا ادوات را بتوان به منطقه منتقل کرد.
و در آخر،نتیجه این تلاش ها کشف پیکر مطهر #شهید_حشمت_الله_عسگری بود .
@sardaraneashgh
🌹خوابی که همسر شهید احمدیروشن در حضور رهبرمعظم انقلاب تعریف کردند و قولی که رهبرانقلاب دادند...
🌹سالگرد شهید مصطفی احمدی روشن
@sardaraneashgh
#سیره_شهدا
#شهید_حمزه_سلیم_زاده
پدرش شهید:
حمزه چهارده ساله بود که من از جبهه بر می گشتم و در تهران پیش او رفتم .دیدم دوره آموزش نظامی می بیند .از من پرسید :پدر جبهه خوب است ؟گفتم بله .رو به من کرد و گفت :یک فرزند تا شانزده سالگی در اختیار پدرش می باشد و من اختیارم دست توست .به من اجازه بده به جبهه بروم .من گفتم اشکالی ندارد و برای اینکه قلب او را نشکنم ، گفتم به خودت واگذار کردم .اگر صلاح می دانی برو.
بدین ترتیب در چهارده سالگی در سال 1359 از طرف سپاه مشکین شهر عازم جبهه شد
اولین اعزامی که به آبادان رفت 5 ماه از او خبری نشد .من ده هزار تومان وام گرفتم و به دنبالش رفتم .وقتی به تهران رسیدم یک نفر ، شهادت او را خبر داد. بعد از جستجو ، پاسداری به من گفت که این گونه خبر شهادت نمی دهند.بیا خودمان تحقیق کنیم. پس از چند روز فهمیدیم که توسط ضد انقلاب بوده و دروغ است.
در مدرسه حجت بودم که پسری آمد و گفت :شما پدر حمزه هستید ؟گفتم بله .گفت:پسرتان با منزل ما تماس گرفته است .گفتم مرا به منزلتان ببر ، بعد از مدتی ، من با حمزه صحبت کردم .احتمال می دادم نفر دیگری باشد. لذا سوالاتی از خانواده او پرسیدم تا مطمئن شدم .بعد از اطمینان از سلامتی ایشان برگشتم.او بعد از شکست حصر آبادان به خانه آمد .در موقعی که خبری از او نبود پیش حاج آقا مروج (امام جمعه اردبیل ) رفته و به او گفتم پسرم به جبهه رفته و نیامده است. در جواب گفت :تو یعقوب باش و او یوسف گمشده ات ، بر می گرد.دعا کن و ناراحت نباش.
@sardaraneashgh
#به_سبک_شهدا
✅ شهید مهدی زین الدین
🔰سال 1362 به همراه جمعی از فرماندهان، توفیق زیارت حرم حضرت زینب (ص) را پیدا کردم.
زین الدین هم در آن سفر بود.
❎آنجا از لحاظ #حجاب و رعایت #شئونات_اسلامی وضع مناسبی نداشت و این موضوع، زین الدین را آزرده خاطر کرده بود.
💢مدام میگفت: «باید کاری کنیم.
خیلی زشته، سوریه به عنوان یک کشور مسلمان، همچین وضعی داشته باشد. باید دنبال راه چاره باشیم.»
✍نامهای نوشت و ابتدای آن آیه
«اِنَّ اللّهَ لایُغَیِّر ما بِقَومٍ حتّی یُغَیِّروا ما بِاَنفُسِهِم» را آورد.
بعد ضمن ابراز نارضایتی از وضع سوریه، نسبت به این که #مسئولان مربوطه هیچ دغدغهای درباهی این موضوع ندارند، حسابی #انتقاد کرد.
🔹به او گفتم: «حالا این نامه رو میخوای به کی بدی؟»
🔸گفت: «بالاخره به یکی میدیم.»
👈روز آخر، وقتی خواستیم سوار هواپیما شویم، نامه را داد دست
یکی از مسئولین امنیتی فرودگاه.
❇️بعد هم گفت: «ما وظیفه داریم
امر به معروف و نهی از منکر کنیم.
نتیجهاش دیگر ربطی به ما نداره.
هر چقدر از دست ما بربیاد، باید تلاش کنیم.»
📚 برگرفته از کتاب «از همه عذر
می خواهم»
@sardaraneashgh
🔴 راز سرباز قاسم سلیمانی
✍حالا راز این درخواست حاج قاسم را میفهمم که چرا اصرار داشت بروی سنگ قبرش بجای عبارات سرادر و سرلشکر و سپهبد و....بنویسند سرباز قاسم سلیمانی
حاج قاسم هم سرلشکر و فرمانده و ژنرال بود هم استراتژیست و اهل تحلیل های راهبردی اما همین حاج قاسم در موقع مواجه با دستورات امام جامعه فقط یک سرباز بود در اجرای دستورات امامش تعلل نمیکرد....
امام جامعه خودش بزرگترین تحلیلگر و استراتژیست است وقتی دستوری میدهد سرباز باید سریعا اطاعت و اجرا کند....
حاج قاسم حتی با سنگ قبرش هم به ما درس سربازی و ولایت مداری میدهد.....
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فیلمی دیده نشده از حضور سردار شهید قاسم سلیمانی در میدان مبارزه با داعش در عراق
@sardaraneashgh
⚘﷽⚘
📌یادی کنیم از دو رفیق مدافع حرم
شهید مجید قربانخانی
شهید مرتضی کریمی
مجید از نوجوانی عضو بسیج و بچههیئتی بود اما آنقدر وابسته به این فضا نبود که روزی مدافع حرم شود. این دوستی برای مجید سرآغاز یک تحول بزرگ بود، تحولی که او را به دفاع از حرم حضرت زینب(س) در سوریه رساند و نهایتاً تا لحظه شهادت همراه مرتضی کریمی بود و با او در یک منطقه و یک عملیات به شهادت رسیده است.
مجید که عاشقانه حضرت زینب سلام الله علیها را دوست داشت چندی قبل از اعزامش توسط مرتضی کریمی به مجلس روضه دعوت میشود...
در مجلس، روضه حضرت زینب(س) خوانده میشود، آن شب مجید خیلی گریه میکند و تصمیم به رفتن به سوریه میگیرد. در سفر کربلا طلب شهادت میکند، او به کلی تغییر کرده بود...
وقتی عنوان کرد که میخواهد به سوریه برود، کسی از نزدیکانش باور نمیکرد که او اهل این مجاهدت باشد اما خیلی زود راهی شد و ۲۱ دیماه سال ۹۴ او به همراه همرزمانش همچون شهیدان مصطفی چگینی، مرتضی کریمی و محمد آژند در خان طومان سوریه به شهادت رسید. مرتضی کریمی جاویدالاثر شد و پیکر مجید نیز بعد از ۳ سال مفقودی کشف و به وطن بازگشت.
#سالروز_شهادت 🕊
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اخلاص یعنی به تکلیف الهی ات عمل کنی و منتظر باشی تا خداوند برایت حکم کند.
شهید #زین_الدین دنبال این بود که به وظیفه اش عمل کند؛ چه شهادت روزی اش شود چه نشود.
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند 💔🥀
#شهید_مهدی_زین_الدین 🌺
@sardaraneashgh
عباس خیلی اهل هیئت و مسجد بود و از هر فرصتی برای حضور در مجالس اهل بیت استفاده می کرد. او می گفت زنده بودن من ماه محرم و صفر است. بیشتر اوقات صبح ها به یاد امام حسین(ع) روضه می خواند و بر سینه می زد به گونه ای که به او می گفتم عباس جان قلبت پاره می شود اینقدر بر سینه میزنی. در جواب لبخند می زد و می گفت آن کس که برای او سینه می زنم خودش محافظ من خواهد بود.🍃
همیشه با وضو و مراقب رفتارش با دیگران به خصوص نامحرمان بود. هیچ گاه از او اخمی ندیدم. بسیار با اخلاق و با تقوا بود. هر چه از او بگویم کم گفته ام.
شهید مدافع حرم #عباس_آسمیه🌹
#سالروز_شهادت 🕊
@sardaraneashgh
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
❇️چگونگى دفاع از حقّ خود
عایشه دختر ابوبکر حکایت مى کند:
فاطمه زهراء سلام اللّه علیها 🌸پس از شهادت پدرش ، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله🌸 در یکى از روزها نزد پدرم ابوبکر آمد و ارثیّه پدرى خود را از او مطالبه نمود.
و پدرم ، ابوبکر در پاسخ به وى اظهار اشت : پیغمبر خدا چیزى به عنوان ارثیّه ، باقى نگذاشته است و آنچه که از اموال او باقى مانده باشد، صدقه خواهد بود.
فاطمه سلام اللّه علیها🌷 با شنیدن سخنان پدرم ابوبکر، خشمگین 😔و ناراحت شد و از او کناره گرفت و با همین ناراحتى و کناره گیرى به زندگى خودادامه دادتا آنکه وفات یافت .😭🌸
سپس عایشه در ادامه سخنان خود افزود: حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها 🌸سهمیّه خود را به عنوان ارثیّه ، از اموال رسول اللّه صلوات اللّه و سلامه علیه🌸 و همچنین فدک را از پدرم ابوبکر به طور مرتّب مطالبه و درخواست مى نمود؛ ولیکن پدرم از پرداخت آن ها خوددارى مى کرد.
💠طبق مشهور و روایات وارده : فدک ، باغ بسیار بزرگى بوده که طبق ضوابطى در جنگ خیبر، حقّ شخصى پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله قرار گرفت .✅
و حضرت آن را در حضور اصحاب به دخترش ، فاطمه زهراء سلام اللّه علیها تحویل داد و به آن مخدّره بخشید.✅
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#داستانهای_کوتاه_ازحضرت_زهراسلام_الله_علیها
#چگونگی_دفاع_ازحق
#فاطمیه
@sardaraneashgh
#یا_فاطمہ_زهرا_س♥️
▪️همہ مدیون تو هستند #الهے_مـادر
🌾سایہاٺ ڪم نشود ازسر این نوڪرها
▪️من از این سوختنٺ پاے علے فهمیدم
🌾فاطمہ هسٺ فقط یاور #بےیاورها
#یا_صدیقه_الشهیده🥀
#ایام_فاطمیه💔
@sardaraneashgh