#نماز اول وقت
سفارش #شهدا
از یکی از دوستان سرلشگر شهید خلبان محمود خضرایی نقل شده است که یک بار در پایگاه به صورت آماده بودیم که در ساعت ۴ صبح صدای آژیر اضطراری شنیده شد. بلافاصله به اتفاق خضرایی به پرواز در آمدیم. بعد از ماموریت تازه هوا درحال روشن شدن بود که او گفت: موافقی نماز را همین جا بخوانیم؟
گفتم: خیلی خوبه، از این بهتر نمی شه.
گفت: پس اجازه بده با رادار صحبت کنیم و به سمت قبله پرواز کنیم."
پس از هماهنگی با رادار، سمت قبله را برگزیدیم. ابتدا او نمازش را خواند و آن گاه من هم نمازم را بجا آوردم. پس از ادای نماز، او با صدای گیرایش با خدای خود مشغول مناجات شد و آن گونه ملتمسانه سخن می گفت که من را هم تحت تاثیر قرار داد.
این نماز یکی از نمازهای منحصر به فردی بود که هرگز آن را فراموش نمی کنم.
چقدر دل انگیز و زیباست خلوت با خدا در دل آسمان، گویی روحمان نیز همچون جسم پرواز می کرد و خدایی شده بود. انگار به زمین تعلق نداشتیم و دوست داشتیم همیشه در آسمان پرواز کنیم.
یاد همه شهیدان گرامی وراهشان پررهرو
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@sardaraneashgh
الگو گرفتن از سیره عملی آنهاست.
عبدالمهدی کاظمی / حوزه فعالیت: مستشار نظامی / محل شهادت: دمشق
«مرضیه بدیهی»، همسر شهید مدافع حرم «عبدالمهدی کاظمی»، دبیرستانی بود که با شهید علمدار آشنا و به این شهید و زندگیاش علاقهمند میشود؛ آنقدر که حتی از خداوند، تقاضای همسری میکند که در تقوا و انقلابیگری همچون او باشد. «خواب دیدم شهید علمدار با جوانی دیگر وارد کوچهی ما شدند. وقتی به من رسیدند دست روی شانهی آن جوان زدند و گفتند: این جوان همان کسی است که شما از ما درخواست کردید و متوسل به امام زمان(عج) شدید.»

یک سرباز سادهام
روزی که عبدالمهدی به خواستگاریاش میآید، مرضیه همان کسی را میبیند که در آن خواب شهیدعلمدار به او نشان داده بود. البته این ارادت تنها منحصر به او نبود. در همان جلسهی اول صحبت با شهید کاظمی متوجه میشود که عبدالمهدی نیز همین چندروز پیش خانهی شهید علمدار بوده و با بچههای بسیجشان به دیدار مادر شهید رفته است.
گفتههایش به آنجا میرسد که عبدالمهدی روز خواستگاری به او میگوید: «من یک سرباز سادهام. دوست دارم همسرم هم ساده باشد و ساده زندگی کند و انتظار و توقع بیجایی از من نداشته باشد.» مرضیه هم در جوابش میگوید: «من ایمان تو و تقوایت را میخواهم. همینها کافی هستند. مال دنیا برای من هیچ است! خیالتان راحت باشد.»
نوید شهادت
یک روز بعد از عقدمان رفته بودیم گلستان شهدا که آنجا به من گفت: «حرف مهمی با شما دارم که در مراسم خواستگاری عنوان نکردم، چون میترسیدم اگر بگویم حتما جوابتان منفی می شود.» گفتم: «چه حرفی؟» گفت: «شما در جوانی مرا از دست میدهید و من شهید میشوم.» نگاهی به عبدالمهدی کردم و گفتم: «با چه سندی این حرف را میزنید؟ مگر کسی از آینده خودش خبر دارد؟» عبدالمهدی گفت: «من قبل از ازدواج، زمانی که درس طلبگی میخواندم، خواب عجیبی دیدم. رفتم خدمت آیتالله ناصری و خواب را برای ایشان تعریف کردم. ایشان از من خواستند که در محضر آیتالله بهجت حاضر شوم و خواب را برای وی تعریف کنم. وقتی به حضور آیتالله بهجت رسیدم، نوید شهادتم را از ایشان گرفتم.»
خوابی که هیچوقت تعریف نشد
تغییر نام شهید کاظمی دیگر خواستهی آیتالله بهجت در این دیدار بود که مرضیه بدیهی به آن اشاره میکند؛ «اسم کوچک شهید کاظمی ابتدا فرهاد بود. آیتالله بهجت از او میخواهند که نامشان را به عبدالمهدی یا عبدالصالح تغییر دهند که همسرم، نام عبدالمهدی را انتخاب میکند.» سالها از ازدواجشان میگذرد و عبدالمهدی که دیگر صاحب دو فرزند به نامهای فاطمه و ریحانه شده، کمکم هوای سوریه به سرش میزند؛ هوای دفاع از حرم همسر شهید میگوید: «سه روز قبل از آمدنش از سوریه خواب دیدم رفتهام به حرم حضرت زینب(س). عکس همهی شهدا به دیوارهای حرم بود. همانطور که نگاه میکردم، دیدم عکس عبدالمهدی هم بین آنهاست. از شوکی که به من وارد شد، داد زدم «وای، عبدالمهدی شهید شد.» از خواب پریدم. دستانم خیلی میلرزید. اتفاقا دو، سه ساعت بعدش، زنگ زد. خواستم خوابم را تعریف کنم، ولی گفتم نگرانش نکنم. فقط گفتم: «عبدالمهدی، خوابت را دیدم.» گفت: «چه خوابی؟» گفتم: «وقتی آمدی، تعریف میکنم.»
و حالا مرضیه مانده است و جای خالی عبدالمهدی و خوابی که هیچگاه نتوانست برای او تعریف کند…

اینجا آرامشی دیگر دارد
تفریح ما گلستان شهدا بود، چه قبل از اینکه بچهدار شویم و چه بعدازآن. همیشه وقتی میخواست بچهها را جایی ببرد، گلستان شهدا را انتخاب میکرد. به او میگفتم، یکبار هم این بچهها را به پارک ببر، میگفت: «آرامشی که گلزار شهدا به آدم میدهد، پارک نمیدهد. اینجا پر از یاد خداست.»
منتظرت هستم
یک روز بعد از شهادت عبدالمهدی، دلم خیلی گرفته بود. گفتم بروم سراغ آن دفتری که خاطرات مشترکمان را در آن مینوشتیم. بهمحض بازکردن دفتر، دیدم برایم یک نامه نوشته با این مضمون که «همسر عزیزم! من به شما افتخار میکنم که مرا سربلند و عاقبت بهخیر کردی و باعث شدی اسم من هم در فهرست شهدای کربلا نوشته شود. آن دنیا منتظرت هستم!»
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فیلم لحظه شهادت مدافع حرم
شهید عبدالمهدی کاظمی 😭😭😭
لعنت الله علی القوم الظالمین
🍃🌹🍃🌹ایکاش قسمت ماهم میشد
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر در #ماه_مبارک_رمضان🌷
خواب روزه دار #عبادت است
در جبههها نیز اینچنین است...🌷
#ماه_رمضان در جبهه ها
@sardaraneashgh
🔻 راز شهادت #شهید_مالامیری ، از زبان پدر
▪️گفت میخواهم عربی یاد بگیرم، کسی نمی دانست چرا جز خودش و خدا. پیشنهاد مباحثه به یکی از آشنایان عراقی را داده بود. برای شروع باید متنی را ترجمه می کردند.
محمد مهدی با یک تیر دو نشان زده بود: "سلام بر ابراهیم".
آنچنان تسلطی بر این کتاب داشت و مجذوب ابراهیم شده بود، که گویی خاطرات برای خودش اتفاق افتاده بود و در آخر همینطور هم شد.
در اتاق کارش سلام بر ابراهیمی داشت که با عربی حاشیه نویسی کرده بود. می خواست خاطرات ابراهیم را برای سوری ها بخواند تا همه بدانند فرمانده ی معنوی او کیست.
🔹️به همه گفته بود باید جانانه بجنگیم که حتی اثری از جسم ما نماند تا مردم به زحمت تشییع نیفتند. درست مثل ابراهیم هادی که آرزوی گمنامی داشت. انگار گمنامی گمشده همه ی مخلصین است.
حالا دیگر کسی از خودش نمی پرسد چرا محمد مهدی در آن محاصره ، کنار بچه های مجروح ماند و برنگشت. مثل ابراهیم، او هم فرمانده نبود و اگر برمی گشت کسی بر او خرده نمی گرفت. اما ماند تا به همه ثابت کند آنچنان که شهدا زنده اند، سیره عملی آنها نیز هنوز راه گشا و کلید سعادت است.
شاید خودش را برده بود به سال ۶۱، والفجر مقدماتی و محاصره در کربلای کانال کمیل. با خودش گفت مگر عاشق ابراهیم نبودی مگر نمی خواستی مثل او باشی؟ امروز همان روزی است که #سالهاست منتظرش بودی، بسم الله، ابراهیم ماند کنار بچه های کمیل تو هم کنار بچه های فاطمیون بمان. او ماند و معبری زد از بصر الحریر به کانال کمیل.
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا دستشون تو دست علماء بود، لذا خون شهدا شد جوهرِ مداد علماء و با قلم علماء، پرچم شهدا عَلَم شد! و این پرچم تونست، ظلِ الممدود بشه و سایهی گستردهی نعمت و برکت الهی...
#حسین_یکتا
@sardaraneashgh
بچه بسیجی! بسیجی واقعی اونه که بعد شهادتش قبرش میشه دارالشفا. بسیجی واقعی اونه که آخرش شهید میشه. بسیجی واقعی همیشه مظلومه. بسیجی واقعی کتک میخوره اما جبهه رو ول نمیکنه. بسیجی وسط میدون دفاع از ارزشهاست. بسیجی اگه ساکت بمونه مُرده!
#حسین_یکتا
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥استوری
بچه ها روایت داریم؛
کسی زیاد استغفارکنه
هرحاجتی داشته باشه براورده میشه.
#_۵هزارتا#_ آمرزش
#_استغفرالله ربی واتوب الیه
@sardaraneashgh
عادت داشتم سرهنگ صداش کنم،
یه بار بهم گفت اتیکتمو بخون..
چی نوشته؟
گفتم: #سید جلال
گفت از این به بعد سید صدا کن منو تا یادم بیفته پسر حضرت زهرا(س)هستم.
شهید #سید_جلال_حبیب_الله_پور
@sardaraneashgh
دلاوری
که شبـی
اقتدا بہ مولا کرد
قسم به عشـق ؛
که در زینبیه غوغا کرد ...
تکاور تیپ۶۵نیروهایویژه هوابرد ارتش، نهمین شهید مدافعحرم استان گلستان و هفتمین شهید مدافعحرم ارتش جمهوری اسلامی ایران اواخر اسفند ۱۳۹۴ برای مبارزه با تکفیریها عازم سوریه شد.
شهامت او در منطقه عملیاتی آنقدر بالا بود که تا نزدیکی چند قدمی تانک های دشمن پیش می رفت و با تاکتیک ها و شجاعت خاص خودش آنها را منهدم میکرد. او استادِ انهدام تانکهای داعش بود.
یک نیروی نظامی ورزیده که اکثر دورههای سخت نظامی را با جدیت طی کرده بود و به گفته همرزمانش قبل از شهادتش قریب به ۴۰ تکفیری را در جنگ تن به تن به هلاکت رسانده بود.
@sardaraneashgh
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷
اسطوره های مقاومت
✅ سی و یکم اردیبهشت ماه مصادف با ششمین سالروز🌷شهادت مدافع حرم سردار🌷 *شهید حاج حسین بادپا* گرامی باد.
تولد : پانزدهم اردیبهشت سال 1348
شهادت : سی و یکم فروردین سال 1394
محل شهادت : استان درعا سوریه(بصری الحدید)
مزار یادبود : گلزار شهدای کرمان و رفسنجان
✅ فرازی از زندگینامه 🌷شهید بادپا
☘️او پس از گذراندن دوران ابتدایی و متوسطه به خاطر همزمان شدن آن با دفاع مقدس در سن 15 سالگی عازم جبهه شد.وقریب به 4 سال تمام جنگید و بعد از آن در مقام فرمانده گروهان یا معاون گردان کار خود را ادامه داد.
وی علی رغم هفتاد در صد جانبازی پس از بازنشستگی هم با آغاز درگیریهای بین نیروهای مقاومت و تکفیریها در سوریه تصمیم گرفت به صورت داوطلبانه عازم سوریه گردد.که سردار سلیمانی با رفتنش مخالفت کرد و به او گفت اگر میخواهی عازم جنگ شوی باید اول از همسرت اجازه بگیری. بادپا که تمام ذهنش درگیر کمک به سوریه بود همسر خود را واسطه قرار داد و اجازه خود را از سردار دلها گرفت.
✅ پیکر حسین بر نمی گردد.
حاج قاسم گفت: پیکر حسین بادپا بر نمی گردد. با تعجب پرسیدم چرا؟ گفت: چون در کرمان همه🌷شهدا را خودم دفن می کنم. اما حسین دوست صمیمی من بود و می داند من دلش را ندارم او را خاک کنم برای همین پیکرش بر نخواهد گشت.
✅ جهت شادی ارواح پاک و مطهر جمیع🌷 شهداء خصوصا🌷شهید حاج حسبن بادپا و🌷سردار دلها صلوات💐
✅ اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷
@sardaraneashgh
🔸حضرت زهرا(س) گفتند: فردا خودم عملیات را فرماندهی میکنم
🔹روز قبل از شهادتش به اتفاق جمعی از دوستانش منطقهای را گرفته بودند و دو شهید هم داده بودند.
دوستان انصار که همراهش بودند
گفتند: بعد از عملیات و گرفتن روستا خوابید
و روز بعد با چهره بشاش گفت :
دیشب مادرم حضرت زهرا (سلام الله علیها) را در خواب دیدم که
گفت: شب گذشته که عملیات کردید، لحظه لحظه آن را دیدم. 💔
اما عملیات فردا را خودم فرماندهی میکنم. عملیات انجام شد و منطقه مهمی را هم در سوریه آزاد کردند.
🔺راوی: سردار علی اصغر گرجیزاده فرمانده حفاظت سپاه درباره شهید مدافع حرم فاطمیون، سید مصطفی موسوی
#فرزندان_فاطمه | #ابناء_الزهراء
#شجره_صالحه_بصر_الحریر
@sardaraneashgh
چه روز مبارکی است امروز ...
امروز فقط روز تولد تو نیست برادر ، روز تولد همه ماست. همه ماهایی که با ندای ملکوتی تو از پس سی سال فاصله زمانی، با یاد تو جان دوباره گرفته ایم.
باور کردنی نیست که امروز تولد 64 سالگی توست زیرا تو تا ابد برای ما همان قهرمان رشید و دلاور 25 ساله ای که خود را برای رساندن قطره آبی به دوستان تشنه کامت به آب و آتش زده ای و ما آن ناتوان عمر از کف داده در انتظار قطره ای آب.
تو زنده ای تا ابد و ما مرده ایم اگر چه زنده ایم .
ما مردگان زنده را دریاب و در تولدت مبارکت جان دوباره ببخش.
امروز را بیاد تو جشن خواهیم گرفت و ثواب مستحبی ناقابل را، به روح بزرگت هدیه می کنیم، به این امید که به رسم رفاقت از ما بپذیری و نام ما را در خیل دلدادگان و عاشقانت ثبت نمایی.
شفاعتت را از ما دریغ نکن تا روزی همنشینت باشیم و لبخند زیبایت را به نظاره بنشینیم.
ان شاءالله
🌸تولدت مبارک داداش ابراهیم🌸
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهید_در_کلام_شهید
🌷سخنان سردار دلها حاج قاسم
سلیمانی در رابطه باشهید مدافع
حرم #حاج_حسین_بادپا .
@sardaraneashgh
دلنوشته #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی برای #شهید_حسین_بادپا
من هر شب دعایت میکنم و تو دعایم کن اگر رفتی مرا یادت نرود قول دادی سلام مرا به یونس، حسین، حاج احمد، میرحسینی، همه و همه را سلام برسان، بگو: معرفت هم حدی دارد، به آنها بگو: غریبم با روح و جان خسته/غروبه وقت پرواز با بال شکسته/ کبوترها رفته اند من در دام صیاد / خدایا کی شود از دام خود گردم آزاد
دوستت دارم برادرت قاسم سلیمانی ۱۳۹۲/۱۲/۱۲
@sardaraneashgh
12.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اَبْكي اَبْكي لِخُروُجِ نَفْسي اَبْكي لِظُلْمَةِ قَبْري اَبْكي لِضيقِ لَحَدي
خدایا گریه میکنم برای لحظه ای که میخواهد روح از بدنم خارج شود ....
#دعای_ابوحمزه_ثمالی
#ماه_مبارک_رمضان
#حاج حسین_یکتا
@sardaraneashgh
🔴 چرا علائم بیماری کرونا #تشدید شده و موجب #مرگ بسیاری از افراد شده است؟
حکیم خیراندیش:
♻ یکی از مواردی که موجب تشدید این بیماری میشود افزایش رطوبت معده بدن توسط مصرف زیاد آب است، ضمن اینکه #ترسی که توسط #رسانه¬های مختلف و مسئولین وزارت بهداشت که تمام خط و مسیر خود را از #سازمان_بهداشت_جهانی میگیرند به مردم جهان القاء میشود #مزید بر علت شده،
به این ترتیب که، ترس باعث حرکت #حرارت به سمت #داخل_بدن شده و میزان #تبخیر رطوبات معده را افزایش میدهد و #حجم ریزش این رطوبات به ریه زیاد شده که به دنبال آن داروهای #چرکخشککن بیشتری تجویز شده که باعث تهنشین و #خشک_شدن این رطوبات در ریه میشود،
این مسئله، #تنگی_نفس برای فرد به دنبال دارد و برای نفس دادن به فرد از #دستگاه_اکسیژنساز استفاده میکنند و اکسیژن با #سردی خود مجددا باعث #انعقاد بخارات متصاعده به سمت سر میشود و تکرار این توصیه¬های غلط و نابجای سازمان بهداشت جهانی موجب #از_کار_افتادن ریه میشود.
عمل ریه #خنک_کردن قلب و دریافت هوای خنک بصورت طبیعی و خارج کردن حرارت قلب و بخارات خون است، با از کار افتادن ریه، حرارت قلب بیش از حد زیاد شده و خون در قلب #سوخته و باعث انسداد و از کار افتادن قلب شده و همین امر باعث مرگ فرد میشود.
ضمن اینکه ترس باعث #تمرکز فرد بر این بیماری میشود که جهت آشنایی با این مطلب جدا از منابع طب ایرانیاسلامی همچون خفی علایی و ذخیره خوارزمشاهی و الأغراض الطبية و المباحث العلائية میتوانید به کتاب #دستان_شفابخش نوشته خوزه سیلوا با موضع مبارزه با انواع بیماری با تمرکز روی آن بیماری، البته با نگاه درمانی، نیز مراجعه کنید.
📚 قسمتی از کتاب دستان شفابخش ص: 24 :
ما در همان آغاز کودکی یاد میگیریم که چگونه بیمار شویم ، یعنی افرادی را میبینیم که بیمار میشوند و والدینمان #دائماً به ما گوشزد میکنند «اگر آببازی کنی مریض خواهی شد». مغز ما براساس این دیدهها و شنیدهها به برنامهریزی میپردازد و سلولهای عصبی مغز آنها را بعنوان یک اصل مسلم پذیرفته و از آن تبعیت میکنند و به این ترتیب آنرا جزئی از کارکرد خود قرار میدهند. وقتی ما #مشاهده میکنیم که #افراد_دیگری بیمار میشوند، خودمان را جای آن افراد تصور میکنیم و دچار نگرانی میشویم. این نگرانی خود یک برنامه ریزی مغز است. و .....
📚قسمتی از کتاب الأغراض الطبية و المباحث العلائية، ص: 249 راجع به غم و ترس:
اندوه و ترس، خون را و #حرارت_غريزى را به #قعر_تن باز گرداند، از بهر آنكه طبع خواهد كه از آن حال دور باشد و از بهر اينست كه روى غمگين، زرد شود. و اگر اندوه يا ترس از حد گذشته شود، حرارت همه به اندرون دل باز گردد و دل فراز هم آيد و حرارت اندر وى خَفه شود و به مفاجا بميرد.
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید تا حال دلتون خووووب بشه 😊❤️
@sardaraneashgh
شهید ابراهیم هادی:
«رفاقت و ارتباط با شهدا دو طرفه است. اگر شما با آنها باشی آنها نیز با تو خواهند بود.»
تولدت مباررررررررک❤️
#شهیدابراهیمهادی❤️
@sardaraneashgh
#خاطرات_شهید
همسرم به چند نکته توجه ویژهای داشت، اول اینکه اعتقاد داشت دعا و عبادت وقتی موثر است که همراه با دلجویی از بندگان خدا و کمک به آنها باشد. همیشه سعی میکرد کمکهای مالی و غیرمالی به نیازمندان داشته باشد.
در کنار نماز اول وقت، در حد ممکن عمل به مستحبات را هم داشت. دوم اینکه دعا برای تعجیل ظهور امام زمان (عج) ورد زبانش بود. در این باره نیز مطالعات زیادی انجام می داد که کتابها را به عنوان یادگاری برای دخترمان نگه داشتم.
در خصوص علت انجام این سه عمل، میگفت: «انجام و فهم این اعمال میتواند به سلامتی روحی و جسمی یک فرد کمک کند.»
✍به روایت همسربزرگوارشهید
🌹سالروز شهید_مدافع حرم صادق_شیبک
#ایام_شهادت
🌷🌷🌷🌷🌷
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@sardaraneashgh
پنج پسر داشتم، اما عبدالله چیز دیگری بود، یک روز آمد دو زانو نشست روبه رویم، زل زد تو چشم هایم، نگاهش دلم را لرزاند گفت: مامان من تو نمیخوای خمس پسرهات رو بدی؟ گفتم: مادر نرو سوریه عبدالله گفت: خودت یادم دادی مامان همان وقت ها که چادرت رو می کشدی سرت و دست ما پنج تا رو میگرفتی و میکشوندی تو هیئت و مسجد، در روضه ضجه میزدی و میگفتی: کاش کربلا بودیم یاریات میکردیم، یادته؟ بلند بلند داد میزدی که خانم زینب من و بچه هام فدات بشیم، بفرما الان وقت عمل شده گفتم: پسرم من هیچ؛ با این دخترهای بابایی چه کنم؟! گفت: مادر با این حرفها دلم رو نلرزون، مگه هیچ کدام از اونایی که زمان جنگ رفتن زن و بچه نداشتن، آنقدر گفت و گفت تا راضیام کرد.
@sardaraneashgh
بیراهه ميروم تو مرا سربهراه کن
از دوري اتهمیشه بد آوردهام، حسین
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠آرزوی ابراهیم هادی از زبان استاد #رائفی_پور
@sardaraneashgh