#میاندار
🍁 زمانی که قدم اول را در این راه برداشتم به نیت لقای خدا و شهادت بود ، امروز بعد از گذشت این مدت راغبتر شده ام که این دنیا محلی نیست که دلی هوای ماندن در آن را بنماید.
خدایا همیشه نگران بودم که عاملی باشم برای ریخته شدن اشک چشم امام عزیز. اگر دراین مدت براین نعمت بزرگ شکری درخور نکردم و یا از اوامرش تمردی نمودم بر من ببخش.
اگر گناه و معصیت کورم کرده بینای رحمتم. بالطف و کرم خود مرا دریاب که با لیاقت فرسنگ ها راه است.
اگر جنازه ای از من آوردند دوست دارم روی سنگ قبرم بنویسید : #یازهرا (علیه السلام)
فراز هایی از وصیت نامه شهید #محمدرضاتورجیزاده
@khaimahShuhada
رضا بینهایت صبور بود، وقتی بحثمان میشد، من نمیتوانستم خودم را کنترل کنم، یکسره غُر میزدم و با عصبانیت میگفتم تو مقصری، تو باعثِ این اتفاق شدی! او اصلا حرفی نمیزد، وقتی هم میدید من آرام نمیشوم، میرفت سمت در، چون میدانست طاقت دوریاش را ندارم، آنقدر به همسرم وابسته بودم که واقعا دوست نداشتم لحظهای از من دور باشد، او هم نقطهضعفام را میدانست و از من دور میشد تا آرام شوم، روی پلهی جلوی در مینشست و میگفت هر وقت آرام شدی، بگو من بیام داخل، اصلا دادزدن بلد نبود.
#میاندار
#شهید_رضا_حاجی_زاده
#راوی_همسرشهید
@khaimahShuhada
مجید ماه رجب را خیلی دوست داشت. می گفت” هر چه در ماه رمضان گیرمان می آید به برکت ماه رجب است.”
سال ها بود ماه رجب را توی منطقه بود. همیشه شب اول رجب منتظرش بودم. می دانستم هر طور شده تلفن پیدا می کند. زنگ می زند به خانه و می گوید:” این الرجبیون”.
آخرش هم توی همین ماه شهید شد، درست [۴ روز مانده به] روز شهادت امام موسی کاظم علیه السلام.
📖مجموعه یادگاران، جلد ۲۹
#میاندار
#شهید_مجید_پازوکی
@khaimahShuhada
3.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رفتارش صمیمی بود اهل ریاکاری نبود.
یادم می آید یک روز خوابیده بودم، دیدم کف پایم می خارد.
بلندشدم، دیدم محمد صورتش را به کف پایم می مالد. خیلی ناراحت شدم، پایم را سریع کشیدم و با خشم گفتم: این کارها چه معنی می دهد؟
گفت: مگر بهشت زیر پای مادرها نیست؟ دوست دارم چشمهایم نور بگیرد، نور بهشت ...
📜 خاطره ای از مادر شهید ...
#میاندار
#شهید_محمد_عبدی
📆 تاریخ شهادت: ۷۷/۱۱/۱۶
@khaimahShuhada