3.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ببینید
🎞 #روایتگری
🔻رشادت بیسیم چی با یک دست
🎙راوی: آقای #محمد_احمدیان
#شهید_سیف_الله_عموشاهی🌷
@sardaraneashgh
🇮🇷 اولین اعزام
✒ اولین بار که به جبهه رفت خودم رضایت نامه اش را امضا کردم. داخل ایستگاه راه آهن برای او و همه رزمنده ها و همرزمان که عازم جبهه بودند آیه شریفه "و جعلنا من بین ایدیهم سدا" را نوشتم و به آنان دادم. ( از زبان مادر شهید )
🔷 منبع: کتاب نگین شکسته، صفحه ۲۷
#کنگره_شهدا #روایتگری #قم
@sardaraneashgh
24.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ببینید
#روایتگری
شهدا حاجت میدهند حتی حاجت غریبه هارو !
روایت #حاج_حسین_کاجی از نظرشهدا به زن سنی در عراق
@sardaraneashgh
🇮🇷 خطبه عقد
✒️ مراسم عقد من واقعاً ساده بود. خطبه عقد به صورت غیابی در مدینه منوره توسط نماینده حضرت امام خوانده شد. چند روز بعد برادر آقای دخانچی و همسرشان به منزلمان آمدند و مرا به منزل آقای دخانچی بردند. در راه می خندیدند و می گفتند: "هم خرید عروسی مان استثنایی است که داماد همراه عروس نمیرود هم عروس آوردن ما که باید عروس به خانه داماد برود" ( از زبان همسر شهید )
🔷 منبع: کتاب نگین شکسته، صفحه ۴۰
#کنگره_شهدا #روایتگری #قم
@sardaraneashgh
حجت الاسلام جوشقانیانجوشقانی تربت شهدا.mp3
زمان:
حجم:
9.01M
🔊بشنوید |#پیشنهاد_دانلود
🌷 تربت شهیدان
راوی : حجت الاسلام والمسلمین جوشقانیان
#روایتگری
@sardaraneashgh
مجموعه #روایت_ناب
راوی #حاج_یوسف_غلامی
درهنگام روایتگری در یادمام اروند رود زایری عرب خیلی گریه می کرد!
سوال شد آقاجان چرا این همه بی تابی می کنی ؟ آیا عرب خوزستانی ؟ گفت: نه اهل کویتم ! شما که زائر کویتی هستی چرابی تابی ؟ گفت اوایل عملیات والفجرهشت بود ، من صیاد هستم یک پیکر بیسر در آب خلیج فارس پیدا کردم ، پیکر را بستم و به کارگرها گفتم بکشید بالای لنج ، پیکر را نگاه کردم لباس ارتشی دارد ولی هیج اسمی درجه ایی ندارد خوب نگاه کردم دیدم بسیجی ایرانی است به هر وضعی بود تلفن پشت تلفن ، سفیر شما را خبردار کردیم ایشان آمدند اول کاری کرد جیب شهید را چرخید کاغذی پیدا کرد که دست نوشتهی شهید بود ، آرام باز کرد ، نوشته بود خدایا از آغاز جنگ تا حالا اگر یک عملم خالصانه برای تو بود ، تو را به آن عمل قبول شده ام قسم هروقت نوبت شهادتم شد طوری شهید شوم که کسی مرا نشناسد ...
#روایتگری
@sardaraneashgh
راوی #حاج_یوسف_غلامی
محل کارم در سپاه بودم ، مسئول فرهنگی سپاه کربلا امرکردند که ماشین آماده است ، برو میدان شهدا ساری، در مسجد یادواره دارند، برو روایتگری کن .
بعد از اتمام روایتگری ، راننده با سرهنگ باقری آمدند و گفتند جای دیگری مراسم است سریع برویم ، داشتم می رفتم دیدم خانمی مرا صدا می کند و با عجله به طرفم می آید!
ایستادم گفتم بفرمائید من عجله دارم !
گفت همسر یک جانباز قطع نخایی هستم ، دیدم دارد گریه می کند!
طلب کردم خواهرم امرت را بگو!
گفت همسرجانبازقطع نخایی هستم ، دوتاحاجت دارم : دعایم کن!
گفتم خواهرم اینجا مراسم شهداست ، از شهدا بخواه!
گفت خواهش می کنم حرفم راگوش کنید
گفتم به روی چشم...
گفت 25 سال است خادمی یک جانباز قطع نخایی را می کنم افتخار هم می کنم ، ازخدا بخواه در این خادمی خسته نشوم! اگر از خستگی روزی یه اوف می خواهم بگم خدا جان مرا بگیرد ! تا این خادمی 25 ساله ام را از دست ندهم ...
اما دومی اینکه ازخدا بخواه همسرم هم خسته نشود و روزی از دهانش این حرف بیرون نیاید که برای کی رفتم! از جوانی تا یک عمر ویلچرنشین بشم... قبل از اینکه وسوسه در او بشود خدا جانش را بگیرد تا زحمتش هدر نرود...
گفتم خواهشا تو برایم دعا کن که من مامحتاجم ...
#یازهرا...
#روایتگری
@sardaraneashgh
حجت الاسلام جوشقانیانجوشقانی تربت شهدا.mp3
زمان:
حجم:
9.01M
🔊بشنوید |#پیشنهاد_دانلود
🌷 تربت شهیدان
راوی : حجت الاسلام والمسلمین جوشقانیان
#روایتگری
#شهید
@sardaraneashgh
10.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥#ببینید #پیشنهاد_دانلود
🔹شهیدی که روی سنگ مزارش نوشته بود خمینی جون...
🎙با روایتگری حجت الاسلام والمسلمین استاد جوشقانیان
#روایت_شهدا
#روایتگری
@sardaraneashgh