eitaa logo
هم‌عهدی با شهدا
115 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
77 فایل
﷽ باید یاد حقیقت وخاطره‌ی شهادت را درمقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت.(امام خامنه‌ای) 🌹(نحوه شهادت #شهید_محمدحسین_کسرایی) https://eitaa.com/shahidkasraei/4 📽انیمیشن شوق ایثار (روایت لحظه شهادت) https://eitaa.com/shahidkasraei/4759
مشاهده در ایتا
دانلود
📷 #شهید_محمدحسین_فهمیده 🌹 #یاد_شهدا #هم_عهدی_با_شهدا #دفاع_مقدس #غیرت #حجاب #نوجوان_بسیجی 🌷 @shahidkasraei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 #غیرت چمدانی 😄 #خنده_حلال 👤 استاد #قرائتی 🌹 @shahidkasraei
🍃 روایتی از دینی و سیاسی 📆ماه سال ۹۵ بود. آقاحسین بود و بچه‌ها بدون حضور ایشان در تهران روزه بودند. ♦️با وجود گرمای تابستان بدون هیچ اعتراضی. 🔍 آقا حسین بجز اینکه به مسائل عبادی اهمیت می‌داد مسائل هم برایش خیلی مهم بود. 🔹بخاطر همین یکی از موضوعات مورد توجه ایشان ها و اجتماعاتی بود که در مناسبت‌های مختلف و برگزار می‌شد . 🔶 هم خودش شرکت می‌کرد هم اطرافیان را به این مهم ترغیب می‌کرد. 📌راهپیمایی برایش اهمیت ویژه‌ای داشت. 📍در آن سال یک شب قبل از روز قدس از سوریه زنگ زد. بعداز احوالپرسی گفت : 🍽 برای بچه ها سحری خوبی درست کن تا فردا تو راهپیمایی کمتر اذیت بشن. گفتم : هوای خیلی گرمه ..... گفت : گرم باشه شما باید حتما شرکت کنید. وظیفه دینی است. من هم آن شب سحری خوب و مفصلی برای بچه ها درست کردم. بعد خوابیدیم. 🌓 زمانی از خواب بیدار شدیم که اذان صبح را گفته بودند. 🌞 ساعت 10 صبح دم در شهرک اتوبوس‌ها منتظر بودند تا اهالی شهرک را به راهپیمایی ببرند. من به بچه ها گفتم : امروز خیلی هوا گرمه شما هم سحری نخوردین⁉️ من خودم میرم شما نیایید. بچه ها قبول نکردند. زهرا فرزند کوچک ما یکسال و چهار ماهش بود، اون رو گذاشتیم تو کالسکه و با فاطمه و علی اکبر چهارتایی رفتیم راهپیمایی. هوا خیلی خیلی گرم بود. آسفالت خیابان به حدی داغ شده بود که فکر می‌کردی به کف پاهات میچسبه. بچه ها رو بردم زیر آب ماشین های آتش‌نشانی که اونجا بود. از شهرکی ها جدا شدیم و از اتوبوس‌ها خیلی دور شدیم. بعد از راهپیمایی مجبور شدیم با مترو برگردیم. به هر زحمتی بود با گرمای شدید هوا به خانه رسیدیم. یکی دو ساعت از گذشته بود که آقا حسین زنگ زد و پرسید : راهپیمایی روز قدس رفتین؟ جواب دادم : بله و ماجرا را برایش تعریف کردم. خیلی خوشحال شد. بعد با بچه‌ها صحبت کرد و از آنها تشکر کرد و آفرین گفت به آنها 🕌 🌷 🕊 🌹 @shahidkasraei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽موشن‌گرافیک‌ | کرامت در جامعه 📍 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🌷 @shahidkasraei ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙صدای قدرتمند و با صلابت سردار که برای نجات نیروهایش که در محاصره تکفیری‌ها افتاده‌اند این‌گونه ایستادگی می‌کند و حاضر نیست یک گام از مقابل هیمنه دشمن عقب بنشیند. 🌷 🌹به یادش صلوات ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮     🌷 @shahidkasraei     ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴ثواب قرائت در روز بیست و چهارم ماه را به طور ویژه تقدیم می‌کنیم به 🌷 دشمن خوب فهمیده که برای شکست ما باید حیا را از دخترها و غیرت را از پسرهایمان بگیرد... و جوانی که به ناموسش بی‌غیرت شد، به خاکش هم دیگر تعصبی ندارد. حمیدرضا الداغی با غیرت و مردانگی و فدا کردن جانش به خاطر ناموس، به دشمن فهماند پایش بیفتد، از یک وجب خاک ناموس وطن هم نمی‌گذرد. (به نقل از مهدی سلحشور) 🌹به یادش صلوات🌹 🎙با صدای جناب آقای ریاضی (@aghayeriazi1401) 🌹 🌷 @shahidkasraei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴ثواب قرائت در روز پنجم ماه را به طور ویژه تقدیم می‌کنیم به 🌷آری! زندگی شیرین است، حیات دلكش و جان گرامی است، ولی شرافت طبع و عزّت نفس و سرافرازی و غیرتمندی و آزادگی و جوانمردی، شريف‌تر و گرامیتر از جـان است. زنـدگی زيباست تا وقتی كـه شرافت انسـان پايمـال نشود و عزّت نفس آدمی از بين نرود. آنجا كه فضيلت‌ها ترك و دنائت جانشين آن گردد، آنجا كه مردی و مردانگی رخت بربندد و پستی حكم‌فرما شود زندگی چه معنی دارد؟ اين را بدانيد كه ارزش زندگی در شرافتمندانه زيستن آن است. (فرازی از وصیت‌نامه شهید) 🌹به یادش صلوات🌹 🎙با صدای جناب آقای ریاضی (@aghayeriazi1401) 🌹 🌷 @shahidkasraei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴ثواب قرائت در روز ششم ماه را به طور ویژه تقدیم می‌کنیم به 🌷(قبل از انقلاب بود که) باید برای ادامه خدمت، می‌رفت منزل جناب سرهنگ. همان اول، وضع زننده همسر او را که دید فرار کرد و برگشت پادگان. ۱۸ توالت بود که هر نوبت ۴ نفر باید تمیزشان می‌کردند. عبدالحسین برای تنبیه، باید جور همه را می‌کشید. یک هفته بعد، سرهنگ رو کرد به او و گفت: «دوست داری برگردی همان‌جا، مگر نه؟» تأثیری روی او نداشت! گفت: «اگر تا آخر خدمت مجبور باشم همه کثافت‌های توالت را در بشکه خالی کرده و به بیابان بریزم، باز هم آنجا پا نمی‌گذارم!» ۲۰ روز دیگر به همان کار ادامه داد. مسئولان پادگان، خودشان خسته شدند و رهایش کردند. (کتاب بوستان حجاب صفحه ۴۶و۴۷) 🌹به یادش صلوات🌹 🎙با صدای جناب آقای ریاضی (@aghayeriazi1401) 🌹 🌷 @shahidkasraei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴ثواب قرائت در روز هفدهم ماه را به طور ویژه تقدیم می‌کنیم به 🌷یه روز بچه‌های سپاه شهر ری دستگیرش می‌کنند و بهش میگن: «تو خجالت نمی‌کشی؟ جوونای مردم دارن تو جبهه‌ها تیکه پاره میشن اون وقت تو توی تهران داری الواتی می‌کنی؟!» احمد به غیرتش برمیخوره به اون پاسدار میگه: «منو آزاد کنید، نامرده اگه کسی فردا نره جبهه!» ... احمد ساک به دست عازم جبهه شد و رفت. او متحول شد و از خدا خواست که اگر بناست شهید شود پیکرش را کسی نبیند، چون بدنش پُر بود از جای چاقو و خالکوبی ... می‌گفت: «این بدن آبروی رزمنده‌ها را می‌برد.» در یکی از عملیات‌ها که احمد به همراه چند تن از فرماندهان برای شناسایی منطقه بازی‌دراز رفته بودند، گلوله مستقیم تانک به خودروی آنان برخورد می‌کند و بدن احمد در آتش می‌سوزد و به شهادت می‌رسد. (کتاب «بامرام» اثری از گروه شهید هادی) 🌹به یادش صلوات🌹 🎙با صدای جناب آقای ریاضی (@aghayeriazi1401) 🌹 🌷 @shahidkasraei