قسمت دوم
ایشان #رفيق صميمي #شهيد حسام ذوالعلي بود.شب و روز با هم بودند.
مثل برادر...
ایشان و #حسام #مربيان نوجوانان مسجد بودند، #هردو #شاگرد حاجي علمايي (رزمي) و #هردو#خادم حرم #شاه عبدالعظيم⚘ بودند.
🍃⚘🍃
رفت #عراق و چند وقت برگشت ،دوباره رفت #عراق و حدود #2 ماه كسي از ایشان خبري نداشت همه نگرانش بودند.اما برگشت. كلا آدم #شوخ طبعي بود هميشه #شوخي و#خنده اش به راه بود.
🍃⚘🍃
بار -دوم كه از #عراق برگشت فرق كرده بود، ديگر از آن همه #شوخ طبعي چيزي مشاهده نمي شد.پريشان بود ...😔 نگران بود...😔
بار #سوم كه رفت ديگه برنگشت !!!💔
🍃⚘🍃
ادامه دارد👇👇
قسمت اول
#سردار #شهید دفاع مقدس،
#محمد حسن نظرنژاد ،معروف به #بابا نظر
🍃🌷🍃
پدربزرگ مادری و پدر بزرگ پدری اش از #روحانیون مبارز علیه طاغوت زمان خودشان بودند.
🍃🌷🍃
دوران کودکی را درهمان روستا سپری کرد و زمانی که به سن نوجوانی و جوانی رسید در منطقه خودشان #حریفی در #کشتی با #چوخه نداشت و روستا را برای خود #کوچک دید.
بنابراین به شهر مقدس #مشهد رفت. در مشهد اول #شاگرد نانوایی شد و بعد از آن وارد کار #بافندگی شد و کم کم با پشت کاری که داشت یک مغازه #بافندگی روبراه کرد.
🍃🌷🍃
روزهای جمعه با چند تا از دوستانش به دلیل اینکه آن زمان جوان ها تفریح سالمی نداشتند در گل شور طلاب #گود کشتی برپا کردند، جوان ها را جمع و مشغول #کشتی می شدند.
🍃🌷🍃
ایشان به دلیل #قدرت #بدنی بالایی که داشت و #علاقه زیادش به #کشتی تو این #رشته ورزشی #بسیار #موفق بود تا حدی که به تیم #ملی کشتی دعوت شد.
🍃🌷🍃
با زمزمه های #انقلاب ،که آن زمان ایشان به #پهلوون #معروف شده بود، به جمع #تظاهرات کنندگان و #انقلابیون پیوست و کم کم به #بیت #آیت الله شیرازی راه پیدا کرد و مبارزاتش شکل #رسمی به خود گرفت .
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇