eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9.6هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
6هزار ویدیو
96 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
ایستادن پای امام زمان خویش امروز ۳ فروردین ماه سالروز شهادت شهیدان شهادت 🕊شهید مدافع حرم 🕊شهید مدافع حرم 🕊شهید امربه معروف 💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
‍ ‍ در روضه ی مادر حرف از کوچه و که می شود ، از و غلاف شمشیر ، نوکرها بی تاب می شوند و دست هایشان مشت.... در روضه ی ارباب ، وقتی روضه خوان از حمله به خیمه ها، و بی گوشواره می گوید ناله ها بیشتر می شود ... خادم الحسین هایی که در روضه بی تاب می شوند، نبض غیرتشان می زند اگر به خانمی شود.... محمد محمدی، نوکری بود که درس را از بر بود. رگ غیرتش جوشید وقتی دید به ناموس مردم بی حرمتی می شود . نتوانست مثل رهگذرها کلاه بی تفاوتی بر سر بکشد و راه خودش را برود.ایستاد و به اش عمل کرد.وظیفه ای که خیلی از ما فراموشش کرده ایم. برای از ناموس کشورش ، جانش را داد.دلم شکست وقتی فهمیدم از به او چاقو زده اند.گویی سرنوشت قسمت فرزندان است... آمر به معروف قصه ما شهید شد اما در تاریخ می درخشد وقتی اعضا بدنش به چند نفر جانِ دوباره بخشید .خوش به حال آن کس که شهید در سینه اش می تپد.قلبی که محبِّ است و با ذکر بی تاب می شود. قلم در دست میگیرم اما ذهنم سوی می رود. اویی که در راه جان داد اما حرف ها و ها دلش را بیشتر از جسمش زخم کرد. خلیلی ها و محمدی ها جان دادند تا قصه و بازار تکرار نشود .به بانویی نشود، پیش چشم مردی ناموسش..... چشم می بندم بر دنیای اطرافم.بر آن هایی که شاید با غریبه شده اند .بی خیال تمام ها و ها، به یاد چادر خاکی مادرم و به حرمت خون ، چادرم را محکم تر می گیرم . زینبی می مانم پای حسین های زمان...... ✍نویسنده: منتظر 🕊به مناسب شهادت 📅تاریخ شهادت: ۲۷ مهر ۱۳۹۹
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊 ●وقتے ضارب علی رو زد و ما اون رو به گوشه ای از خیابون کشیدیم، یک پیرمرد اومد گفت: خوب شد همینو می خواستی؟ به تو چه ربطی داشت که دخالت کردی؟ علی با همان بدن بی جان گفت: حاج آقا فکر کردم دختر شماست، من از ناموس شما دفاع کردم. 📎پ ن : 3 فروردین، سالروز آسمانی شدن شهید امر به معروف و نهی از منکر، را گرامی می داریم. برای رهبرش نوشت: آقا جان! من و هزاران من در برابر دردهای شما ساکت نمی نشینیم و اگر بارها شاهرگمان را بزنند و هیچ ارگانی خرج مداوایمان را ندهد بازهم نمی گذاریم رگ غیرت و ایمان در کوچه های شهرمان بخشکد... بشکست اگر دل من بفدای چشم مستت سر خمَ می سلامت شکند اگر سبویی آن روزهای سخت این حرف ها بوی جراحت می‌داد، بوی درد، بوی نای سوخته‌، بوی زخم شاهرگ... علیِ قصه‌ی ما این حرف ها را نه از گوشه‌ی امنِ احساس و شعار که وقتی عمل به تکلیف مؤمنانه کرد برای رهبرش نوشت و از او پرسید:آقاجان از من راضی هستی؟... و چهار سال بعد، بهترین پاسخ را با تشییع بر شانه های سیاهپوش از عزای فاطمیه و آرام گرفتن در قطعه شهدا گرفت... 🌷🕊 🦋🦋🦋