eitaa logo
شهید محمد مسرور❤️
287 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
706 ویدیو
35 فایل
اولین طلبه شهید مدافع حرم استان فارس که در1394/11/16در سوریه به مقام پر فیض شهادت نائل شدند. این کانال شخصا زیر نظر خانواده شهیدمی باشد .واعضای خانواده شهید آن را مدیریت میکنند.
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ گاهی وقت‌ها که بغض دلتنگی بر دلت سنگینی می کند؛ و دلت مَحرمی را نمی‌یابد! شاید اگر چشمانت را ببندی و در کنج خاکریزی از خاکریز‌های بیتوته کنی،کمی آرام شوی....
1_2081495266.mp3
24.17M
🎙پادکست فاتحان 🟠 روایت لحظه شهادت دکتر علی اکبر پیرویان فرمانده نیروهای کازرونی در فتح سوسنگرد ۲۶ آبان ۵۹ 🔵 کنگره سرداران و ۱۵۰۰۰ شهید ولایتمدار فارس
🌴یاد اموات 🌴 یک صلوات تبدیل به چنان نوری در عالم برزخ برای مردگان می شود که آنها را از گرفتاریهای آن عالم نجات میدهد. 🌴تا می توانید برای اموات خود صلوات بفرستید که چشم انتظارند
هرکس مبارز است هم دشمن دارد هم بدخواه دغدغه نصیب هرکسی نمی‌شود و این موضوع حسادت‌زاست... +شهیدبهشتـی
دم کن برای"صبـح" دلم یک نگاه خود! کـه ایـن دوای دردهـایِ... ناعلاج دل است. ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
(به مناسبت سالروز آزادسازی سوسنگرد) 🌷 حسن را کنار مسجد سوسنگرد دیدم در حالی که از بازویش خون می چکید و برجک یک تانک کنارش افتاده بود. گفتم چی شد؟ گفت: دشمن خانه به خانه در سوسنگرد پیش روی می کرد. ناراحت و مستأصل در کوچه ها می گشتم. وقت نماز مغرب بود. به خانه ای وارد شدم و به نماز ایستادم. بعد از نماز سرم را به سجده گذاشته بودم که برای لحظه ای خوابم برد. ناگهان شنیدم ندایی می گوید: حسن، بلند شو، الان وقت خواب نیست، سربازان من به کمک تو نیاز داند. از جا پریدم. وارد خیابان شدم. در تاریکی شب پایم به یک قبضه آرپی جی گیر کرد. کمی آنطرف تر یک کوله موشک آرپی جی دیدم. کوچه به کوچه پیش می رفتم و هر ماشین دشمن را می دیدم یا صدایش را می شنیدم، یک گلوله به آن می کوبیدم. تا رسیدم به مسجد و این تانک. قبل از اینکه شلیک کنم. گلوله تیربار روی تانک به بازویم نشست، اما گلوله آخرم را به آن کوبیدم، در اثر انفجار برجکش برداشته و کناری افتاد... آن شب حسن هشت تانک و بیست خودرو و نفر بر عراقی را شکار کرده بود. همین شکست زرهی دشمن در سوسنگرد، از عوامل اصلی عقب نشینی دشمن از سوسنگرد بود. ابوالحسن حق نگهدار 🌹 🍃🌷🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
چون کنم یاد تو ، نوری با من است غایبی ، اما حضوری با من است درد دلها میکنم با “عکس” تو وه عجب “سنگ صبوری” با من است ! ❤️
▫️بی‌شک چشم‌به‌راه‌ترین منتظر ظهور، زینب سلام الله علیها است؛ وگرنه چرا میان تمام نام‌های جهان، نام او باید زینت دعاهای فرج شود؟! خودش فرموده با دعاهایی آمدنی خواهد شد که عطرِ زینب سلام الله علیها دارند.
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
عید نــوروز بود.برای علی اکبر و برادرش شـلوار نو خریده بودم،دیگر متوجه نـشدم از آن شـلوار استفاده کرد یا نه! سیـزده عیـد بود ڪه علـی اکبرگفت: بابا شلوارم به دوچرخه گیرکرده و پاره شده، به من پول بده شلوار نو بخرم ! به ایشان پول دادم و شلوار خرید. یک روز از سرکار به خانه می آمدم علی اکبر و دوستانش ، محمد و علی را در راه دیدم. با تعجب دیدم شلواری که برای علی اکبر خریدم پای محمد است. وقتی به خانه آمدم با ناراحتی جریان را به مادرش گفتم : « مگر پسر من محتاج پول است که شلوارش را به محمد فروخته!» وقتی علی اکبر آمد جریان را پرسیدم . از شرم سرش را پایین انداخت و گفت: «راستش محمد ، خانواده فقیری دارد و یتیم است. امسال لباس نو نداشت ، برای همین شلوارم را به او هدیه دادم و دوست نداشتم شما متوجه شوید.» عرق سردی بر پیشانی ام جوشید ، از این رفتار علی اکبر خیلی خوشحال شدم و در دل او را تحسین کردم. 🌹🌱🌷🌱🌹🌱🌷 : ﺩhttps://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
دلم تا برایت تنگ می‌شود، می‌نشینم اسمت را می‌نویسم می‌نویسم...می‌نویسم بعد می‌گویم: این همه او... پس دلتنگی چرا؟! ❤️
در روز تولد تو ای ماه دمشـــق جای همــه مدافعانت، خالی ست...
🔸نمایش صحنه ای “روزهای اوج یک فوتبالیست محلی”در سالن استاد هودی سالن استاد هودی در ششمین روز از جشنواره تئاتر فارس، میزبان نمایش صحنه ای " روزهای اوج یک فوتبالیست محلی" به کارگردانی علیرضا بازیار از کازرون بود.
45.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ زیبای مجاهد هدیه به گمنام ترین بسیجیان به مناسبت هفته بسیج و روز پرستار کاری از گروه جهادی انصارالمهدی پایگاه مقاومت بسیج ولی عصر (عج) کازرون ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ برای دیدن با کیفیت کلیپ روی لینک زیر بزنید https://www.aparat.com/v/I0uyl
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیده پرستار مرضیه شیروانی🤍 مرضیّه روز26دی ماه 1360، داوطلب می شود تا تنی چند از مجروحان دفاع مقدّس راکه به مقصد دزفول اعزام می کنند،همراهی کند. او با وقوف وآگاهی ازاین که جاده زیرآتش مستقیم دشمن است وهرلحظه امکان دارد،حادثه ای به وقوع بپیوندد،قبل ازعزیمت، غسل شهادت رابه جامی آوردوآنگاه رهسپارسفرمی شود،تاوظیفه ی خطیرخودرابه انجام رساند. باران گلوله وآتش هم چنان ادامه دارد؛مرضیّه چون پروانه برگردجمع مجروحان می گردد.اوآرام وقرارنداردوقامت سفیدپوش اودرآفتاب می درخشید. وناگهان خمپاره ای درکنار آمبولانس آنهامنفجرمی شود. خون گرم مرضیّه،برسپیدی جامه،جاری می شودو سپیده نداسر می دهد: «اِرجعی الی ربک راضیةً مرضیّه» .... •• @meshkaaat_313 •• 🌱
خداوند تو مرا یاری ده تا بتوانم آن طوری که تو بخواهی شوم ، حال پروردگار من ،دوباره با دستی تهی و کوله باری از گناه به سوی تو آمدم تو خود مرا دریاب که جز تو کسی دیگر را ندارم.
enc_16851942489823771223327.mp3
4.14M
اگه به من باشه خودت میدونی زندگی بی تو رو نمیپذیرم من برا مردن واسه تو زنده ام چه جوری میتونم برات نمیرم 🎙
🌸🌸🌸🌸🌸 🌸 🌸 (کلام شهدا) شهید علی بازیار: خیال می کردم عاشق خدایم، خیال می کردم گریه ای که درشبها می کنم برای خداست خیال می کردم نمازی که می خوانم برای اوست خیال می کردم که او عاشق من است خیال می کردم که بهشت درانتظارم لحظه شماری می کند ازخوشحالی درپوست خود نمی گنجیدم اما الان می بینم که همه اش خیال بوده است آنکه عاشقش بودم و آنکه عاشقم بود، من(منیت) بود و عمرم پوچ بوده و هیچ (شادی ارواح طیبه شهدا صلوات) فرهنگی هیئت موکب انصارالحسین علیه السلام کازرون 🌸 🌸 🌸🌸🌸🌸🌸
قرائت دعای پرفیض ندبه بیادشهدای هفته اول آذرماه اکبر یزدانی رضا رضوی فرد محمد مرادی گشتاسب # شهید محمد کاظم عباسی نیا کاظم دهقانی معماری با سخنرانی : احسان قهرمانی و اجرا و شعرخوانی: با نوای گرم: کربلایی محمود رستگارمقدم زمان : جمعه3 آذرماه ماه ساعت 6:45صبح مکان :گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها
به بیت‌المال خیلی حساس بود. لباس ورزشی‌ای که داخل پادگان به نیروها می‌دادند را هیچ‌وقت جای دیگری نمی‌پوشید. لباسی که در باشگاه، خارج از پادگان داشت را هم هرگز برای باشگاه پادگان نمی‌پوشید. محمدحسین در جیب بازوی لباس نظامی‌اش دو تا خودکار داشت یکی مال خودش بود که خریده بود. دیگری اموال پادگان بود. کار اداری را با خودکار پادگان انجام می‌داد و کار شخصی‌اش را با خودکار خودش. یکبار یکی از بچه‌ها به شوخی خودکارش را از جیبش بیرون کشید. گفت عجب خودکاری این برای من! محمدحسین گفت نه شرمنده این برای بیت‌المال است. بیا این یکی برای شما. محمدحسین همیشه به موقع سر کلاس می‌رفت، خیلی به وقت اهمیت می‌داد. برای همه چیز برنامه داشت حتی شوخی‌هایش در باشگاه! شهید🕊🌹