eitaa logo
شهید محمد مسرور❤️
351 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
769 ویدیو
55 فایل
اولین طلبه شهید مدافع حرم استان فارس که در1394/11/16در سوریه به مقام پر فیض شهادت نائل شدند. این کانال شخصا زیر نظر خانواده شهیدمی باشد .واعضای خانواده شهید آن را مدیریت میکنند.
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مدافعان حرم
«خواب دیدم که (ع) نوید و خبر شهادت من را به مادرم می‌دهد و من چهره آن حضرت را دیدم و به من فرمودند تو به مقام شهادت می‌رسی. در تمام طول عمرم به این خواب دل بسته‌ام و به امید شهادت در این دنیا مانده‌ام. هم اکنون که این خواب را می‌نویسم یقین دارم که شهادت نصیبم می‌شود و منتظر آن خواهم ماند تا کی خداوند صلاح بداند که من هم همچون شهیدان به مقام شهادت برسم.» متنی که خواندید دستنوشته شهید مدافع حرم محمد مسرور است که ۱۰ سال قبل از شهادت در بهمن ماه ۱۳۹۴، برات شهادتش را از (ع) گرفت. محمد علاقه خاصی به شهید آوینی داشت. همه کتاب‌هایی که شهید آوینی در مورد جنگ و جبهه نوشته بود، مطالعه کرده بود. از کتاب‌های مختلفی که مطالعه کرده بود، سعی داشت کتابی تهیه کند. هزار جمله از شهید آوینی انتخاب کرده بود. شهید 🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
* 🚨 | کتابخوانی «منم یه مادرم» ♨️ 🔰 مسابقه ملی کتابخوانی « » 👈 بامحوریت کتاب «منم یه مادرم» * روایت‌هایی از سبک تربیتی مادران شهدا: ○ شهید هسته‌ای، ○ شهید مدافع حرم، ○ شهید امنیت، * 🎁 : * 🔹 3 کمک هزینه سفر به کربلای معلی 🔹 8 کمک هزینه سفر به مشهد مقدس 🔹72 جایزه نقدی و غیر نقدی دیگر ازجمله: پلاک طلا، کارت هدیه، بن خرید کتاب و... * ♨️⏳ شرکت در مسابقه: 👈 6 دی ماه * روز تکریم مادران و همسران شهدا 📌 خرید (باتخفیف) و شرکت در مسابقه: 📚 نسخه فیزیکی 🌐 https://b2n.ir/r02461 📚 نسخه الکترونیک (ایپاب) 🌐 https://b2n.ir/faraketab 🏴🌻 همراه ما باشید: 🔘 @hambazi_tv
🌱 مادر شهید: هیچ‌وقت دوست نداشتم که بچه‌ها توی کوچه بازی کنند. بچه‌های برادرشوهر و خواهرشوهرم هم‌سن‌و‌سال بچه‌های من بودند. همه‌ی خانواده‌ی حاجی، مذهبی بودند و خیلی روی تربیت بچه‌هایشان حساس. نمی‌گذاشتم پسرها از بچگی با هرکسی دوست شوند. بچه‌های برادرشوهر و خواهرشوهرم را صدا می‌کردم و توی حیاط همگی مشغول بازی می‌شدند. حیاط خاکی بود و این‌ها هم خیلی سروصدا می‌کردند؛ اما جلوی چشمم بودند و خیالم راحت بود. چون از کودکی نمی‌گذاشتم بروند توی کوچه، بزرگ‌تر هم که شدند، بهانه‌ی رفتن به کوچه را نمی‌گرفتند. وقتی قرار بود جایی بروم، باز هم بچه‌ها را در خانه می‌گذاشتم و همراه خودم نمی‌بردم. سعی کرده بودم که بچه‌ها را به خانه‌‌ماندن و با هم بازی‌کردن و رسیدن به تکالیفشان، عادت دهم. آن‌ها هم بهانه نمی‌گرفتند که همراهم بیایند. برای تشویقشان هم همان خوراکی‌ای را که دوست داشتند، می‌خریدم. به نقل از کتاب 🆔 @shahidemeli
شهید محمد مسرور❤️
📚 مسابقه ملی کتاب‌خوانی «منم یه مادرم» ⚘️به مناسبت سی و یکمین دوره هفته کتاب جمهوری اسلامی ایران با
🚨 * کتابخوانی «منم یه مادرم» 🔰 مسابقه بزرگ کتابخوانی کتاب «منم یه مادرم»؛ روایت‌هایی از سبک تربیتی مادران شهدا: ○ شهید هسته‌ای، ○ شهید مدافع حرم، ○ شهید امنیت، 🎁 : 🔹 3 کمک هزینه سفر به کربلای معلی 🔹 8 کمک هزینه سفر به مشهد مقدس 🔹72 جایزه نقدی و غیر نقدی دیگر ازجمله: پلاک طلا، کارت هدیه، بن خرید کتاب و... ♨️⏳ شرکت در مسابقه: 👈 6 دی ماه روز تکریم مادران و همسران شهدا برای تهیه کتاب در کازرون به شماره زیر در بله و ایتا پیامک دهید ‏‪+98 917 411 5975 📌 شرکت در مسابقه: 🌐 http://B2n.ir/mmym هم
🌱 مادر شهید: در غذا پختن، خیلی سخت نمی‌گرفتم. هر چیزی که در خانه بود، می‌پختم و الحمدلله حاجی و بچه‌ها هم بد غذا نبودند. همیشه هرچه که بود، جلوی بچه‌ها می‌گذاشتم و می‌گفتم که همین است. اصلا لوسشان نمی‌کردم. اگر یکی‌شان می‌گفت این را دوست ندارم، هیچ‌وقت چیز دیگری درست نمی‌کردم. می‌گفتم: خودت می‌دونی. اگه می‌خوای بخور، اگه نمی‌خوای گرسنه می‌مونی. به نقل از کتاب 🆔 @shahidemeli
هدایت شده از مدافعان حرم
6.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚡️خواب شهدا⚡️ 📌روایتگری شیخ سعید آزاده از خواب عجیبی که اولین طلبه شهید مدافع حرم استان فارس شهید ❣ در دفترش نوشته بود و بعد از شهادتش پخش شده💔 🔴@sarbazanzeynab🔴
🌱 مادر شهید: یک روز بچه‌ها در حیاط مشغول خاک‌بازی بودند که حاجی از کارش برگشت. به هرکدامشان یک شکلات داد و گفت: بچه‌ها، اگه یه وقت چیزی پیدا کردین که مال شما نیست، باید چی‌کار کنین؟ خوشحال می‌شدم که حلال و حرام را به بچه‌ها یاد می‌دهد. بچه‌ها هر کدام به زبان خودشان جواب حاجی را می‌دادند. فاطمه گفت: نباید بهش دست بزنیم. حسین هم سریع جواب داد که "باید دنبال صاحبش بگردیم." حاجی دوباره پرسید: اگه یه چیزی باشه که خودمون لازمش داشته باشیم، چی؟ می‌تونیم برش داریم برای خودمون؟ _نه، حرومه. حاجی همیشه می‌گفت: خانوم، از بچگی باید همه‌چیز رو به بچه‌ها یاد بدیم، وقتی بزرگ بشن، دیگه خیالمون راحته که راهشون رو درست می‌رن. همراه و هم‌فکربودن پدر و مادر توی تربیت بچه‌ها خیلی مهم است. من از اینکه حاجی با من هم‌فکر بود واقعا خوشحال بودم. به نقل از کتاب 🆔 @shahidemeli
🌱 مادر شهید: بچه‌هایم همگی قانع بودند و درخواست‌های زیادی از پدرشان نمی‌کردند. هیچ‌وقت ندیدم که یکی‌شان از پدرشان یا از من چیزی بخواهد که در توانمان نباشد. خودم هم همین‌طور بودم. حاجی همیشه می‌گفت: خانوم، شما خودت قانعی. برای همین، بچه‌ها هم به شما نگاه کردن و این‌طور قناعت می‌کنن. به نقل از کتاب 🆔 @shahidemeli
🌱 مادر شهید: حاجی همیشه برای تشویق‌کردن بچه‌ها به نماز و روزه، جایزه می‌داد بهشان. برای افطاری‌ها هرچه بچه‌ها دوست داشتند می‌خرید. محمد عاشق شیرینی بود. برای افطار، حاجی برایش زولبیا و بامیه می‌خرید. برای هر روز روزه‌گرفتن به بچه‌های بزرگ‌تر هم که هنوز بهشان واجب نشده بود، پول می‌داد. در ماه‌های رجب و شعبان مسابقه‌ی روزه‌گرفتن بین بچه‌ها می‌گذاشت و برایشان جایزه می‌خرید. همه‌ی این کارها را می‌کرد تا بچه‌ها به واجباتشان علاقه‌مند شوند؛ حتی به فاطمه به خاطر رعایت حجابش همیشه محبت می‌کرد. به نقل از کتاب 🆔 @shahidemeli
🌱 مادر شهید: بچه‌ها کوچک که بودند، نیمه‌های شعبان همیشه در خانه جشن می‌گرفتم. سفره می‌انداختم و خانم مداحی را صدا می‌زدم تا از ائمه علیهم‌السلام بخواند. خانم‌های فامیل و همسایه‌ها با بچه‌های کوچکشان می‌آمدند. همیشه، برای اینکه به بچه‌ها خوش بگذرد، اتاقی را برایشان تزیین می‌کردم. سینی بزرگی جلویشان می‌گذاشتم و کلی شمع بهشان می‌دادم تا توی سینی روشن کنند. وقتی هم کنار سفره‌ می‌نشستند، می‌گفتم: هرکس ساکت باشه و بیشتر صلوات بفرسته برای امام زمان، بیشتر بهش شکلات و شیرینی می‌دم. محمد عاشق سفره‌ی من بود. تمام خوراکی‌های نیمه‌ی شعبان را مثل گنج در کمدش نگه می‌داشت. هر سال چیزی به بچه‌ها هدیه می‌دادم، یک سال ماژیک، یک سال بادکنک. هرچیزی که بعد از سفره به محمد می‌دادم، خوش‌حال می‌شد. به نقل از کتاب 🆔 @shahidemeli
هدایت شده از مدافعان حرم
💠در منطقه ی شیخ نجار سوریه بچه های چند خانواده فقیر و نیازمند می آمدند و غذا می خواستند و محمد که با آنان دوست شده بود مقداری از غذاهای خودشان را جمع می کرد و ظهر و شب به آنان می داد و حتی یک صبح وقتی دید غذا هست، در هوای تاریک و بارانی و پر از خطر راه می افتاد و به خانه های آنان (که شناسایی کرده بود) می رفت و غذا را به آنان می داد شهيد🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
تابستان ها به زیارت امام رضا(ع)می‌رفت بعضی مواقع یک ماه ساکن مشهد بود و حتی یک ماه رمضان به طور کامل در آشپزخانه حرم مشغول به خدمت به زوار بود. | 🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷 🆔 @shahidemeli