⭕️فراق همسر شهید دانیال رضازاده دراولین جشن سالگرد ازدواج شان، هم زمان با هفتمین روز شهادت این شهید عزیز...
#بهشت_رضا_(ع)_مشهد
#تنها_همسر_شهید_دهه_هشتادی
#پایان_مماشات
661462785_1248477469.mp3
17.93M
#شبنشینی_با_مقام_معظم_رهبری
صوت کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار جمع کثیری از بسیجیان. ۱۴۰۱/۹/۵
#سلامتی_فرمانده_صلوات
🇮🇷 @shahidmedadian
🕊️🌴🥀
#نخل_سوخته🌴🥀
🌹خاطرات سردار شهید حسین یوسف الهی🌹
#قسمت_چهاردهم
◽یک نمونه دیگر از سختیهایی که بچههای اطلاعات متحمل میشدند مربوط به شناسایی هایی است که در جزیره مجنون جنوبی انجام میدادند.
- خب من به خاطر اهمیت کار اطلاعات سعی میکردم تا همیشه با بچههای واحد ارتباط داشته باشیم. محل استقرار مان را نزدیک آنها تعیین کنیم. پی گیر کارشان باشیم و حتی بعضی مواقع همراهشان برویم و منطقه را ببینیم.
- جزیره جنوبی منطقه باتلاقی بود و پوشیده از چولان و این، حرکت بچهها را خیلی مشکل می کرد.
- حسین آمد پیش من و گفت که ما در این محور مشکل آبراه داریم. یعنی مسیری که قایق یا بلم بتواند در آن حرکت کند وجود ندارد.
- قرار شد یک روز به اتفاق هم برویم و منطقه را از نزدیک ببینیم. من و حسین و اکبر شجره و یک نفر دیگر از بچه ها به وسیله بلم رفتیم برای شناسایی. آنجا بود که من دیدم این بچه ها چه شرایط سختی را میگذرانند.
- باتلاق خیلی روان بود و آب تا سینه آدم میرسید. چولان ها به قدری کوتاه بودند که اگر به حالت عادی در قایق می نشستیم تو دید عراقی ها قرار میگرفتیم. به همین خاطر بچه ها مجبور بودند روی قایق ها خم بشوند و حرکت کنند. از طرفی منطقه پر از جانوران مختلف بود. همان روز وقتی جلو میرفتیم چشمم به افعی خورد که روی یک تکه یونولیت چمبره زده بود. افعی متوجه ما شد و سرش را بلند کرد. وقتی به من نگاه کرد، دیدم چشمان بزرگ وحشتناکی دارد که حتی از چشمهای جغد هم بزرگتر است.
- موقعی که رد میشدیم گردنش را کشید بالا و به طرف ما حمله کرد. در همین موقع حسین با یک تیر آن را کشت.
- وقتی از شناسایی برگشتیم و من پایم را روی خشکی گذاشتم، احساس عجیبی داشتم. سوزش خاصی تمام بدنم را در بر گرفته بود و علتش هم وضعیت آن باتلاق بود. حسین و بچه ها شبها در این باتلاق که پر از وحشت و اضطراب بود، راه می رفتند و فعالیت میکردند.
- یکی از کارهای بسیار مهم و در عین حال عجیبی که آنها انجام دادند درست کردن آبراه بود. کاری که در طول جنگ بی سابقه بود.
- آنها شب تا صبح می رفتند و با داس چولان ها را زیر آب می بریدند تا بتوانند مسیر حرکت قایق ها را باز کنند. آن هم نه یک متر و ده متر، بلکه چیزی حدود چهار کیلومتر. چنان با عشق و علاقه کار می کردند که اگر کسی از نزدیک شاهد فعالیتهایشان نبود فکر می کرد آنها در بهترین شرایط به سر میبرند. آنچه برایشان مهم بود موفقیت در انجام مأموریت بود. و وقتی کار به نحو احسن انجام میشد، شادی در چهرهشان موج میزد. شادی که ما را هم خوشحال می کرد.(سردار سلیمانی)
▪️زمان عملیات خیبر بود. بچههای اطلاعات عملیات در قرارگاه زرهی مستقر بودند.
- حسین یوسف الهی به همراه تعدادی از مجاهدهای عراقی برای شناسایی به خاک عراق میرفتند. یکی از مجاهدها یک لباس بلند عربی به حسین داده بود تا وقتی که به مأموریت میروند راحت شناسایی نشود. حسین وقتی آن لباس را پوشیده بود به شوخی می گفت: ببینید بالاخره عرب هم شدیم.
- صبح زود بود. هر کدام از بچه ها مشغول کاری بودند. آن روز نوبت شهرداری من و محمد شرفعلی پور بود. دوتایی مشغول آماده کردن صبحانه بودیم، که ناگهان هشت هواپیمای عراقی بالای سرمان ظاهر شدند. تا آمدیم به خودمان بجنبیم و کاری بکنیم هواپیماها بمب های خود را ریخته بودند. بیشتر این انفجارات پشت خاکریز جفیر بود.
- اما با همیشه فرق میکرد. سر و صدای انفجارات قبلی را نداشت و مانند همیشه آتش و ترکش زیادی هم به اطراف پراکنده نکرد. خیلی عجیب بود. در همین موقع اکبر شجره، یکی از بچههای اطلاعات را دیدم که به سرعت میدوید و فریاد می زد شیمیای شیمیای. بچه ها فرار کنید شیمیایی زدند.
- تا آن روز به چنین موردی برخورد نکرده بودیم. برای اولین بار بود که عراق از سلاح های شیمیایی استفاده می کرد و بچه ها هنوز آشنایی زیادی با آنها نداشتند.
- وسایل را رها کردیم و به داخل محوطهٔ باز قرارگاه دویدیم. در همین موقع حسین را دیدم با همان لباس عربی. مشغول هدایت بچهها بود. پشت لندکروز ایستاده بود و بچهها را صدا می کرد تا سوار شوند. می خواست نیروها را تا آنجا که امکان دارد از محدودهٔ آلوده دور کند.
- همه بچه ها لباس نظامی به تن داشتند و با پوتین بودند، اما حسین با لباس آزاد و گشاد عربی، و این باعث میشد بیشتر در معرض مواد شیمیایی قرار بگیرد.
- گاز به سرعت در منطقه منتشر شده و همه را آلوده کرده بود. وقتی بچه ها به عقب آمدند اکثراً شیمیایی شده بودند. اما وضعیت حسین به خاطر همان لباس، بدتر از همه بود. خصوصاً پاهایش تا کشالهٔ ران به شدت سوخته بود. (تاجعلی آقا مولایی)
◽من هم شیمیایی شده بودم. اما نه به اندازهٔ حسین، همه مجروحین را با هم به عقب منتقل کردند و با یک هواپیما به تهران فرستادند. حدود ده پانزده نفر از بچهها با هم بودیم. حالمان خوب نبود و ضمناً چشمانمان
هم خیلی خوب نمی دیدند.
- فقط از روی صداها تشخیص می دادیم که چه کسانی هستند. با رسیدن به تهران و بستری شدن در بیمارستان لبافی نژاد دیگر از حسین خبری نداشتم.
- چند روز بعد یکی از دوستان مرا در بیمارستان دید. چشمانم کمی بهتر شده بود. بعد از سلام و احوالپرسی گفت: میدانی کی طبقه بالاست.
- گفتم: کی؟
- گفت: حدس بزن.
- گفتم: چه می دانم خب بگو.
- گفت: حسین یوسف الهی طبقه دوم همین جاست.
- باورم نمی شد چند روز آنجا بودم و از حسین هیچ خبری نداشتم در حالی که فقط چند اتاق با هم فاصله داشتیم. خیلی خوشحال شده بودم.
- گفتم: حالش چطور است؟
- گفت: زیاد خوب نیست مجروحیتش شدید است.
- گفتم: کمک کن برویم به اتاقش می خواهم همین الان ببینمش.
- وقتی بالای سرش رسیدم، دیدم چشمانش بسته است. سوختگی شدیدی پیدا کرده بود. صدایش کردم. از روی صدا مرا شناخت. همان لبخند شیرین همیشگی گوشه لبانش نشست.
- گفتم: آقا حسین لبو شده.
- چیزی نگفت فقط خندید.
- گفتم. چی شده حسین سرخو شدی.
- گفت: چه کنیم توفیق شهادت که نداشتیم.
- کمی با هم خوش و بش کردیم و بعد بالاجبار به اتاق خودم برگشتم. اما در طول یک هفته ای که آنجا بودیم مرتب یکدیگر را می دیدیم. چند روز بعد حالش که کمی بهتر شد، او نیز به ما سر می زد.
- ولی با ویلچر، چون سوختگی شدید پاها مانع از آن می شد که راه برود. با همه این حرفها هنوز حالش خوب نبود و مواد شیمیایی واقعاً کار خودش را کرده بود. بعد از یک هفته قرار شد که حسین را به همراه عده ای دیگر از مجروحین شیمیایی برای مداوا به آلمان و از آنجا به فرانسه بفرستند. (علیرضا رزمحسینی)
این داستان ادامه دارد...
📚برگرفته از کتاب: «نخل سوخته»
✍🏻نویسنده: به قلم مهدی فراهانی
#کانال_شهدایی_شهیدرحمان_مدادیان
🇮🇷 @shahidmedadian
قرار عاشقی به رسم هر شب مان 🖐💚
دعـاے فـرج بہ عشـق آقـا صاحبالزمان وبرای سلامتی و اطاعت از رهبـرے :)🌸..
بخوانید به نیت تعجیل در امر فرج امام زمان ارواحنافداه 😉🖐🏻
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🤲
#کار_خودمونہ✨
#شهید_رحمان_مدادیان 🌷
کـانـالرسمےشھیـد رحمان مدادیان ⤵️⤵️
🇮🇷 @shahidmedadian
شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
🕊️🌴🥀 #نخل_سوخته🌴🥀 🌹خاطرات سردار شهید حسین یوسف الهی🌹 #قسمت_چهاردهم ◽یک نمونه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤲نماز شبش هیچ وقت ترک نمیشد
✍هیچ وقت ندیدم نماز شب #شهید_سلیمانی قطع شود. آنهم نه نماز شبی عادی، نماز شبهای او همیشه با ناله و اشک😭 و اندوه به درگاه خدا بود. 💢))
من با شهید سلیمانی رفت و آمد داشتم حتی بارها در منزلشان# خوابیدم، اتاق مهمانان با اتاق حاج قاسم فاصله داشت اما من با اشکها و صدای نالههای او برای #نماز بیدار میشدم.💢))
🎙راوی سردار معروفی
#نمازشب را به نیت ظهوربخوانیم💢
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#ما_ملت_امام_حسینیم
باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/1852440749Cc4937a5cdc
4_5791793128419625721.mp3
21.59M
.. ❀❀ با امـام زمانت یه قـرار عـاشقانه بذار
و هــر روز
❣ #دعای_عهد بخون... ❀❀❣
🎙با صدای آقای #بحرالعلومی
❣الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج❣
❣#سلام_امام_زمانم ❣
📖السَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ...
🌱سلام بر تو ای یادگار بهانه خلقت، ای امیدِ مادر،
سلام بر تو و بر روزی که دولت زهرایی ات جهان را منور خواهد ساخت.✨
📚 دعاى استغاثه به حضرت صاحب الزّمان (صلوات الله عليه) - مفاتیح الجنان.
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
🇮🇷 @shahidmedadian
زیارت_عاشورا🌷🌷🌷
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع❤️
#السلام_علیک_ورحمت_الله_وبرکاته
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
💠 کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان
🇮🇷 @shahidmedadian
شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
❣#سلام_امام_زمانم ❣ 📖السَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ... 🌱سلام بر تو ای یادگار بهان
مولا
دلم میخواهد وقتی در قیامت محشور شدم
و از من پرسیدند عمرم را در چه راهی صرف کردم
بگویم در راه تو
و اگر پرسیدند چیزی از عمرم بود که خرج کسی غیر از تو کنم
بگویم هرگز.
تا امروز که این طور نبودم
مدد کن پس از این، لحظههایم همه صرف تو شود
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🇮🇷 @shahidmedadian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم
#زیارتنامه
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم
یَا اَولِیاءَ اللهِ و اَحِبّائَهُ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم
یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم
یااَنصَارَدینِ اللهِ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم
یااَنصارَرَسُولِ اللهِ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم
یا اَنصارَاَمیرِالمُومِنینَ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم
یا اَنصارَ فاطِمَةَ
سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم
یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ
بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم
یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ،
بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ،
وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها
دُفِنتُم ،
وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا،
فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم
فَاَفُوزَمَعَکُم.
🌷شادی روح شهداصلوات🌷
#اللهم_ارزقنا_شهادت🕊
🌷🕊🌷🕊🌷
🇮🇷 @shahidmedadian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #تماشایی
⬆️ از سیم خاردار نفست عبور کن!
🌹 بغض آقا در بازخوانی سخنان یک شهید!
🌱 #شهید چیتسازیان
🇮🇷 @shahidmedadian
📜فرازی از #وصیت_نامه شهید سیاهکالی
🌿اگر پشتیبان #ولایت باشیم
وای از روزی که آنان که ولایت دارند قدر آن را ندانسته و بی راهه بروند زیرا تا مادامی که پشتیبان ولایت باشیم و ره رو این مسیر همیشه سرافرازیم و نوک پیکان ارتش و سپاه ولی عصر (عج ) ان شاالله... زیرا نقطه قوت ما ولایت است و نقطه ضعف ما نیز بی توجهی به این امر، زیرا ما آنچنان که لازم است باید به حدود و ثغور آن توجه کرده و خود را ذوب در این امر بدانیم.
اما می نویسم تا هر آنکس که می خواند یا می شنود بداند شرمنده ام از این که یک جان بیشتر ندارم تا در راه ولی عصر (عج ) و نایب بر حقش امام خامنه ای ( مدظله العالی) فدا کنم و با یقین به این امر که خونم موجب سعادتم می شود و تعالی روح و شرابی است طهور که به قول حضرت علی اکبر(ع) شیرین تر از عسل ، می روم تا به تأسی از مولایم اباعبدالله (ع) با خدایم عشق بازی کنم تا عمق در خدا شوم.
🌿پیشگام بودن خواهران در جبهه ی #فرهنگی
اما یک نکته و آن این است اگر در حال حاضر در #جبهه_سخت تعدادی از برادران در حال جهادند دلخوش هستند که جبهه فرهنگی که عقبه هستند ، عقبه ای که تداوم جبهه سخت را شامل می شوند و عامل اصلی جهادگران جبهه سخت می باشد توسط تمامی جوانان رعایت می شود و امید است که #خواهران در این زمینه با #حفظ_حجابشان پیشگام این جبهه باشند ان شاالله...
🕊#سالروز_شهادت
🦋#یاد_شهدا_با_صلوات
🇮🇷 @shahidmedadian