eitaa logo
شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
667 دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
7.7هزار ویدیو
61 فایل
فراموشم نکن حسین جان فراموشت نخواهم کرد قسمتی از وصیت نامه ی شهید مدادیان بیسمچیمون ⤵️⤵️⤵️ https://abzarek.ir/service-p/msg/584740 پیج اینستاگرام ⤵ https://www.instagram.com/shahidmedadian 💖 خادم کانال @Zsh313 اومدنت اینجا اتفاقی نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸﷽🌸 🌹 خاکریز خاطرات (سلامی از راه دور...) تو عملیات رادیوی کوچکی داشتم تا از اخبار عملیات با خبر شوم. خیلی دوست داشتم بدانم نام عملیاتی که در آن حضور دارم چه است؟! نمی‌دانم روز دوم بود یا سوم که گوینده معروف رادیو در آن روزها که بیشتر هنگام عملیات با مارش صحبت می‌کرد، با صدای جذابش گفت: 《پرچم سبز ثامن الائمه به دست پر توان فرمانده‌ی لشکر ویژه‌ی ۲۵ کربلا بر بالای مناره‌ی مسجد فاو به اهتزاز در آمد.》 با شنیدن این خبر احساس شعف عجیبی به من و بقیه‌ی دوستان که جا دارد یادی از شهید صمصام طور هم بکنم، دست داده بود. روزهای بعد محل اقامتمان نزدیکی‌های مسجد فاو شد. به طوری که مناره‌ی مسجد به راحتی دیده می‌شد. پرچم را که نگاه می‌کردیم، خستگی از تنمان بیرون می‌رفت. با نسیم ملایم باد، پرچم آن بالا به زیبایی تکان می‌خورد. با دیدن آن حس پیروزی سراسر وجودمان را فرا می‌گرفت. حالا فاو، ستاره‌ای داشت که شب و روز بر بلندای شهر می‌درخشید. پرچم، بوی عشق می‌داد، بوی زیارت و بوی بوسه‌های زائرین. عطر دلدادگی از آن به مشام می رسید. پرچمی که با هر نگاه، دل‌مان را به پرواز در می‌آورد و می‌برد کنار ضریح باصفای امام غریبان، امام والفجر هشت، غریب الغربا، آقا علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه‌السلام). همان امامی که خیلی از دوستان شهید ما از آستان ملکوتی‌ آن حضرت جواز پر گشودن را دریافت کردند. هر بار که چشممان به پرچم امام غریبمان می‌افتاد که بر فراز مناره‌ی مسجد فاو به اهتزاز در آمده بود دست به سینه ‌می‌گذاشتیم و از راه دور زائر حرم با صفای آن حضرت می‌شدیم: 《صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ•صَلَّى اللَّهُ عَلَى رُوحِكَ وَ بَدَنِكَ‏》 🎤 راوی: مفید اسماعیلی سراجی 🌹السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أبَاالجَواد یٰا عَلیِّ بنِ مُوسَی الرِّضٰا المرتَضی🌹 🌸یاد باد آن روزگاران یاد باد...🌸 @rafiq_shahidam96 🇮🇷 @shahidmedadian
🌷 ، شهید حجت الاسلام سید احمد نبوی 🔸 بخشی از وصیت نامه شهید 🗓 به مناسبت 24 بهمن‌ماه، سالروز شهادت فرمانده سپاه قم و ناحیه ری 💠 شهدا را یاد کنید با ذکر یک صلوات @rafiq_shahidam96 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
142.6K
حرمت‌پدر‌ومادر✨
میگن‌چرامیخواهی‌شهید‌شی؟! میگم‌دیدید‌وقتی‌یھ‌معلمو‌دوست‌داری‌ خودتومیڪشـی‌توڪلاسش‌نمره²⁰بگیری ولبخند‌رضایتش‌دلتوآب‌ڪــنھ ؟! منم‌دلم‌برا‌لبخند‌خدام‌تـنگ‌شده مـیخام‌شاگرد‌اول‌ڪلاسش‌شم..! :)🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عصر امروز | گل‌آرایی قبور مطهر شهیدان حاج‌ قاسم سلیمانی و پورجعفری توسط زائرین شیرازی @rafiq_shahidam96 🇮🇷 @shahidmedadian
شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
💢 #اطلاعیه 🌱اگه رفتید حتما برامون عکس و فیلم بفرستید 😉 @rafiq_shahidam96
🌷 مراسم شهید ابراهیم هادی رحمت الله علیه به یاد همه ی کمیلی ها التماس دعای فراوان از همه کمیلی ها 🍃
نظر انتقاد پیشنھاد و . . . براے بھتر شدن ڪانال✨⇩'' @Ebrahim36 ‌[خادم کانال👆]
آدم این‌جوری دعا بخواند بهتر است یا نه، اصلاً نداند؟ مثل اینکه یک کلمات بی‌معنی‌ای را آدم تکرار کند؛ این خیلی [فایده‌ای ندارد]؛ البتّه اگر همان جا هم توجّه داشته باشد که با خدا دارد حرف میزند، بی‌فایده نیست امّا خیلی فرق میکند با اینکه انسان معنایش را بداند. آن حرکت انگشت سبّابه هم در مقام تضرّع است؛ این [کار] آن وقتها معمول بوده؛ الان شما حرکت ندادید هم ندادید، اشکال ندارد، چون بین ماها این کار معمول نیست؛‌ آن زمان، آن [کار] از روی همین اظهار علاقه و اظهار ارادت و اظهار مسکنت [بوده]. بیانات حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای در شرح دعای 🇮🇷 @shahidmedadian @rafiq_shahidam96
🍂💚🍂💚﷽💚🍂 💚🍂💚🍂 🍂💚🍂 💚🍂 🍂 ✍️ 🔸 در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل، بلاخره حلیه را دیدم که با صورت روی زمین افتاده و یوسف زیر بدنش مانده بود. دیگر گریه‌های یوسف هم بی‌رمق شده و به‌نظرم نفسش بند آمده بود که موبایل از دستم افتاد و وحشتزده به سمت‌شان دویدم. 🔸 زن‌عمو توان نداشت از جا بلند شود و چهار دست و پا به سمت حلیه می‌رفت. من زودتر رسیدم و همین که سر و شانه حلیه را از زمین بلند کردم زن‌عمو یوسف را از زیر بدنش بیرون کشید. چشمان حلیه بسته و نفس‌های یوسف به شماره افتاده بود و من نمی‌دانستم چه کنم. زن‌عمو میان گریه (سلام‌الله‌علیها) را صدا می‌زد و با بی‌قراری یوسف را تکان می‌داد تا بلاخره نفسش برگشت، اما حلیه همچنان بی‌هوش بود که نفس من برنمی‌گشت. 🔸 زهرا نور گوشی را رو به حلیه نگه داشته بود و زینب می‌ترسید جلو بیاید. با هر دو دست شانه‌های حلیه را گرفته بودم و با گریه التماسش می‌کردم تا چشمانش را باز کند. صدای عمو می‌لرزید و با همان لحن لرزانش به من دلداری می‌داد :«نترس! یه مشت بزن به صورتش به حال میاد.» ولی آبی در خانه نبود که همین حرف عمو شد و ناله زن‌عمو را به بلند کرد. 🔸 در میان سرسام مسلسل‌ها و طوفان توپخانه‌ای که بی‌امان شهر را می‌کوبید، آوای مغرب در آسمان پیچید و اولین روزه‌مان را با خاک و خمپاره افطار کردیم. نمی‌دانم چقدر طول کشید و ما چقدر بال بال زدیم تا بلاخره حلیه به حال آمد و پیش از هر حرفی سراغ یوسف را گرفت. 🔸 هنوز نفسش به درستی بالا نیامده، دلش بی‌تاب طفلش بود و همین که یوسف را در آغوش کشید، دیدم از گوشه چشمانش باران می‌بارد و زیر لب به فدای یوسف می‌رود. عمو همه را گوشه آشپزخانه جمع کرد تا از شیشه و پنجره و موج دور باشیم، اما آتش‌بازی تازه شروع شده بود که رگبار گلوله هم به صدای خمپاره‌ها اضافه شد و تن‌مان را بیشتر می‌لرزاند. 🔸 در این دو هفته هرازگاهی صدای انفجاری را می‌شنیدیم، اما امشب قیامت شده بود که بی‌وقفه تمام شهر را می‌کوبیدند. بعد از یک روز آن‌هم با سحری مختصری که حلیه خورده بود، شیرش خشک شده و با همان اندک آبی که مانده بود برای یوسف شیرخشک درست کردم. 🔸 همین امروز زن‌عمو با آخرین ذخیره‌های آرد، نان پخته و افطار و سحری‌مان نان و شیره توت بود که عمو مدام با یک لقمه نان بازی می‌کرد تا سهم ما دخترها بیشتر شود. زن‌عمو هم ناخوشی ناشی از وحشت را بهانه کرد تا چیزی نخورَد و سهم نانش را برای حلیه گذاشت. اما گلوی من پیش عباس بود که نمی‌دانستم آبی برای دارد یا امشب هم با لب خشک سپری می‌کند. 🔸 اصلاً با این باران آتشی که از سمت بر سر شهر می‌پاشید، در خاکریزها چه‌خبر بود و می‌ترسیدم امشب با گلویش روزه را افطار کند! از شارژ موبایلم چیزی نمانده و به خدا التماس می‌کردم تا خاموش نشده حیدر تماس بگیرد تا اینهمه وحشت را با قسمت کنم و قسمت نبود که پس از چند لحظه گوشی خاموش شد. 🔸 آخرین گوشی خانه، گوشی من بود که این چند روز در مصرف باتری قناعت کرده بودم بلکه فرصت هم‌صحبتی‌ام با حیدر بیشتر شود که آن هم تمام شد و خانه در تاریکی محض فرو رفت. حالا دیگر نه از عباس خبری داشتیم و نه از حیدر که ما زن‌ها هر یک گوشه‌ای کِز کرده و بی‌صدا گریه می‌کردیم. 🔸 در تاریکی خانه‌ای که از خاک پر شده بود، تعداد راکت‌ها و خمپاره‌هایی که شهر را می‌لرزاند از دست‌مان رفته و نمی‌دانستیم بعدی در کوچه است یا روی سر ما! عمو با صدای بلند سوره‌های کوتاه را می‌خواند، زن‌عمو با هر انفجار (روحی‌فداه) را صدا می‌زد و به‌جای نغمه مناجات ، با همین موج انفجار و کولاک گلوله نیت روزه ماه مبارک کردیم. 🔸 آفتاب که بالا آمد تازه دیدیم خانه و حیاط زیر و رو شده است؛ پرده‌های زیبای خانه پاره شده و همه فرش از خرده‌های شیشه پوشیده شده بود. چند شاخه از درختان توت شکسته، کف حیاط از تکه های آجر و شیشه و شاخه پُر شده و همچنان ستون‌های دود از شهر بالا می‌رفت. 🔸 تا ظهر هر لحظه هوا گرم‌تر می‌شد و تنور داغ‌تر و ما نه وسیله‌ای برای خنک کردن داشتیم و نه پناهی از حملات داعش. آتش داعشی‌ها طوری روی شهر بود که حلیه از دیدار عباس ناامید شد و من از وصال حیدر! می‌دانستم سدّ شکسته و داعش به شهر هجوم آورده است، اما نمی‌دانستم داغ عباس و ندیدن حیدر سخت‌تر است یا مصیبت ... ✍️نویسنده: 🇮🇷 @shahidmedadian 🍂 💚🍂 🍂💚🍂 💚🍂💚🍂 🍂💚🍂💚🍂💚🍂
❤️ قࢪائت دعاے فرج ... به‌نیّٺ برادࢪشهیدمان‌مےخوانیم 🌱 💐💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🇮🇷 @shahidmedadian
🌸‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هر شهیدی را که دوستش داری کوچه دلت را به نامش کن یقین بدان 🌹در کوچه پس کوچه های پر پیچ و خم دنیا 🌸تنهایت نمیگذارد..... ﴿°•🥀•°‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌﴾ شبتون_شهدایی التماس دعا ی شهادت🕊 🇮🇷 @shahidmedadian
🌻بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🌻 السلام علی شهدای ❤️❤️ سلام به دوستان ✋ امروز هم به مدد شهدا ، کارمون رو شروع میکنیم... طبق فرمایش امام خامنہ اے ؛ « زنگہ داشتن یاد ، کم تر از نیست ... » اللهم عجل لولیک الفرج🤲🌸 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🇮🇷 @shahidmedadian
4_5791793128419625721.mp3
21.59M
.. ❀❀ با امـام زمانت یه قـرار عـاشقانه بذار و هــر روز بخون... ❀❀❣ 🎙با صدای آقای ❣الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج❣
❣ 🔅السَّلاَمُ عَلَى الدِّينِ الْمَأْثُورِ وَ الْكِتَابِ الْمَسْطُورِ...✋ 🌱سلام بر مولایی که تنها نشانِ باقیمانده از دین و حجّت های خداست. 🌱سلام بر او که گنجینه علم الهی است. 📚 صحیفه مهدیه، زیارت پنجم حضرت بقیة الله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🩸 بســـم الـلـه الـــــرحمـن الـــرحیــم🩸 🕊زیارتنـامـه ی 🕊 🌹🌱اَلسَّـلامُ عَلَیـکُم یَا اَولِیـاءَ اللـهِ وَ اَحِبّـائَـهُ🌷اَلسَّـلامُ عَلَیـکُم یَا اَصفِیَـآءَ الـلهِ وَ اَوِدّآئَـهُ🌷 اَلسَـلامُ عَلَیـکُم یا اَنصَـارَ دیـنِ اللهِ🌷اَلسَـلامُ عَلَیـکُم یـا اَنصـارَ رَسُـولِ الـلهِ🌷اَلسَـلامُ عَلَیـکُم یـا اَنصـارَ اَمـیرِالمُـومِنـینَ🌷اَلسَّـلامُ عَلَیـکُم یـا اَنصـارَ فاطِـمَةَ سَیِّـدَةِ نِسـآءِ العـالَمیـنَ🌷اَلسَّـلامُ عَلَیـکُم یـا اَنصـارَ اَبـی مُحَمَّـدٍ الحَسَـنِ بـنِ عَلِـیٍّ الـوَلِیِّ النّـاصِـحِ🌷اَلسَّـلامُ عَلَیـکُم یـا اَنصـارَ اَبـی عَبـدِ اللـهِ🌷 بِـاَبـی اَنـتُم وَ اُمّـی طِبـتُم🌷وَ طابَـتِ الـاَرضُ الَّتـی فیها دُفِنـتُم ، وَفُـزتُـم فَـوزًا عَظـیمًا🌷فَیا لَیـتَنی کُنـتُ مَعَکُـم فَـاَفُـوزَ مَعَـکُم🌹🌱 🩸ســــــلام بـــر شهـــــــــدآء🩸 🇮🇷 @shahidmedadian
دل در طلب خندهٔ شیرین تــو، خون شد.. جان در طمع لعل شکرخای تــو افتاد.. یک طایفه هر صبــح به امید تــو برخاست.. یک سلسله هر شام به سودای تــو افتاد.. 📎سلام ، صبـحتون شهـدایـی🌷
... 🌷🕊️🌷... 🕊میگفت: توجھت‌به‌هرچه‌باشد؛ قیمت‌توهمان‌است❗️ اگرتوجھت‌به‌خدا و اهل‌بیت‌‌باشدقیمتی‌میشوی . . . حواس‌تو،به هرکه‌رفت‌،توهمانی(:🤍 ✍حاج‌اسماعیل‌دولابـی . . 🕊 . . 📿 . . 🌟اینجا‌منزلگاه‌عشق‌است👇 🇮🇷 @shahidmedadian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬وفادار می‌مانیم 🎞پیام می دهیم به خانواده‌ی شهدا: ما وفادار ان شالله خواهیم موند به اون خون پاک شهداشون، فرزندان عزیزشون که در این راه اسلام و انقلاب فدا کردند و این بدونید که اجرشون در نزد خدا زیاد است اگر ...❗️ و دیگر برادران هم بدونند که اگر می خوان راه حق و حقیقت برند سعی کنند که ...❗️ 🎥مصاحبه با شهیدحسین‌احمدی‌موقر از گردان امام رضا علیه السلام . . . . 🌟اینجا‌منزلگاه‌عشق‌است👇 🇮🇷 @shahidmedadian @rafiq_shahidam96