#قاسم برای اولین بار در شب 21 بهمن 83 با دو نفر از دوستانش به خواستگاری آمد. خوب به یاد دارم ساعت 9 شب بود.
در #سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی غریو اللهاکبر مردم به گوش میرسید. از آن موقع به بعد هر وقت غریو اللهاکبر را میشنوم، یاد شب #خواستگاری #قاسم میافتم و خاطره شیرین آن شب برایم زنده میشود.
#وصلت خیلی اتفاقی رخ داد و ماجرای جالبی دارد.
#همسرم شهید قاسم غریب متولد 1361 در روستای #سیدمیران گرگان بود اما محل خدمتش در یگان #صابرین تهران بود.
یکبار که برای #زیارت به #قم میآید، دوستش که در قم سکونت داشت به ایشان گفته بود شما قصد #ازدواج ندارید؟ #قاسم هم گفته بود اگر #خانم سید و مؤمنی باشد تمایل به ازدواج دارم. دوست شان از همسرش میخواهد تا کسی را به قاسم معرفی کند که ایشان هم از دوستانش که #خادم مسجد جمکران بود سؤال میکند و در نهایت #من به #قاسم معرفی میشوم.
#روزهای_خوش_آشنایی
#همسرم پاسدار بود و دوره #خلبانی را میگذراند. عاشق #پرواز بود و عاقبت سیمرغ آسمان شهادت شد.
#همسرم ابتدا از اعتقادات و ایمانشان و بعد هم از شغلش برایم صحبت کرد. قاسم از سختی راهی که در پیش داریم حرف زد، از #مأموریتهای پیش رو و از زندگیای که امکان دارد شهر به شهر بچرخیم.
اصرار داشت تا من با اطلاع از همه این شرایط، مسائل و سختیها تصمیم خودم را بگیرم.
من هیچ شناختی در مورد شغلش نداشتم. دوست داشتم شرط هر دوی مان صداقت باشد و هرگز در هیچ شرایطی به هم دروغ نگوییم. #قاسم در همان جلسه از احتمال #شهادتش برایم گفت. میگفت : که #عاشق شهادت است و من در جواب گفتم من دوست دارم #عرض زندگیام قشنگ باشد. #طولش مهم نیست.
راوی: همسر معزز شهید مدافع حرم؛ قاسم غریب
بسم الله الرحمن الرحيم
شهيد مدافع حرم سجاد زبر جدی در یک خانواده #شهیدپرور رشد کرد. #داییهایش داود و مرتضی کمانی هر دو از شهدای دفاع مقدس هستند. پسرم دوست داشت سپاهی شود و ما هم مشوقش بودیم. از خصوصیات بارز پسرم میتوانم به محجوب بودن، داشتن ایمان قوی، حب رهبری، پاکدامنی، شجاعت، صداقت، مهربانی، احترام به بزرگترها، ساعی، ورزشکار و بسیار مسئولیتپذیر اشاره کنم.
سجاد اهل صله رحم بود و تمامی خصوصیات خوب یک انسان واقعی را دارا بود.
پسرم با ایمان قوی و علاقه شدید قلبی به اسلام و ائمه اطهار، از میهن و اسلام و کشورش #دفاع میکرد و همواره گوش به فرمان رهبر بود. به نظر من همه این خوب بودنها و خالص بودنهایش، به خاطر علاقهاش به سرگذشت داییهای #شهیدش داود و مرتضی کمانی بود. او مسیر #شهادت را از داییهایش آموخته بود.
⚜️از مادر #شهید میخواهم در مورد تربیت فرزندانش بگوید. اینکه چطور بعد از فوت همسرش، دست تنها، بچهها را بزرگ کرده است؟
او میگوید: من با تمام سختیهای پیش رو در زندگی که عمدهترین آنها از دست دادن #همسرم و نداشتن مسکن و نبود منبع درآمد و مشکل تکلم و شنواییام بود، سه فرزندم را با #حب_ائمه_اطهار بزرگ کردم.
سجاد در اولین اعزامش به سوریه بسیار خوشحال بود و با شوق تمام روزشماری میکرد تا اینکه در اواخر خرداد ماه سال ۱۳۹۵ برای اولین بار عازم سوریه شد. پسرم سفارشهایی برای خانواده داشت که #پیروی_از_خط_رهبری و اتحاد و همبستگی، خواندن #زیارت_عاشورا، نافله، زیارت جامعه کبیره، #دعا برای ظهور حضرت حجت، #نماز اول وقت، #امر به معروف و نهی از منکر، #حفظ حجاب و پاکدامنی از جمله آنها بود. #سجاد هر موقع که میتوانست زنگ میزد و از احوال خانواده باخبر میشد. اعزام #دوم سجادم در تاریخ ۲۰/۶/۱۳۹۵ بود و نهایتاً بعد از گذشت ۱۸ روز، چهارشنبه ۷/۷/۹۵ به درجه رفیع #شهادت🕊 نائل آمد.
⚜️از مادر میپرسم به نظر شما چه لزومی برای حضور #سجادها در جبهه مقاومت اسلامی وجود دارد، پاسخ میدهد: به نظر من حضور رزمندگان مدافع حرم برای دفاع و پاسداری از اسلام و میهنمان و همین طور حرم مطهر اهل بیت(علیه السلام) است. ادامه دادن راه #شهدا و بیداری اسلامی و تلاش برای #ظهور آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از کارهایی است که میتوانیم با آن یاد شهدا را زنده نگه داریم. اقوام نزدیک شهید شب قبل از #شهادت ایشان در خواب دیدهاند که پدربزرگ مرحوم #شهید و دو تن از #داییهای شهید در کنار هم بودند. #پدربزرگ شهید ناگهان میگوید میخواهم به سوریه بروم. به ایشان میگویند در سوریه جنگ است، میگوید من حتماً باید به آنجا بروم. تعبیر این خواب #چشمانتظاری پدربزرگ برای به آغوش کشیدن فرزند غیور و رشید خودش بود. #سجادم رفت پیش #برادران
⚜️برادر #شهید از قول کتک زدن برادر هم میگوید: قبل از تشییع پیکرش از حال رفته بودم و در بیمارستان #خواب سجاد را دیدم. سجاد به طرف من آمد و گفت آمدم از تو خداحافظی کنم. گفتم کجا؟ گفت باید بروم. گفتم تو قول دادی زود برگردی زود هم برگشتی، اما نباید بروی دیگر. تو مادر داری، خواهر داری، من هم میخواهم به تو تکیه کنم. گفت دیگر نمیتوانم بمانم، باید بروم. هر کاری کردم نگهش دارم نتوانستم و او رفت. روز #تشییع پیکرش سر مزار وقتی روی سجاد را برداشتم تا آن کتکی که قولش را داده بودم بزنم، دیدم جایی برای زدنش نیست. #ترکش خمپاره نیمی از صورتش را برده بود. مراسم بسیار باشکوهی بود. بیش از ۳۵۰۰ نفر مهمان داشتیم. تشییعی که من خودم باورم نمیشد. وقتی جمعیت را دیدم #قوت قلب گرفتم. با خودم گفتم اگر چه سجاد مظلوم شهید شد، اما هستند کسانی که سجاد و راه سجاد را بشناسند. سجاد #دل نترسی داشت و با پای قرص در میدان حاضر میشد. در شرایط سخت خانوادگی هرگز ندیدم که زبان به اعتراض باز کند. هیچ گاه ندیدم مقابل ما حرف زشت بزند. #سجاد واقعاً #شاخص بود.
⚜️سجاد در حلب #سوریه #شهید شده بود. نحوه شهادتش را اینطور برایمان روایت کردهاند که سجاد جانشین یکی از گروهانهای #فاطمیون بود. شب قبل شهادت سجاد، دشمن تک کرده بود و در حین درگیری نیروهای اسلام با تکفیریها #شهید_الوانی، با اصابت تیر مستقیم دشمن به #شهادت میرسد.
عملیات تا فردا ساعت ۷صبح ادامه پیدا کرده بود. #سجاد و تعدادی از بچهها در عملیات عقب راندن دشمن شرکت داشتند تا خط تثبیت شد. بعد از اینکه منطقه به دست بچههای خودمان افتاد، ساعت ۱۲و نیم ظهر بود که سجاد همراه با تعدادی از نیروهای تازهنفس برای تقویت #قوا به بالای خاکریز میرود و در حین دیدبانی با اصابت خمپاره به خاکریز ترکشی از میان بشکههایی که در روی خاکریز قرار داشت به صورت و سمت چپ سر سجاد اصابت میکند که همین امر باعث آسمانی🕊شدن او میشود.
شادی ارواح طیبه امام و شهدا بویژه #سجادزبرجدی صلوات🌹
@shahidmohammadrezaalvani
✍ #وصیت_شهيد_عوض_دشتی_زاده
🌷 #همسرم امروز تو باید #همچون_زینب پیام شهیدان را به گوش جهان برسانی و امروز سراسر میهن اسلامیمان پر از زینب است، تو باید چون زینب #کشتی_نجات را به ساحل برسانی و تسلیم مصیبتها نشوی."🌷
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada