eitaa logo
شهید موسوی نژاد
377 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
8 فایل
🌷🌷 اینجا قراره که فقط و فقط از #شـهدا درس زندگی بگیریم 🌷🌷 مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن 🌹سرهنگ پاسدار شهیدسیدعبدالحسین موسوی نژاد ولادت: خمین ۱۳۴۸/۲/۱     شهادت: منطقه سردشت ۱۳۹۰/۴/۳۰ مزار:گلزارشهدای قم "روزانه خواندن زیارت عاشوراراامتحان کنید"
مشاهده در ایتا
دانلود
(س)🌷 روزي وارد خانه شدم و مريم را رو به ديدم وقتي جلوتر رفتم، ديدم مريم روي دستانش مي‌زند و از او سؤال كردم كه مشكلي پيش آمده، چيزي نگفت اما بعدها براي من كرد كه من هر روز اعضاي بدنم را مواخذه مي‌كنم و از آنها مي‌پرسم كه امروز براي چه كاري انجام داد‌ه‌ايد .در ايام فاطميه روزي سرزده وارد خانه شدم و ديدم مريم به پهناي صورت مي‌ريزد و نام حضرت زهرا(س) را صدا مي‌زند . به او گفتم كه چرا اينقدر اشك مي‌ريزي؟گفت : شما اگر فوت كند چه كار مي‌كنيد، شادي مي‌كنيد يا گريه مریم علي‌رغم فعاليت زيادي كه داشت مي‌گرفت و تنها با نان و آب افطار مي‌كرد هيچ چيز او را راضي نمي‌كرد ️و همين موجب شده بود كه يك لحظه نداشته باشد تا اينكه در بهار عمر خود با رسيدن به مقام شهادت به آرامش هميشگي رسيد این بزرگوار در غروب سیزدهم مرداد ماه سال ۱۳۶۳ در حالی که همراه با دو تن از همکار خود بر مزار شهیدی که بنا به وصیت مادر شهید که از آنان قول گرفته بود هر سال به جای او بر سر مزار پسر شهیدش شوند، در حالی که راهی گلستان شهداي آبادان شده بودند مورد اصابت ترکش خمپاره بعثی قرار گرفتند و دو خواهر همراه او زخمی شدند و مريم فرهانيان نماد و مجاهدت زن‌ ايراني به فیض نایل شد ✍ به روایت زهرا سامری 🌷 @shahidmosavinejad
🔰مادر و پسر همچنان نشسته بودند و مشهدی احمد هم در مِه اشک آلود، اندوه و غم فرو رفته بود و توان بیرون رفتن از آن ‌را نداشت. دقایقی گذشت. گریه و زاری او فروکش کرد و لب به سخن گشود: - در دیدم که دو لشکر در مقابل هم ایستاده‌اند. یکی از لشکر‌ها زیاد بود ولی در سمت تاریکی قرار داشت. لشکر دیگر اندک بود ولی در سمت نورانی قرار گرفته بود. تعدادی اولاد پیامبر ‌را هم دیدم که دور هم نشسته بودند. 🔰از آن‌ها پرسیدم، "این لشکرها چه کسانی هستند؟" آن‌ها پاسخ دادند، "مگر نمی‌دانی؟ این‌ها لشکر کفر و اسلام است." پرسیدم، " به من هم اجازة جنگ می‌دهید؟" فرمودند، "برو از علیه‌السّلام که آن لشکر نورانی ‌را فرماندهی می‌کند اجازه بگیر." من خدمت آن حضرت که این طرف آن طرف می‌دوید و لشکر ‌را فرماندهی می‌کرد رفتم. از ایشان پرسیدم، "آیا به من هم اجازة جنگیدن می‌دهید؟" ایشان فرموند که هنوز شما نرسیده است. از آن شب به بعد، مشهدی احمد دایم گریه می‌کرد و می‌گفت، "پس نوبت من کی می‌رسد؟" 🔰شهید احمد کوچکی، پیرمردی ۶۸ساله بود که از شهرستان فامنین به جبهه های نبرد اعزام شد و پس از ها و دلاورمردی های فراوان در ۵ خرداد ماه ۱۳۶۰ به درجه رفیع شهادت نائل آمد. :گلزار شهداےشیخان قم @shahidmosavinejad