#ازدواج_به_سبک_شهدا🌷
✍نیت کردم چهل روز روزه بگیرم و دعای توسل بخوانم. بعد از چهل روز هرکسی آمد جوابم مثبت باشد. شب سیونهم یا چهلم بود، ابراهیم آمد خواستگاری. آمده بود بله را بگیرد. گفتم: «من مهریه نمیخوام، خانوادم را شما راضی کنید.» خیلی راحت گفت: «من وقت این کارها را ندارم.» از حرفش عصبانی شدم «شما که وقت ندارید چرا می خواید ازدواج کنید؟» گفت: «درسته وقت ندارم ولی توکل که دارم.»
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
@shahidmosavinejad
مقید بود به من یاد بدهد همیشه لباس ارزان قیمت بپوشم. علتش را هم می دانستم. می دانستم او فرمانده لشکر است و فرمانده های تیپ و گردان و گروهان چشم شان به او و خانواده اش است که چه می پوشند، چه می خورند، چه می گویند. می گفت: زن من باید بین همه شان الگو باشد. مواظب باش لباسی نپوشی که از بدترین لباس این جا بهتر باشد. خیلی از خانه های آن جا فرش داشتند ما نداشتیم. تلویزیون داشتند ما نداشتیم. وسایل رفاهی داشتند ما نداشتیم. ما فقط یک روفرشی داشتیم، که روی آن می نشستیم.
ابراهیم همیشه هم می گفت: دوست ندارم زنم با بی دردها رفت و آمد کند. می گفت: اگر می خواهی ازت راضی باشم سعی کن با آن هایی نشست و برخواست کنی که مشکل دارند. حتی مرا مأمور کرده بود یواشکی بروم اختلاف بین دوست هایش و خانم هایشان را بفهمم یا حل کنم یا به او بگویم برود حل شان کند.
#شهید_محمد_ابراهیم_همت🕊🌹