eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
336 دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
13.7هزار ویدیو
193 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴🔵 یک ماجرای واقعی از طلبیده شدن زائر توسط امام حسین (ع ) 🌺 تا یار که را خواهد و میل اش به که باشد🌺 ♦️ نقل قول: اسمم محمدرسول حبیب الهی سرمهماندار هواپیما هستم و با سرتیم امنیت پرواز فرزین فر این حکایت را نقل میکنیم که به عینه دیدیم: 🌹یکروز صبح زود جهت انجام دادن پرواز وارد فرودگاه امام خمینی (ره ) شدم ،سالن فرودگاه شلوغ بود مسافران زیادی اونجا بودن و همگی در حال خدا حافظی از بستگانشون بودن و شاد و خوشحال تو این جمعیت چشمم افتاد به یک عده که از همه بیشتر خوشحال تر و شور و حالی داشتند و منتظر گرفتن کارت پرواز بودن ،نگاه کردم به تلویزیون بالای کانتر اونها که ببینم کجا دارن میرن دیدم نوشته "نجف" پیش خودم گفتم خوش به حالشون کاش روزی هم برسه منم با خانوادم بتونیم چند روزی جهت زیارت عازم بشیم خلاصه وارد مرکز عملیاتمون شدم و خودمو معرفی کردم اون روز قرار بود طبق برنامه قبلی به ارمنستان برم که یکهو مسول شیفتمون گفت 🌹فلانی شما بورو نجف ! پروازت تغییر کرده ! خوشحال شدم و حکم ماموریتم را گرفتمو وارد هواپیما شدم بعد از یکساعت شروع کردیم به مسافرگیری مسافرها خوشحال و خندان وارد هواپیما شدن و سر جاشون نشستن ، آماده بستن درب هواپیما بودیم که مسول هماهنگی پرواز سراسیمه وارد شد و گفت : ❌ دو نفر باید پیاده شن !!! پرسیدیم چرا ؟ 👇👇👇👇
از دفتر مدیر عامل هواپیمایی گفتن بجاشون دو تا از کارمندها جهت انجام یکسری از کارهای مهم اداری امروز باید برن نجف حالمون گرفته شد چون دست روی هر کدوم از این مسافرها میزاشتیم که پیاده شه دلش میشکست ،کاری هم نمیشد کرد چون دستور داده بودن و میبایست انجام شه ! وارد اتاق خلبان شدم و ازش خواهش کردم اجازه بده از دو صندلی اضافه در اتاق خلبان جهت نشستن این دو کارمند استفاده بشه که متاسفانه موافقت نکرد😔 خلاصه لیست مسافرها را آوردند و قرار شد اسم دو نفر انتهایی لیست را اعلام کنند تا اونها پیاده بشن اسمها را اعلام کردند و قرعه افتاد به یک پیرمرد و یک پیرزن ! از هواپیما که داشتن پیاده میشدن نگاهشون یادمه که چقدر ناراحت و دل شکسته بودن 🚀هواپیما به سمت نجف پرواز کرد و بعد از یکساعت و چند دقیقه رسیدیم به آسمان نجف منتظر اعلام نشستن هواپیما از طرف خلبان بودیم ولی اعلام نمیکرد و ما همچنان در روی آسمان نجف اشرف دور میزدیم نیم ساعتی گذشت که خلبان دلیل نشستن هواپیما را اعلام کرد و گفت به دلیل طوفان شن و دید کم قادر به نشستن نیست و میبایست برگرده فرودگاه امام تا هوا خوب بشه ! ✈️ برگشتیم فرودگاه امام و درب هواپیما باز شد و مسول هماهنگی رفت اتاق خلبان و دلیل برگشت را پرسید و خلبان هم بهش گفت اما با تعجب شنیدیم که مسول هماهنگی میگفت فرودگاه نجف بازه و پروازها داره انجام میشه و بعد از شما چند هواپیما نشست و برخواست کردن 🌹پیش خودم گفتم لابد حکمتی توی اینکاره !!! رفتم پیش خلبان و گفتم کاپتان حالا که اینطوریه لابد خدا خواسته ما برگردیم این دو تا مسافر جامونده را ببریم ،کاش شما اجازه میدادی از این دو صندلی اتاق خلبان امروز استفاده میکردیم خلبان که مسول ایمنی پروازه نگاهی بهم کرد و گفت : شما فکر میکنید دلیل برگشتمون این بوده ؟! باشه برید صداشون کنید بیان خوشحال پریدم از اتاق خلبان بیرون و رفتم پیش مدیر کاروان و گفتم : شما تلفن این خانم و آقایی که پیاده شدن و دارید ؟! 🌺گفت بله ! گفتم : سریع زنگ بزن ببین کجان خدا کنه تو فرودگاه باشن بهشون بگو بیان اونهم تماس گرفت و خواست خدا پیداشون کرد و آمدن (اون دوتا از فرط خستگی رفته بودن نمازخونه فرودگاه استراحت کنند و منزل نرفته بودن ) همه خوشحال و منتظر اومدنشون بودیم که دیدیم یک پیرزن و پیر مرد با غرور و خوشحال دارن میان پیرزن جلوی ما که رسید گفت: فکر کردید کار ما دست شماست؟! فکر کردید شما میتونید جواز سفر ما رو باطل کنید؟ چشمامون پر از اشک شد و ازش عذرخواهی کردیم گفتم مادر خداروشکر که منزل نرفته بودید و حالا اومدید ! گفت : آخه شما بودید میرفتید ؟ با چه رویی بر میگشتیم خونه ! ((حالا گوش کنید به حکایت جالبی که پیرزنه نقل کرد)) اینقدر حالمون خراب بود که اصلا نمیتونستیم راه بریم و رفتیم تو نمازخونه تا حالمون جا بیاد و بعد بریم خونه 🔴 پیش خودم گفتم یا امیرالمومنین و یا اباعبدالله و یا حضرت ابالفضل (ع) شما اینهمه مهمون داشتی امروز ما دو تا فقط زیادی بودیم و شروع کردم به گریه کردن و بی حال شدم و خوابم برد تو عالم خواب و بیداری بودم که یک آقا سید بزرگواری اومد داخل نمازخانه و گفت : ❤مگه شماها نمیخواستید برید کربلا پس چرا نشستید ؟! عرض کردیم آقا نشد ! نبردنمون ! فرمود پاشید خیالتون راحت برید کربلا !!!! میگفت تا چشمهامو باز کردم دیدم موبایل شوهرم داره زنگ میزنه و گویا شما گفته بودید بیاییم 🌺 تا یار که را خواهد و میلش به که باشد🌺 •┈••✾🔹📍📚📍🔹✾••┈•
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
8⃣ 1⃣ قسمت هجدهم 🕊خداحافظ سالار 💟خاطرات پروانه چراغ نوروزی، همسر سردار شهید مدافع حرم لینک کانال سید مصطفی موسوی https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام خامنه ای : شهید احمد کاظمی پیش من آمد وگفت : از شما دو در خواست دارم ؛ اینکه دعاکنید من رو سفید شوم، و اینکه دعاکنیدشهید شوم. گفتم:شماها واقعاحیف است بمیرید شماهاهمه تان باید شهیدشوید. بعد گفتم: آن روزی که خبرشهادت صیاد را دادند ،من گفتم صیاد شایسته ی شهادت بود ،حقش بود، حیف بودصیاد بمیرد وقتی این جمله راگفتم ،چشم های شهید کاظمی پر از اشک شد، گفت: ان شاءالله خبر من راهم به تان بدهند! 🌹🍃
#دلـــــ‌ــــــنوشـــــــــته... ....ما #میرویم این شما و این انقلابی که خون ما خون بهایش شد.... زمانیه #غریبی است... راه شهدا #خلوت ...... و بزرگ راهایشان #پرترافیک قرار ما این نبود...... #مرد...... اونایی بودن که واسه خاطر #حفظ_ناموس مردم رفتن جنگ.... نه اونایی که #سر_ناموس مردم در جنگند.... کسانی که #تمام هست و نیست شون گذاشتن..... یک عده زیر زنجیر تانک با #بدن
‌ پرسیـدم : قلہ افتخـار یڪ ملـت ڪجاست؟ آرام دستـم را ڪًرفـت و بر سر قبـر یڪ شهــــیـد مهمـانم ڪرد.  روے ســنڪً قبــرش نوشتہ بود :  " قلہ افتخــارم 【 شـــــهادت】است..
📸 پایان چشم انتظاری دو مادر شهید پس از ۳۶ سال
ماجرای خواب زیبای حکاک سنگ مزارشهیدرسول خلیلی اینو برای کسایی میگم که تا حالا نشنیدن این ماجرا رو این قضیه برای اسفند سال 92 این آقایی که میبینید کار خطاطی روی سنگ مزار رسول رو انجام داد...برامون ماجرای عجیبی رو تعریف کرد که هنوز وقتی یادم میافته مو به تنم سیخ میشه و بغض گلوم رو میگیره صبح روح الله (برادر شهید) اومد دنبالم رفتیم بهشت زهرا منتظر شدیم حکاک اومد... یه نگاه به ما انداخت گفت ببخشید این سنگ مزار کیه؟ گفتیم چه طور؟ گفت:اصلا نمی دونستم قراره امروز بیام اینجا بنویسم دیشب خواب دیدم از طرف حرم امام حسین علیه السلام منو خواستن گفتن شما مامور شدی رو ضریح آقا قرآن بنویسی ما که خشکمون زد وقتی بهش گفتیم سنگ رو از حرم امام حسین آوردن و قراره برای یه شهیدی نصب بشه حالش منقلب شد... راوی :  از دوستان شهید 🌷
🌷یک داستان یک پند ✨روزي مردي خدمت عالمی رسيد و گفت: همسر من نماز نمي‌خواند. چه كار كنم؟ ✨عالم گفت: درباره فضيلت‌هاي نماز برايش بگو، بگو كه چقدر نماز بر روح انسان تاثير مثبت دارد. ✨مرد گفت: گفته‌ام، خيلي هم زياد، ولي بي‌فايده است. ✨عالم گفت: وعده‌ خدا را در مورد بهشت و نعمت‌هاي آن برايش بازگو كن. بگو كه در صورت خواندن نماز واقعي چه چيزهايي در بهشت در اختيار او خواهد بود. ✨مرد گفت: گفته‌ام! خيلي هم اغراق كرده‌ام. ولي بي‌فايده است. ✨عالم گفت: از هول و وحشت جهنم و سختي‌هايي كه در صورت نخواندن نماز به او وارد مي‌شود، برايش بگو. ✨مرد گفت: گفته‌ام، خيلي هم زياد، ولي باز هم بي‌فايده است! ✨عالم متفکرانه گفت: پس حرف حسابش چيست؟ ✨مرد پاسخ داد: هيچي! مي‌گه تو بخون تا منم بخونم!! 🌤بعضیا مثل سوزن اند واسه همه لباس میدوزن اما خود بی لباس . سوزن نباشیم! ________
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
9⃣ 1⃣ قسمت نوزدهم خداحافظ سالار 💟خاطرات پروانه چراغ نوروزی، همسر سردار شهید مدافع حرم لینک کانال سید مصطفی موسوی https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
༻﷽༺ دارم هــــواے شیــــخ الائمہ چشمم بہ دسٺِ شیــــخ الائمہ مِنّـٺ را ڪه ما را خلـق ڪرده از حضــرٺ شیــــخ الائمہ اسـلامِ ناب ماسٺ نهضـٺ شیــخ الائمه با اینڪه سربارش شدم دیدم اسٺ آقـا شـدم بـا شیـــخ الائمہ مےچسبد آخر یک در شـدن با دعوٺِ شیـــخ الائمہ یڪ روز مےبرم در ڪوچہ هایش تحـٺِ لَـواے 🌷 💔🏴 @beyadeshohadaa •┈┈••✾•🔹🔷🔹•✾•┈┈••
༻﷽༺ دارم هــــواے شیــــخ الائمہ چشمم بہ دسٺِ شیــــخ الائمہ مِنّـٺ را ڪه ما را خلـق ڪرده از حضــرٺ شیــــخ الائمہ اسـلامِ ناب ماسٺ نهضـٺ شیــخ الائمه با اینڪه سربارش شدم دیدم اسٺ آقـا شـدم بـا شیـــخ الائمہ مےچسبد آخر یک در شـدن با دعوٺِ شیـــخ الائمہ یڪ روز مےبرم در ڪوچہ هایش تحـٺِ لَـواے 🌷 💔🏴 @beyadeshohadaa •┈┈••✾•🔹🔷🔹•✾•┈┈••
╭━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╮ #حدیث_نور 💚 امام صادق علیه السلام فرمودند:💚 هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلی مرده است. ╰━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╯
╭━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╮ #حدیث_نور 💚 امام صادق علیه السلام فرمودند:💚 هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلی مرده است. ╰━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╯
•-----≈•≈•🕊▪️🕯▪️🕊•≈•≈•-----• #السلام _علیک_یا_جعفر_بن_محمد_صادق_ع در این شبها که بود روشن مزار بی رواق او که باشد اشک مهدی چلچراغ حضرت صادق آجرک الله یا صاحب الزمان •-----≈•≈•🕊▪️🕯▪️🕊•≈•≈•-----•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیرمردی داخل حرم دستی کشید روی پای جوانی که کنار او نشسته بودو گفت سواد ندارم برایم زیارتنامه میخوانی تاگوش دهم. جوان باکمال میل پذیر فت و شروع کرد به خواندن زیارت نامه السَّلامُ عَلَیْکَ یا بْنَ رَسُولِ اللّهِ .... وسلام داد به معصومین تا امام عسکری(ع). جوان با لبخندی پرسید: پدرم امام زمانت را میشناسی؟ پیرمرد جواب داد:چرا نشناسم؟ جوان گفت: پس سلام کن. پیرمرد دستش را روی سینه اش گذاشت و گفت : السَّلامُ عَلَیْکَ یا حجة بن الحسن العسکری جوان نگاهی به پیرمرد کرد و لبخند زد و دست خود راروی شانه پیر مرد گذاشت وگفت: «و علیک السلام و رحمة الله و برکاتة» مبادا امام زمان کنارمان باشد و او را نشناسیم.. آقا سلام، باز منم، خاک پایتان دیوانه ای که لک زده قلبش برایتان! در این کلاس سرد، حضور تو واجب است. این بار چندم است که استاد غایب است؟ ❇️ الّلهُمَّ عَجّل لِولیک الفرج. 🍃🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕ایران میتونه تنگه هرمز رو ببنده یا نه؟ این مستند رو ببینید . وقتی ایران در سال ۶۶ تمام ابهت ارتش آمریکا را با انهدام یک نفتکش غول پیکر نابود کرد.
📹چه خوب بود که دوربین بود! اون موقعی که بیرانوند پنالتی بهترین بازیکن جهان و مهار کرد و توپ و جوری محکم بغل گرفت که شهره خاص و عام شد خدا رو شکر دوربین بود! دوربین بود که ثبت کنه این رشادت‌ها رو! ❌اما یه جاهایی هم بود که فرزندان این مرز و بوم جای توپ فوتبال،مین فسفری رو محکم تر بغل میکردن که به قدری حرارت داشت که هرچیزی رو تو خودش ذوب میکرد! داغ بود، خیلی داغ، ولی عملیات نباید لو میرفت! اما تو اون بیابان و میدون مین،زیر نور ماه، جز خدا و ملائکش هیچ دوربینی و هیچ تماشاگری نبود که ببینه و زوم کنه رو صورت این رزمنده ها، این شیر بچه ها که ثبت بشه برای حفظ وطن چه ها که نکشیدن! ❌اونجا که میلاد محمدی توپ و جلو انداخت جوری دویید که همه از جون مایه گذاشتن شو دیدیم! خدا رو شکر دوربین بود! یه جاهایی هم یه عده جوون رعنا و تازه داماد بودن،تیربار و آرپی‌جی روی دوششون میزاشتن و زیر بارون گلوله از سینه خاکریز جوری بالا میرفتن، جوری پائین میومدن و جوری به قلب دشمن میزدن که حسرت ندیدن این صحنه ها تا قیامت روی دل ماست! حیف اونجا دوربین نبود! ❌اونجایی که بچه ها با غیرت عجیبی روی خط دروازه جلوی اسپانیا دیوار گوشتی درست کرده بودن و روی هم افتادن تا دروازه ایران باز نشه! خدا رو شکر دوربین بود! ❌یه روز هایی هم تو تاریخ این سرزمین بود که تو مرز شلمچه،همین جوون های بیست 25 ساله ایران، جلوی موتور جنگی عراق،جلوی لشگر زرهی، جلوی توپ و تانک دیوار گوشتی ایجاد کردن تا پای اجنبی به شهرها نرسه! اونجا راوی تو شلمچه میگفت، دیگه کار از نفر و دسته گروهان گذشته بود، گردان گردان جوون میرفت و برنمیگشت،آخه صحبت ناموس بود! ای کاش، ای کاش دوربین بود ما میدیدیم مردامون چجوری جنگیدن! ❌یه جاهایی بود تو تاریخ ایران که جای کف و سوت و هورای تماشاچی ها،گاز شیمیایی خردل و عامل اعصاب بود! یه جاهایی بود سه نفر بودن و دوتا ماسک! یه جاهایی بود سیاهی زمستون غواص ها به شط میزدن! یه جاهایی بود که تیربار ضد هوایی رو به موازات زمین گذاشته بودن و مثل داسی که گندم درو میکنه، هرچیزی که ارتفاع داشت و درو میکرد! ولی یه عده از همین شیر پاک خورده ها بلند میشدن، سر و سینه شونو سپر سرب داغ میکردن تا تیربار و از کار بندازن! قهرمان بود! ولی دوربین نبود! خدا رو شکر تو جام جهانی دوربین بود
🍂🍃🍂🍃🍂🍃 محمود در دانشکده فردی بسیار فعال و باهوش و این ویژگی‌اش زبانزد همه استادان بود، طوری که در دوره‌های آموزشی برخی از اساتید می‌گفتند چون شما سر کلاس هستید ما تدریس نمی‌کنیم و شما باید برای دانشجویان تدریس کنید. محمود دارای مقام محمود (پسندیده) بود، هیچ وقت ❤️نماز شب❤️ او ترک نمی‌شد و این را من به کرات در دانشکده اصفهان دیدم و بعد از آن در مأموریت‌ها می‌دیدیم که نیمه‌شب از خواب بلند می‌شد و به نماز می‌ایستاد، محمود دارای روح خدایی بود و همه او را دوست داشتند. تمام دوستان و همکاران، محمود را دوست داشتند چون فردی خوش‌مشرب، با محبت و لوتی‌منش بود و هیچ فردی در کنارش احساس خستگی نمی‌کرد. در یکی از روزهای مأموریتی در منطقه پیرانشهر به همراه محمود و آقای مهدی‌نژاد تنها بودیم، بعد از نماز صبح محمود به من گفت: «نخواب چون روزی را بعد از نماز صبح پخش می‌کنند». معمولاً محمود بعد از نماز صبح نمی‌خوابید و مشغول خواندن دعا و قرآن بود. محمود فردی نترس و شجاع بود و در مأموریت‌ها سخت‌ترین کارها را بر عهده می‌گرفت و انجام می‌داد به‌عنوان مثال وقتی نیروها به منطقه پیرانشهر آمده بودند به همراه نیروها برای تحویل پایگاه رفتیم، جاده خراب بود و هوا برفی، محمود نیروها را پیاده کرد و با کمک نیروها در زیر بارش برف و باران و بعد از دو ساعت تلاش سنگ بزرگی که در وسط جاده بود کنار گذاشته شد و نیروها عبور کردند. بی‌اعتنایی به مادیات و عدم دل‌بستگی به ظواهر دنیوی و جایگاه‌ها از خصوصیات بارز محمود بود. برای یک نیروی نظامی تشویقی از اهمیت بالایی برخوردار است، اما محمود برای این‌ مدل تشویق‌ها هیچ ارزشی قائل نبود. به‌عنوان مثال برای او دو بار درجه تشویقی از سوی مقامات بالای نظامی کشور آمده بود و وی در جواب گفت، «من این تشویقی را نمی‌خواهم، اگر برای کل بچه‌های لشکر تشویقی داده‌اید آن را قبول می‌کنم ولی اگر برای من داده‌اید آن را نمی‌خواهم»؛ و همین کار را کرد و تشویقی خود را بازگرداند. همیشه به فکر نیروهای لشکر و بهبود وضع آنها بوده است، هر کجا حق بچه‌ها و نیروها در میان بود محمود با جان و دل کار می‌کرد تا حقی از نیروها ضایع نشود. یادم می‌آید که بعد از یک مأموریت محمود در استراحت بود و وقتی لشکر ۲۵ کربلا برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) مأموریت گرفت، اعلام آمادگی کرد چون عاشق مأموریت و دفاع از حرم اهل بیت(ع) بود. درباره نخواستن پست و مقام باید بگویم قبل از مسؤولیت حاج روح‌الله سلطانی به‌عنوان مسؤول عملیات لشکر عملیاتی ۲۵ کربلا این پست به محمود پیشنهاد شده بود ولی محمود حتی با اصرار زیاد فرماندهی قبول نکرد و می‌گفت من مسؤولیت نمی‌خواهم "فقط می‌خواهم کار کنم" و همین‌طور بود...