eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
336 دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
13.7هزار ویدیو
193 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید محمد رضا حقیقی شهیدی که در قبر خندید.
بسم رب الشهدا و الصدیقین شهید محمد رضا حقیقی شهیدی که در قبر خندید. مزار ایشون تو بهشت شهدایاهوازه. زیارت عاشورا زیاد می خونده.  تو وصیت نامش نوشته به مادرم بگید بیاد برام زیارت عاشورا بخونه. مادرش می خونه و  موقع السلام علیک یا ابا عبدالله ایشون لبخند می زنه. 🍃🍁🍂🔰🔰
" هرکجا برود جریان ساز میشود😉 حتی دوران سربازی در پادگان شاهنشاهی!" خيلی عصبانی بود. سرباز بود و مسئول آشپزخانه كرده بودندش. ماه رمضان آمده بود و او گفته بود هركس بخواهد روزه بگيرد، سحری بهش ميرساند. ولي يك هفته نشده، خبر سحری دادن‌ها به گوش سرلشكر ناجی رسيده بود. او هم سرضرب خودش را رسانده بود و دستور داده بود همه‌ی سربازها به خط شوند و بعد، يكی يك ليوان آب به خوردشان داده بود كه " سربازها را چه به روزه گرفتن ! " و ابراهيم بعد از بيست و چهار ساعت بازداشت، برگشته بود آشپزخانه. با چند نفر ديگر، كف آشپزخانه را تميز شستند و با روغن موزاييك‌ها را برق انداختند و منتظر شدند. براي اولين بار خدا خدا ميكردند سرلشكر ناجی سر برسد. ناجي در درگاهِ آشپزخانه ايستاد. نگاه مشكوكی به اطراف كرد و وارد شد. ولی اولين قدم را كه گذاشته بود، تا ته آشپزخانه چنان كشيده شده بود كه كارش به بيمارستان كشيد. پاي سرلشكر شكسته بود و مي‌بايست چند صباحی توی بيمارستان بماند. تا آخر ماه رمضان، بچه‌ها با خيال راحت روزه گرفتند.  ❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴🔵 یک ماجرای واقعی از طلبیده شدن زائر توسط امام حسین (ع ) 🌺 تا یار که را خواهد و میل اش به که باشد🌺 ♦️ نقل قول: اسمم محمدرسول حبیب الهی سرمهماندار هواپیما هستم و با سرتیم امنیت پرواز فرزین فر این حکایت را نقل میکنیم که به عینه دیدیم: 🌹یکروز صبح زود جهت انجام دادن پرواز وارد فرودگاه امام خمینی (ره ) شدم ،سالن فرودگاه شلوغ بود مسافران زیادی اونجا بودن و همگی در حال خدا حافظی از بستگانشون بودن و شاد و خوشحال تو این جمعیت چشمم افتاد به یک عده که از همه بیشتر خوشحال تر و شور و حالی داشتند و منتظر گرفتن کارت پرواز بودن ،نگاه کردم به تلویزیون بالای کانتر اونها که ببینم کجا دارن میرن دیدم نوشته "نجف" پیش خودم گفتم خوش به حالشون کاش روزی هم برسه منم با خانوادم بتونیم چند روزی جهت زیارت عازم بشیم خلاصه وارد مرکز عملیاتمون شدم و خودمو معرفی کردم اون روز قرار بود طبق برنامه قبلی به ارمنستان برم که یکهو مسول شیفتمون گفت 🌹فلانی شما بورو نجف ! پروازت تغییر کرده ! خوشحال شدم و حکم ماموریتم را گرفتمو وارد هواپیما شدم بعد از یکساعت شروع کردیم به مسافرگیری مسافرها خوشحال و خندان وارد هواپیما شدن و سر جاشون نشستن ، آماده بستن درب هواپیما بودیم که مسول هماهنگی پرواز سراسیمه وارد شد و گفت : ❌ دو نفر باید پیاده شن !!! پرسیدیم چرا ؟ 👇👇👇👇
از دفتر مدیر عامل هواپیمایی گفتن بجاشون دو تا از کارمندها جهت انجام یکسری از کارهای مهم اداری امروز باید برن نجف حالمون گرفته شد چون دست روی هر کدوم از این مسافرها میزاشتیم که پیاده شه دلش میشکست ،کاری هم نمیشد کرد چون دستور داده بودن و میبایست انجام شه ! وارد اتاق خلبان شدم و ازش خواهش کردم اجازه بده از دو صندلی اضافه در اتاق خلبان جهت نشستن این دو کارمند استفاده بشه که متاسفانه موافقت نکرد😔 خلاصه لیست مسافرها را آوردند و قرار شد اسم دو نفر انتهایی لیست را اعلام کنند تا اونها پیاده بشن اسمها را اعلام کردند و قرعه افتاد به یک پیرمرد و یک پیرزن ! از هواپیما که داشتن پیاده میشدن نگاهشون یادمه که چقدر ناراحت و دل شکسته بودن 🚀هواپیما به سمت نجف پرواز کرد و بعد از یکساعت و چند دقیقه رسیدیم به آسمان نجف منتظر اعلام نشستن هواپیما از طرف خلبان بودیم ولی اعلام نمیکرد و ما همچنان در روی آسمان نجف اشرف دور میزدیم نیم ساعتی گذشت که خلبان دلیل نشستن هواپیما را اعلام کرد و گفت به دلیل طوفان شن و دید کم قادر به نشستن نیست و میبایست برگرده فرودگاه امام تا هوا خوب بشه ! ✈️ برگشتیم فرودگاه امام و درب هواپیما باز شد و مسول هماهنگی رفت اتاق خلبان و دلیل برگشت را پرسید و خلبان هم بهش گفت اما با تعجب شنیدیم که مسول هماهنگی میگفت فرودگاه نجف بازه و پروازها داره انجام میشه و بعد از شما چند هواپیما نشست و برخواست کردن 🌹پیش خودم گفتم لابد حکمتی توی اینکاره !!! رفتم پیش خلبان و گفتم کاپتان حالا که اینطوریه لابد خدا خواسته ما برگردیم این دو تا مسافر جامونده را ببریم ،کاش شما اجازه میدادی از این دو صندلی اتاق خلبان امروز استفاده میکردیم خلبان که مسول ایمنی پروازه نگاهی بهم کرد و گفت : شما فکر میکنید دلیل برگشتمون این بوده ؟! باشه برید صداشون کنید بیان خوشحال پریدم از اتاق خلبان بیرون و رفتم پیش مدیر کاروان و گفتم : شما تلفن این خانم و آقایی که پیاده شدن و دارید ؟! 🌺گفت بله ! گفتم : سریع زنگ بزن ببین کجان خدا کنه تو فرودگاه باشن بهشون بگو بیان اونهم تماس گرفت و خواست خدا پیداشون کرد و آمدن (اون دوتا از فرط خستگی رفته بودن نمازخونه فرودگاه استراحت کنند و منزل نرفته بودن ) همه خوشحال و منتظر اومدنشون بودیم که دیدیم یک پیرزن و پیر مرد با غرور و خوشحال دارن میان پیرزن جلوی ما که رسید گفت: فکر کردید کار ما دست شماست؟! فکر کردید شما میتونید جواز سفر ما رو باطل کنید؟ چشمامون پر از اشک شد و ازش عذرخواهی کردیم گفتم مادر خداروشکر که منزل نرفته بودید و حالا اومدید ! گفت : آخه شما بودید میرفتید ؟ با چه رویی بر میگشتیم خونه ! ((حالا گوش کنید به حکایت جالبی که پیرزنه نقل کرد)) اینقدر حالمون خراب بود که اصلا نمیتونستیم راه بریم و رفتیم تو نمازخونه تا حالمون جا بیاد و بعد بریم خونه 🔴 پیش خودم گفتم یا امیرالمومنین و یا اباعبدالله و یا حضرت ابالفضل (ع) شما اینهمه مهمون داشتی امروز ما دو تا فقط زیادی بودیم و شروع کردم به گریه کردن و بی حال شدم و خوابم برد تو عالم خواب و بیداری بودم که یک آقا سید بزرگواری اومد داخل نمازخانه و گفت : ❤مگه شماها نمیخواستید برید کربلا پس چرا نشستید ؟! عرض کردیم آقا نشد ! نبردنمون ! فرمود پاشید خیالتون راحت برید کربلا !!!! میگفت تا چشمهامو باز کردم دیدم موبایل شوهرم داره زنگ میزنه و گویا شما گفته بودید بیاییم 🌺 تا یار که را خواهد و میلش به که باشد🌺 •┈••✾🔹📍📚📍🔹✾••┈•
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
8⃣ 1⃣ قسمت هجدهم 🕊خداحافظ سالار 💟خاطرات پروانه چراغ نوروزی، همسر سردار شهید مدافع حرم لینک کانال سید مصطفی موسوی https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام خامنه ای : شهید احمد کاظمی پیش من آمد وگفت : از شما دو در خواست دارم ؛ اینکه دعاکنید من رو سفید شوم، و اینکه دعاکنیدشهید شوم. گفتم:شماها واقعاحیف است بمیرید شماهاهمه تان باید شهیدشوید. بعد گفتم: آن روزی که خبرشهادت صیاد را دادند ،من گفتم صیاد شایسته ی شهادت بود ،حقش بود، حیف بودصیاد بمیرد وقتی این جمله راگفتم ،چشم های شهید کاظمی پر از اشک شد، گفت: ان شاءالله خبر من راهم به تان بدهند! 🌹🍃
#دلـــــ‌ــــــنوشـــــــــته... ....ما #میرویم این شما و این انقلابی که خون ما خون بهایش شد.... زمانیه #غریبی است... راه شهدا #خلوت ...... و بزرگ راهایشان #پرترافیک قرار ما این نبود...... #مرد...... اونایی بودن که واسه خاطر #حفظ_ناموس مردم رفتن جنگ.... نه اونایی که #سر_ناموس مردم در جنگند.... کسانی که #تمام هست و نیست شون گذاشتن..... یک عده زیر زنجیر تانک با #بدن
‌ پرسیـدم : قلہ افتخـار یڪ ملـت ڪجاست؟ آرام دستـم را ڪًرفـت و بر سر قبـر یڪ شهــــیـد مهمـانم ڪرد.  روے ســنڪً قبــرش نوشتہ بود :  " قلہ افتخــارم 【 شـــــهادت】است..
📸 پایان چشم انتظاری دو مادر شهید پس از ۳۶ سال
ماجرای خواب زیبای حکاک سنگ مزارشهیدرسول خلیلی اینو برای کسایی میگم که تا حالا نشنیدن این ماجرا رو این قضیه برای اسفند سال 92 این آقایی که میبینید کار خطاطی روی سنگ مزار رسول رو انجام داد...برامون ماجرای عجیبی رو تعریف کرد که هنوز وقتی یادم میافته مو به تنم سیخ میشه و بغض گلوم رو میگیره صبح روح الله (برادر شهید) اومد دنبالم رفتیم بهشت زهرا منتظر شدیم حکاک اومد... یه نگاه به ما انداخت گفت ببخشید این سنگ مزار کیه؟ گفتیم چه طور؟ گفت:اصلا نمی دونستم قراره امروز بیام اینجا بنویسم دیشب خواب دیدم از طرف حرم امام حسین علیه السلام منو خواستن گفتن شما مامور شدی رو ضریح آقا قرآن بنویسی ما که خشکمون زد وقتی بهش گفتیم سنگ رو از حرم امام حسین آوردن و قراره برای یه شهیدی نصب بشه حالش منقلب شد... راوی :  از دوستان شهید 🌷
🌷یک داستان یک پند ✨روزي مردي خدمت عالمی رسيد و گفت: همسر من نماز نمي‌خواند. چه كار كنم؟ ✨عالم گفت: درباره فضيلت‌هاي نماز برايش بگو، بگو كه چقدر نماز بر روح انسان تاثير مثبت دارد. ✨مرد گفت: گفته‌ام، خيلي هم زياد، ولي بي‌فايده است. ✨عالم گفت: وعده‌ خدا را در مورد بهشت و نعمت‌هاي آن برايش بازگو كن. بگو كه در صورت خواندن نماز واقعي چه چيزهايي در بهشت در اختيار او خواهد بود. ✨مرد گفت: گفته‌ام! خيلي هم اغراق كرده‌ام. ولي بي‌فايده است. ✨عالم گفت: از هول و وحشت جهنم و سختي‌هايي كه در صورت نخواندن نماز به او وارد مي‌شود، برايش بگو. ✨مرد گفت: گفته‌ام، خيلي هم زياد، ولي باز هم بي‌فايده است! ✨عالم متفکرانه گفت: پس حرف حسابش چيست؟ ✨مرد پاسخ داد: هيچي! مي‌گه تو بخون تا منم بخونم!! 🌤بعضیا مثل سوزن اند واسه همه لباس میدوزن اما خود بی لباس . سوزن نباشیم! ________
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
9⃣ 1⃣ قسمت نوزدهم خداحافظ سالار 💟خاطرات پروانه چراغ نوروزی، همسر سردار شهید مدافع حرم لینک کانال سید مصطفی موسوی https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
༻﷽༺ دارم هــــواے شیــــخ الائمہ چشمم بہ دسٺِ شیــــخ الائمہ مِنّـٺ را ڪه ما را خلـق ڪرده از حضــرٺ شیــــخ الائمہ اسـلامِ ناب ماسٺ نهضـٺ شیــخ الائمه با اینڪه سربارش شدم دیدم اسٺ آقـا شـدم بـا شیـــخ الائمہ مےچسبد آخر یک در شـدن با دعوٺِ شیـــخ الائمہ یڪ روز مےبرم در ڪوچہ هایش تحـٺِ لَـواے 🌷 💔🏴 @beyadeshohadaa •┈┈••✾•🔹🔷🔹•✾•┈┈••
༻﷽༺ دارم هــــواے شیــــخ الائمہ چشمم بہ دسٺِ شیــــخ الائمہ مِنّـٺ را ڪه ما را خلـق ڪرده از حضــرٺ شیــــخ الائمہ اسـلامِ ناب ماسٺ نهضـٺ شیــخ الائمه با اینڪه سربارش شدم دیدم اسٺ آقـا شـدم بـا شیـــخ الائمہ مےچسبد آخر یک در شـدن با دعوٺِ شیـــخ الائمہ یڪ روز مےبرم در ڪوچہ هایش تحـٺِ لَـواے 🌷 💔🏴 @beyadeshohadaa •┈┈••✾•🔹🔷🔹•✾•┈┈••
╭━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╮ #حدیث_نور 💚 امام صادق علیه السلام فرمودند:💚 هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلی مرده است. ╰━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╯
╭━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╮ #حدیث_نور 💚 امام صادق علیه السلام فرمودند:💚 هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلی مرده است. ╰━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╯
•-----≈•≈•🕊▪️🕯▪️🕊•≈•≈•-----• #السلام _علیک_یا_جعفر_بن_محمد_صادق_ع در این شبها که بود روشن مزار بی رواق او که باشد اشک مهدی چلچراغ حضرت صادق آجرک الله یا صاحب الزمان •-----≈•≈•🕊▪️🕯▪️🕊•≈•≈•-----•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا