پیرمردی داخل حرم دستی کشید روی پای جوانی که کنار او نشسته بودو گفت سواد ندارم برایم زیارتنامه میخوانی تاگوش دهم.
جوان باکمال میل پذیر فت و شروع کرد به خواندن زیارت نامه
السَّلامُ عَلَیْکَ یا بْنَ رَسُولِ اللّهِ ....
وسلام داد به معصومین تا امام عسکری(ع).
جوان با لبخندی پرسید: پدرم امام زمانت را میشناسی؟
پیرمرد جواب داد:چرا نشناسم؟
جوان گفت: پس سلام کن.
پیرمرد دستش را روی سینه اش گذاشت و گفت :
السَّلامُ عَلَیْکَ یا حجة بن الحسن العسکری
جوان نگاهی به پیرمرد کرد و لبخند زد و دست خود راروی شانه پیر مرد گذاشت وگفت:
«و علیک السلام و رحمة الله و برکاتة»
مبادا امام زمان کنارمان باشد و او را نشناسیم..
آقا سلام، باز منم، خاک پایتان
دیوانه ای که لک زده قلبش برایتان!
در این کلاس سرد، حضور تو واجب است.
این بار چندم است که استاد غایب است؟
❇️ الّلهُمَّ عَجّل لِولیک الفرج.
🍃🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕ایران میتونه تنگه هرمز رو ببنده یا نه؟ این مستند رو ببینید .
وقتی ایران در سال ۶۶ تمام ابهت ارتش آمریکا را با انهدام یک نفتکش غول پیکر نابود کرد.
📹چه خوب بود که دوربین بود!
اون موقعی که بیرانوند پنالتی بهترین بازیکن جهان و مهار کرد و توپ و جوری محکم بغل گرفت که شهره خاص و عام شد
خدا رو شکر دوربین بود!
دوربین بود که ثبت کنه این رشادتها رو!
❌اما یه جاهایی هم بود که فرزندان این مرز و بوم جای توپ فوتبال،مین فسفری رو محکم تر بغل میکردن که به قدری حرارت داشت که هرچیزی رو تو خودش ذوب میکرد!
داغ بود، خیلی داغ، ولی عملیات نباید لو میرفت!
اما تو اون بیابان و میدون مین،زیر نور ماه، جز خدا و ملائکش هیچ دوربینی و هیچ تماشاگری نبود که ببینه و زوم کنه رو صورت این رزمنده ها، این شیر بچه ها که ثبت بشه برای حفظ وطن چه ها که نکشیدن!
❌اونجا که میلاد محمدی توپ و جلو انداخت جوری دویید که همه از جون مایه گذاشتن شو دیدیم!
خدا رو شکر دوربین بود!
یه جاهایی هم یه عده جوون رعنا و تازه داماد بودن،تیربار و آرپیجی روی دوششون میزاشتن و زیر بارون گلوله از سینه خاکریز جوری بالا میرفتن، جوری پائین میومدن و جوری به قلب دشمن میزدن که حسرت ندیدن این صحنه ها تا قیامت روی دل ماست!
حیف اونجا دوربین نبود!
❌اونجایی که بچه ها با غیرت عجیبی روی خط دروازه جلوی اسپانیا دیوار گوشتی درست کرده بودن و روی هم افتادن تا دروازه ایران باز نشه!
خدا رو شکر دوربین بود!
❌یه روز هایی هم تو تاریخ این سرزمین بود که تو مرز شلمچه،همین جوون های بیست 25 ساله ایران، جلوی موتور جنگی عراق،جلوی لشگر زرهی، جلوی توپ و تانک دیوار گوشتی ایجاد کردن تا پای اجنبی به شهرها نرسه!
اونجا راوی تو شلمچه میگفت، دیگه کار از نفر و دسته گروهان گذشته بود، گردان گردان جوون میرفت و برنمیگشت،آخه صحبت ناموس بود!
ای کاش، ای کاش دوربین بود ما میدیدیم مردامون چجوری جنگیدن!
❌یه جاهایی بود تو تاریخ ایران که جای کف و سوت و هورای تماشاچی ها،گاز شیمیایی خردل و عامل اعصاب بود!
یه جاهایی بود سه نفر بودن و دوتا ماسک!
یه جاهایی بود سیاهی زمستون غواص ها به شط میزدن!
یه جاهایی بود که تیربار ضد هوایی رو به موازات زمین گذاشته بودن و مثل داسی که گندم درو میکنه، هرچیزی که ارتفاع داشت و درو میکرد!
ولی یه عده از همین شیر پاک خورده ها بلند میشدن، سر و سینه شونو سپر سرب داغ میکردن تا تیربار و از کار بندازن!
قهرمان بود!
ولی دوربین نبود!
خدا رو شکر تو جام جهانی دوربین بود
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
محمود در دانشکده فردی بسیار فعال و باهوش و این ویژگیاش زبانزد همه استادان بود، طوری که در دورههای آموزشی برخی از اساتید میگفتند چون شما سر کلاس هستید ما تدریس نمیکنیم و شما باید برای دانشجویان تدریس کنید.
محمود دارای مقام محمود (پسندیده) بود، هیچ وقت ❤️نماز شب❤️ او ترک نمیشد و این را من به کرات در دانشکده اصفهان دیدم و بعد از آن در مأموریتها میدیدیم که نیمهشب از خواب بلند میشد و به نماز میایستاد، محمود دارای روح خدایی بود و همه او را دوست داشتند.
تمام دوستان و همکاران، محمود را دوست داشتند چون فردی خوشمشرب، با محبت و لوتیمنش بود و هیچ فردی در کنارش احساس خستگی نمیکرد.
در یکی از روزهای مأموریتی در منطقه پیرانشهر به همراه محمود و آقای مهدینژاد تنها بودیم، بعد از نماز صبح محمود به من گفت:
«نخواب چون روزی را بعد از نماز صبح پخش میکنند».
معمولاً محمود بعد از نماز صبح نمیخوابید و مشغول خواندن دعا و قرآن بود.
محمود فردی نترس و شجاع بود و در مأموریتها سختترین کارها را بر عهده میگرفت و انجام میداد بهعنوان مثال وقتی نیروها به منطقه پیرانشهر آمده بودند به همراه نیروها برای تحویل پایگاه رفتیم، جاده خراب بود و هوا برفی، محمود نیروها را پیاده کرد و با کمک نیروها در زیر بارش برف و باران و بعد از دو ساعت تلاش سنگ بزرگی که در وسط جاده بود کنار گذاشته شد و نیروها عبور کردند.
بیاعتنایی به مادیات و عدم دلبستگی به ظواهر دنیوی و جایگاهها از خصوصیات بارز محمود بود.
برای یک نیروی نظامی تشویقی از اهمیت بالایی برخوردار است، اما محمود برای این مدل تشویقها هیچ ارزشی قائل نبود.
بهعنوان مثال برای او دو بار درجه تشویقی از سوی مقامات بالای نظامی کشور آمده بود و وی در جواب گفت، «من این تشویقی را نمیخواهم، اگر برای کل بچههای لشکر تشویقی دادهاید آن را قبول میکنم ولی اگر برای من دادهاید آن را نمیخواهم»؛ و همین کار را کرد و تشویقی خود را بازگرداند.
همیشه به فکر نیروهای لشکر و بهبود وضع آنها بوده است، هر کجا حق بچهها و نیروها در میان بود محمود با جان و دل کار میکرد تا حقی از نیروها ضایع نشود.
یادم میآید که بعد از یک مأموریت محمود در استراحت بود و وقتی لشکر ۲۵ کربلا برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) مأموریت گرفت، اعلام آمادگی کرد چون عاشق مأموریت و دفاع از حرم اهل بیت(ع) بود.
درباره نخواستن پست و مقام باید بگویم قبل از مسؤولیت حاج روحالله سلطانی بهعنوان مسؤول عملیات لشکر عملیاتی ۲۵ کربلا این پست به محمود پیشنهاد شده بود ولی محمود حتی با اصرار زیاد فرماندهی قبول نکرد و میگفت من مسؤولیت نمیخواهم
"فقط میخواهم کار کنم" و همینطور بود...
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»↬🌷❃
#خاطرات_شهید
#پدر_شهید
مقری داریم بنام الوارثین در فکه.اولین سالی که رسول را منطقه بردم، سال اول_راهنمایی بود..به رسول قبرهایی را نشان دادم و گفتم که بچهها شب میآمدند در این قبرها راز و نیاز میکردند و نماز_شب میخواندند
هوا تاریک شد و وقت اذان رسید.
ما نماز مغرب و عشا را در تاریکی در آن منطقه خواندیم و پس از نماز دیدم رسول نیست.آنقدر دنبال رسول گشتم و بالاخره متوجه شدم که در داخل یکی از این قبرها رفته و چفیه را کشیده روی سرش و به سجده رفته و در حال گریه کردن است...
#دوست_شهید:
.یکی از ویژگی های بارز محمدحسن
سر به زیری و عدم نگاه به نامحرم بود ..
خلیل همیشه چشمهایش را از نگاه_به_نامحرم حفظ میکرد...
#مادر_شهید
ده روز قبل از شهادت پسرم،
بعد نماز دعا میکردم که خدایا صحیح و سالم برگرده..یک دفعه به فکر فرو رفتم
گفتم این همه ما ادعا میکنیم
خدایا کاش ما در زمان امام_حسین(ع) میبودیم و در این راه شهید میشدیم
یا بچههامون به شهادت میرسیدند؛
چرا برای شهادت پسرم دعا نکنم؛
.گفتم خدایا اگر قسمتش شهادت هست
من راضیام به رضای تو
.که بعد از این دعا یک هفته بیشتر طول نکشید که رسول شهید شد.
#شهید_رسول_خلیلی🌷
متولد : 20 آذر 1365 ...تهران
شهادت : 27 آبان 1392 ...سوریه
1_16396166.mp3
10.5M
9⃣ 1⃣ قسمت نوزدهم
خداحافظ سالار
💟خاطرات پروانه چراغ نوروزی، همسر سردار شهید مدافع حرم #حسین_همدانی
لینک کانال سید مصطفی موسوی
https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
امام صادق علیه السلام دوستي داشت كه همواره باهم بودند و به طور صميمي انيس و مونس هم بودند
روزي دوستش به غلامش تندي كرد و گفت:
اي زنازاده كجا بودي؟
وقتي كه امام صادق علیه السلام اين دشنام را از او شنيد، به قدري ناراحت شد كه دستش را بلند كرد و محكم بر پيشاني خود زد و سپس فرمود:
سبحان الله، آيا نسبت ناروا به مادرش ميدهي؟
من تو را آدم پرهيزكاري مي دانستم، ولي اكنون مي بينم ، پرهيزكار نيستي
( ائمه اطهار علیهم السلام، هميشه مأمور نيستند كه از علم غيب خود استفاده كنند)
دوست امام علیه السلام به آن حضرت عرض كرد:
فدايت گردم، مادر اين غلام از اهالي سند (از سرزمين هند) و بت پرست مي باشد، بنابراين ناسزا به او اشكال ندارد
امام صادق علیه السلام به او فرمود:
الاعلمت ان لكل امة نكاحا تنح عني
آيا نمي داني كه هر امتي بين خود قانون ازدواج دارند؟
از من دور شو
از آن هنگام، بين آنها جدايي افتاد و تا آخر عمر ، اين جدايي ادامه يافت
•┈••✾🔹📍📚📍🔹✾••┈•
آه ای شهادت العجل:
🔹 #او_را ... 5
حالم هنوز خوب نشده بود اما باید میرفتم.
امروز تو دانشگاه کلاس نداشتم،
ولی باید آموزشگاه میرفتم و عصر هم باشگاه داشتم.
📱اول یه زنگ به سعید زدم و با شنیدن صداش،
انرژی لازم برای شروع روزمو بدست آوردم💕
یه زنگم به مرجان زدم و برای دو سه ساعتم که بین روز خالی بود،باهاش قرار گذاشتم.👭
به چشمام که به قول سعید آدمو یاد آهو مینداخت،ریمل و خط چشم کشیدم
و لبای برجسته و کوچیکمو با رژلبم نازترش کردم 👄👌
مانتوی جلو باز سفیدمو
با کفش پاشنه بلند سفیدم ست کردم
و ساپورت صورتی کمرنگمو با تاپ و شالم👌
موهای لخت مشکیمو دورم پخش کردم و تو آینه برای خودم چشمک زدم و در حالیکه قربون صدقه ی خودم میرفتم از خونه خارج شدم😘
سر کلاس زبان فرانسه همیشه سنگینی نگاه عرشیا اذیتم میکرد.
البته خیلی هم بدم نمیومد😉
اینقدر جذاب و خوشگل بود که بقیه دخترا از خداشون بود یه نیم نگاه بهشون بندازه!
چندبار به بهونه کتاب گرفتن و حل تمرین ازم خواسته بود شمارمو بدم بهش،
اما با وجود سعید این کار برام خطر جانی داشت❗️
حتی اگر بو میبرد که چنین کسی تو کلاسم هست،
رفت و آمدم به هر آموزشگاهی ممنوع میشد🚫
بعد از کلاس میخواستم سوار ماشینم شم که صدای سمانه(که یکی از دخترای کلاس و #چادری بود) رو شنیدم.👂
-ترنم!
برگشتم سمتش،
-بله؟
-ببخشید، میتونم چنددقیقه وقتتو بگیرم؟؟
-برای چی؟😳
-کارت دارم عزیزم☺️
-منو؟؟😳
چیزه...یکم عجله دارم آخه...
-زیاد طول نمیکشه.
-آخه با دوستم قرار دارم.
پس بیا سوار ماشین شو تا سر خیابون برسونمت،حرفتم تو ماشین بزن که من دیرم نشه.
-باشه عزیزم.ممنون
سوار شد و راه افتادیم... 🚗
-خب؟
گفتی کارم داری...؟
-اره☺️
برم سر اصل مطلب یا مقدمه بچینم؟؟
-نه لطفاً برو سر اصل مطلب
-باشه،میگم...
حیف اینهمه خوشگلی تو نیست؟؟
-جان؟؟ منظورت چیه؟؟
-حیف نیست نعمتی که خدا بهت داده رو اینجوری ازش استفاده میکنی؟
-خدا؟چه نعمتی؟؟ 😳
-بابا همین زیباییتو میگم دیگه.
اینجوری که میای بیرون،هرکی هرجوری دلش میخواد راجع بهت فکر میکنه... 🔞
-گفتم برو سر اصل مطلب!
-تو کلاس دقت کردی چقدر پسرا نگاهت میکنن؟؟
-خخخخخه،آهااااان...
خب عزیزم توهم یکم به خودت برس،
به توهم نگاه کنن!
حسودی نداره که!!😂
-حسودی؟؟
نه.حسادت نمیکنم.
-چرا دیگه. مگه مجبوری خودتو بسته بندی کنی که هیچکس نبینتت بعدم اینجوری حسودی کنی😂
-من میگم این کار تو گناهه!هم خودت به گناه میفتی،هم بقیه،
حتی استاد حواسش به توعه،نه به درس!!
-سمانه جان نطقت تموم شد بگو پیادت کنم.
-باور کن من خیرتو میخوام ترنم...
تو دختر سالمی هستی،نذار به چشم یه هرزه نگات کنن!
ماشینو نگه داشتم
-گمشو پایین😠
-چی؟مگه چی گفتم؟☹️
-گفتم خفه شو و گمشو پایین...😡
هرزه تویی که معلوم نیست زیر اون چادرت چه خبره...
سری به نشونه تاسف نشون داد و پیاده شد.
همینجور که فحشش میدادم پیاده شدم
و تا دور نشده صندلی ای که روش نشسته بود رو با دستمال تمیز کردم تا بفهمه چقدر ازش بدم میاد و دیگه نباید سمت من بیاد 🚫🚫😡
"محدثه افشاری"
هدایت شده از عکس نوشته و استیکرمذهبی
•----≈•≈•🕊▪️🕯▪️🕊•≈•≈•----•
سلام من به مدينه ، به غربت صادق
سلام من به بقيع و به تربت صادق
سلام من به مدينه ، به آستان بقيع
سلام من به بقيع و کبوتران بقيع
سلام من به مزار مطهر صادق
که مثل ماه درخشد به آسمان بقيع
سلام من به تو اي ماه فاطمي بقيع
سلام من به تو اي ياس هاشمي بقيع
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان
•----≈•≈•🕊▪️🕯▪️🕊•≈•≈•----•
✍بخونید
#دوشنبه_هر_هفته_یک_شهید
🕊این هفته شهید مدافع حرم🕊
👈با رعايت #رسمالخط شهيد از وقتي هجوم داعش و اهالي تكفيري را در تلويزيون مشاهده میکنم خيلي بیقرارم و #عطش زيادي وجودم را فراگرفته براي #انتقام از اين قوم #ظالم، چرا كه اعتقاد دارم اين قوم از نسل همان ظالماني هستند كه به مادر #سادات #حضرت_زهرا #سيلي زدند،😡😭 علي را خانهنشین كردند، امام حسين را #مظلومانه به #شهادت رساندند و زينب كبري را آواره شهر و ديار غربت كردند و حرمتش را رعايت نكردند. زمان جنگ میگفتند (میروم تا انتقام سيلي مادر بگيرم)😭 الآن من هم میروم تا انتقام بگيرم.✊
📝از خداي خود سپاسگزارم كه با اينهمه بار #گناه من را هم جزء #سربازان ولايت قرار داد و يك فرصت براي جبران #گناهان كوچك و بزرگم، براي من فراهم ساخت.😫
💢ميگويند دو چيز است كه #آدمي تا آنها را دارد قدر نمیداند، يكي #امنيت و ديگري سلامتي.✅ الآن شرايط جوري است كه بايد برويم تا اين دو چيز را براي مردم كشورم به #ارمغان آورم. هدف تكفير كشور ماست و الآن جبههی ما کاملاً مشخص است پس كسي به من خرده نگيرد كه كجا میروی و براي چه رفتي.
ما نسل جوان ادامهدهنده #راه #حسين هستيم و خون حسين و #اهلبیت در رگهای ما جريان دارد پس میرویم، میرویم تا دشمن نتواند نگاه چپ به ناموس ما، به كشور ما و به انقلاب ما و به اسلام؛ بكند. ✌️
⏪از مردم عزيز كشور میخواهم هیچوقت از مسير ولايت دور نشوند و راه را با رهبری طي كنند. چون #راه #اسلام و ٫انقلاب فقط با #رهبری_سيد_علي به مقصد میرسد و هیچکس نمیتواند بهتر از ايشان اين #انقلاب را پيش ببرد. ✊
#نمازخواندن كمك میکند تا به اصول انقلاب پايبند باشيم. البته نمازي كه از ته دل باشد نه بخاطر اين كه فقط #تكليف خود را انجام دهيم. نماز از گمراهي نجات ميدهد، پس به ٫نماز اهميت زيادي بدهيد همينطور قرآن كه راه را به ما نشان ميدهد.🌹
♦️♦️♦️وصیتنامه شهید علی دوست برای پسر دوسالهاش♦️♦️♦️
سخنی با #علیاصغر عزیزم: علی جان، تو اوج شیرینزبانی تو دارم میرم #مأموریت برام سخته ولی چارهای نیست؛ مواظب #مادرت باش و همیشه به او خدمت کن و هیچوقت به او #بیاحترامی نکن؛ از اینکه فرزند شهید هستی هیچوقت ناراحت نشو چون من با #خدا #معامله کردم و خدا با شما و خدا همیشه با شماست و چه همراه بهتر و خوبی جز خدا؛ دوست داشتم وقتی که بازمیگفتی “دهدی جون” پیشت بودم، ولی چارهای نیست و من و دوستام رفتیم تا تو و امثال تو در #آرامش زندگی کنید “دوست دارم نفسم... ”😍
🍃شادی روح شهید شهدا امام شهدا صلوات🍃
❤️بر چهره ی دلربای #مهدی صلوات❤️
#انتشار_دهید
#بدم_المظلوم_عجل_لولیک_الفرج
🌷شهاب مهدوی🌷:
✨﷽✨
🌷یک داستان یک پند
✨در زمان شاه مى خواستند در منطقه بهارستان تهران، اطراف ساختمان مجلس شوارى ملّى را بسازند و بايد ۳۵ خانه خراب مى شد
✨ به اطلاع صاحبان خانه ها رساندند كه خانه شما را مترى فلان مقدار مى خريم. هر كس اعتراض دارد، بنويسد تا رسيدگى شود
✨هيچكس به جز مرحوم راشد اعتراض نكرد. اين جريان خيلى بر مسؤولين گران آمد، و گفتند: «فقط اينكه آخوند است، اعتراض كرده!»
✨بعد مرحوم راشد را دعوت كردند و آماده شدند براى اينكه به او حمله كنند و (خار) خفيفش نمايند
✨راشد آمد و بعد از سلام و احوالپرسى از او پرسيدند كه اعتراض شما چيست؟
✨ گفت: حقيقتش اين است كه اين خانه را من سالها قبل و به قيمت خيلى كم خريده ام و در اين مدت زمان طولانى مخروبه شده و به نظر من قيمتى كه شما پيشنهاد كرده ايد، زياد است!
✨من راضى نيستم از بيت المال مردم قيمت بيشترى براى خانه ام بگيرم
✨بهت و تعجّب همه را فرا گرفت و يكى از اعضاى كميسيون كه از اقليتهاى دينى بود، از جا برخاست و راشد را بوسيد و گفت:
☀️«اگر اسلام اين است، من آماده ام براى مسلمان شدن...»
📗جرعه ای از دریا، ج۲، ص۶۵۸
___________
تولد : ۱۵ مرداد ۱۳٤۸ _یزد
شهادت : ۲٤ بهمن ۱۳٦٤
عملیات والفجر ۸ _ منطقه فاو
🍃فـــــرار از گنـــــاه🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🔹اعتصاب🔹
یک روز آمد و پرسید:
«باباجان! خمس اموالت رو دادی؟!»
تعجب کردم؛ با خودم گفتم:
«پسرِ دوازده _ سیزده ساله رو چه به این حرفها؟!»
با اینکه پایبندی خاصی به مسائل شرعی داشتم، حرفش را به شوخی گرفتم و گفتم:
«نه پسرم، ندادم؛ امسال رو ندادم».
از فردای آن روز دیگر لب به غذا نزد و دو روز به بهانههای مختلف، اعتصاب غذا کرد.
وقتی خوب پاپیچش شدم، فهمیدم به خاطر همان بحث خمس بوده!
شهید🕊 مهدی کبیرزاده❤️
کتــاب دسته یک، ص۱۴۱
🍀🌹🍀🌹🍀🌹
امــام زمـــان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
... هر کس بدون دستور ما در مال ما تصرف کند مرتکب گناه شده است و هر کـس ذرهای از مـال ما را بخورد پس گویا آتش در شکم اوست.
بحـــــــــــــــارالانـــــــوار، ج۵۳، ص ۱۸۳
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
دستنوشته این شهید 🕊 مهدی کبیرزاده❤️:
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
بسم الله الرحمن الرحیم
با درود و سلام به پیشگاه مقدس یگانه منجی عالم بشریت امام زمان (عج) و نایب بر حقش، امید مستضعفان و محرومان جهان ابراهیم زمان، پیر جماران، خمینی کبیر و با سلام به شهدای به خون خفته که بار دیگر یاد کربلای حسینی را با خون خود زنده کردند و با سلام به تمامی خانوادههای شهدا، مفقودین و اسرا، این توشههای گرانبهای انقلاب و اسلام و با سلام به کفرستیزان جبهههای نور و به امید پیروزی هر چه سریعتر آنها و به دنبال آن آزادی کربلای حسینی و سپس قدس عزیز.
سلام علیکم
قبل از هر چیز به هیچ وجه خود را لایق آن نمیدانم که بخواهم نصیحتی بکنم و نه اینکه این حرفهایی که میزنم همه را خود به مرحله عمل رساندم، بلکه انشاءالله که بتوانم اول خودم و بعد بقیه از آن استفاده کنیم و به اجرا گذاریم.
از خداوند تبارک و تعالی میخواهم که نور معرفت خودش را در دلهایمان بیاندازد و ما را به صراط خودش هدایت کند و در این راه ما را استوار و مقاوم قرار دهد و در این راه پر برکت به ما صبر زیادی بدهد، صبر در عبادت، صبر در معصیت، صبر در مصیبت و باز از خداوند میخواهم که توفیق درک و شناخت خودش را به ما بدهد که اگر خدا را شناختیم دیگر به عوامل شیطانی اعتنایی نداریم و نمیتوانند درونمان تأثیر بگذارند.
آنوقت است که دیگر هر چیزی که مینگرد خداست و مسئله مرگ و حیات برای انسان حل میشود.
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟
فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند؟
انشاءالله که خداوند توفیق اعمال صالح به ما بدهد و ما را در راه خودش مستدام بدارد.
حقیر مهدی کبیرزاده
64/11/19 اردوگاه کارون
«خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار»
🍂🍃🍂🍃🍂🍃