#کلاس_درس_دشمن_شناسی
➖➖➖🔹سردار حاجی زاده، فرمانده مقتدر نیروی هوافضای سپاه
برای اینکه غافلگیر نشویم، باید حتما دشمن شناس باشیم
♦️جهاد تبیین ، جهاد این روزگار ماست
♦️لطفا نشر دهید
#ناصرکاوه
@shahidmostafamousavi
بسمالله الی الله ان الله بصیر بالعباد
سلام علیکم جمیعا
🌹🍃عیدتون مبااااارک🍃🌹
دشمن در جنگ ترکیبی -شناختی و هیبریدی مقاصدی رو دنبال میکنه که امروز قصد دارم بر اساس صحبتهای اخیر حضرت آقا اون رو بیان کنم
اول از همه اینکه انقلاب اسلامی از بدو رخ دادن تا به الان در یک مسیر رو به جلو پیشرفتهای چشمگیری داشته
البته نقاط ضعف زیادی هم داشته و داره اما با این حال حرکتش رو به جلوست
حالا عکس العمل دیگران اعم از دشمن و دوست در مورد این حرکت رو به جلو متفاوته
یک آدم انقلابی هم باید توانمندی ها رو ببینه
هم نقاط ضعف رو
و تا میتونه باید این دستاوردهای مهم انقلاب رو برای دیگران بازگو کنه
البته باید بدون تعصب افراطی بتونه نقاط ضعف رو تبیین و براش راه حل ارائه بده
و اگر این اتفاق بیفته سرعت قطار این انقلاب به بالاترین حد خودش میرسه
اما نگاه دشمن کاملا متفاوته
دشمن سعی بر این داره که نقاط قوت ما رو کتمان کنه ولی نقاط ضعف رو به شدت بزرگ نشون بده حتی خیلی از اوقات به دروغ هم متوسل میشه
دشمن با این کار چیزهایی رو نشونه میگیره تا این انقلاب زمین بخوره
مثال میزنم
یکی از کارهایی که دشمن انجام میده تبدیل و عوض کردن ارزشهای ماست
مثلا در زمان جنگ اون نیرویی که هشت سال دست خالی در مقابل تمام دنیا ایستاد نیروی بسیج بود
دیدیم که بعد از دفاع مقدس جوری به عنوان بسیج حمله شد و القاب بسیار نامناسبی براش به کار بردن که این تو ذهن جوان اون موقع بود که هر کی خبرچینه هر کی پاچه خواره بسیجیه
اینو دوستان دهه شصتی ما خوب لمسش کردن
این هجمه ها به قدری زیاد بود که بدنه بسیج تقسیم شد به دو قسمت بسیج و هیئت
خیلی ها برای اینکه اون انگها بهشون نچسبه خودشون رو بچه هیئتی خطاب میکردن
و این یک پیروزی بزرگ برای دشمن بود که تونست یک ارزش رو در ذهن مردم تبدیل به ضد ارزش کنه
یه مثال کوچک دیگه
یه زمانی بستن پارچه سبز به دست نشان گرفتن حاجت بود و بسیار مقدس
ولی با فتنه ٨٨ این ارزش کاملا مفهوم دیگری پیدا کرد
الان هم در فتنه اخیر دارن مفهوم ناموس و حجاب رو عوض میکنند
وقتی هشتگ بیناموس رو میزنند فکر نکنید اینها نمیفهمن ، برعکس با فهم کامل دارن مفهوم ناموس رو از بین میبرن
حجاب هم همینطور
و این هجمه ها اینقدر پشت سر هم و زیاد میشه که دیگه کسی جرات نمیکنه سمتش بره
اونوقت شما میبینی یارو بی حجابه و شماکه چادری هستی جرات نمیکنی بهش تذکر بدی
و البته اینم بگم در جامعه ای که امر به معروف و نهی از منکر تعطیل بشه از این بلا بالاتر سرش میاد
شیاطین به راحتی در جامعه کار خودشون رو انجام میدن
چون دیگه مفهومی به نام حیا و حجاب برای دختران و زنان جامعه وجود نداره
اونوقت به اسم آزادی و برابری هر کاری دلشون بخواد انجام میدن و تو جرات نمیکنی تذکری بدی
یکی دیگر از کارهای دشمن اینه که وقتی یک توانمندی در کشور ایجاد میشه اینقدر بر علیه اون سمپاشی میکنند تا حس خودتحقیری در بین جوانان جامعه درست بشه
تا میگیم ما در حوزه سلولهای بنیادین فلان قدر پیشرفت کردیم در حوزه نظامی فلان قدر پیشرفت کردیم سریعا میگن پس چرا پراید سوار میشیم و ته تکنولوژی مون اینه
یکی نیست بگه اگر ما در حوزه ساخت پراید بخاطر نفوذ عوامل همین دشمن در بدنه ماشین سازی ما ، ضعیف هستیم دلیل نمیشه ما در حوزه های دیگه هم ضعیف باشیم
مثل ورزش کشور
درسته شاید ما در یک ورزشی مثل دو و میدانی قوی نباشیم اما این دلیل نمیشه ما بهترین کشتی گیران جهان رو نداشته باشیم یا بهتریم والیبالیست ها رو
ما باید زور بزنیم و دو و میدانی مون رو قوی کنیم نه اینکه کل قدرتمون رو ندید بگیریم و بگیم ما ضعیف هستیم
دشمن با خودتحقیری سعی میکنه اعتماد به نفس رو در ما از بین ببره
چون ملتی که اعتماد به نفس نداشته باشه
قطعا خلاقیت نداره
قطعا بلندپروازانه فکر نمیکنه
قطعا سعی نمیکنه پیشرفت کنه
و اما ٢٢ بهمن امسال ضربه مهلکی بود به این استراتژی دشمن
و تمام معادلات اونها رو بهم زد
دشمن داشت القا میکرد که این انقلاب دیگه طرفدار نداره و داره سقوط میکنه
و جالب اینکه حتی خیلی از به ظاهر مذهبی ها هم پیش خودشون میگفتن دیگه کار تموم شد
ولی ٢٢ بهمن امسال نشون داد قضیه خیلی فرق میکنه و مردم هنوز پای این انقلاب وایسادن
در مورد انتخابات آینده هم عده ای نگرانند ولی بنده قائلم که اونجا هم ملت دشمن رو مبهوت و انگشت به دهان خواهند کرد
اینها قصد داشتن که راهپیمایی ٢٢ بهمن رو فرمایشی جلوه بدن
الفاظ ساندیس خور و ... هم برای تحقیر کردن این مردم به کار میبردن ولی دیدن که قضیه چیز دیگریست
و اینجاست که حضرت آقا فرمودن اینها مهندسی خوبی کرده بودن ولی در محاسباتشون اشتباه کردن
الان هم دارن در مورد سفر اخیر رئیسی به چین لجن پراکنی میکنند
سفری که چیزی بالغ بر ۵٠ سند همکاری امضا شده در همه حوزه ها
در همین یکسال اخیر چیزی بالغ بر ١٣٠ میلیارد دلار تفاهم نامه با کشو
رهای همسایه بسته شده که
میتونه بهترین بازار برای صادرات باشه
و ورود ما به جمع کشورهای معاهده شانگهای که باعث دور زدن تحریمها میشه
اینها رو نباید بگذاریم دشمن خراب کنه
بله باید به دلار ۴٧ تومنی هم اعتراض کنیم باید راه حل بدیم
باید به قیمتها اعتراض کنیم
و مطالبه کنیم که دولت نقاط ضعفش رو در این نقاط تقویت کنه
اما دلیل بر این نیست که اجازه بدیم دشمن با تحقیر و لجن پراکنی این رو در مغز ما فرو کنه که این انقلاب دیگه کارایی نداره
ان شاءالله خواهیم دید که به کوری چشم دشمنان این انقلاب روز به روز رشد کرده و نقاط ضعف هم از بین خواهد رفت
و این رو باز هم نوید بدم که به فرموده مقام معظم رهبری : پیروزی این انقلاب تضمین شده است
ان شاءالله
به امید اونروز
والسلام علیکم و رحمةالله
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
@shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 مصاحبه ای شنیدنی؛
ما اهل کوفه نیستیم ...
برادر جزینی از بچه های قدیمی و غواص عملیات کربلای ۴بود.
در جزیره ام الرصاص با توجه به مجروحیت از ناحیه سر تا جایی جلو آمد که از شدت خون ریزی روی زمین افتاد و او را به عقب انتقال دادن..
شهدا شرمنده ایم😔💔🕊🌷
التماس دعای فرج و شهادت یا علی مدد
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
@shahidmostafamousavi
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨
✨
⭕️چرا بايد خدا را عبادت كنيم؟
🔹خداوند تبارك و تعالی خود در چند جاى قرآن پاسخ اين پرسش را داده است؛ چون خداوند خالق و مربّى شماست؛ «اعبدوا ربّكم الّذى خلقكم». [بقره، ۲۱] چون تأمين كننده رزق و روزى و امنيت شماست؛ «فليعبدوا ربّ هذا البيت - الذى اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف». [قریش، ۳ و ۴] چون معبودى جز او نيست؛ «لا اله الاّ أنا فاعبُدنى». [طه، ۱۴]
🔹عبادت انسان، هدف آفرينش انسان است نه هدف آفريننده. او نيازى به عبادت ما ندارد، اگر همه مردم زمين كافر شوند، او بىنياز است: «ان تكفروا انتم و من فى الارض جميعاً فانّ الله لغنى...». [ابراهیم، ۸] چنانكه اگر همه مردم رو به خورشيد خانه بسازند يا پشت به خورشيد، در خورشيد اثرى ندارد. با اينكه عبادت خداوند بر ما واجب است، چون خالق، رازق و مربّى ماست، ولی باز هم در برابر اين اداى تكليف، پاداش مىدهد، و اين نهايت لطف اوست.
🔹آنچه انسان را وادار به عبادت مى كند امورى است، از جمله: ۱) توجّه به نعمت هاى او كه خالق و رازق و مربّى ماست. ۲) توجّه به فقر و نياز خود. ۳) توجّه به آثار و بركات عبادت. ۴) توجّه به آثار سوء ترك عبادت. ۵) توجّه به اينكه همهی هستى، مطيع او و در حال تسبيح او هستند، چرا ما وصله ناهمرنگ هستى باشيم. ۶) توجّه به اينكه عشق و پرستش، در روح ماست و به چه كسى برتر از او عشق بورزيم. [۵]
پی نوشت؛
[۱] ۴۰۰ نكته از قرآن كريم (قرائتی)، ص۳
منبع: وبسایت انوار طاها
#عبادت
@tabyinchannel
#انتشاربدونلینکجایزنمیباشد
💐💐💐💐صبح را با آیت الکرسی آغاز میکنیم برای سلامتی وتعجیل درظهورآقاامام زمان 💐💐💐💐
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
🍃🌸اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ🌸🍃
🍃🌸من ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ🌸🍃
🍃🌸منْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ🌸🍃
🍃🌸لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ🌸🍃
🍃🌸فقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ🌸🍃
🍃🌸اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ🌸🍃
🍃🌸أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ🌸🍃 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸دعای سلامتی امام زمان عج
*🌺اللهمّ کُنْ لِولِّیکَ الحُجّةِ ابنِ الحَسن،صَلواتُک عَلیهِ وَعَلی ابائِه،فِی هذِهِ السّاعَةِ وفِی کُلّ ساعَه،ولیّاًً* *وحافظاً،وقائداًوناصراً، ودلیلاًوعینا، حتّی تُسکِنه ارضَکَ طَوعاً، وَتُمَتِعَه فِیها طَویلا......🌼🌼🌼🌼
🌸🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸🌸🌸
امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست
مقام معظم رهبری
ادمین تبادلات.ایتا
@mousavi515
کانال
@shahidmostafamousavi
کانال استیگر.عکس نوشته ها
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
https://chat.whatsapp.com/DBfOUQlaCEXKPQMYfQRhZa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تصاویری تکان دهنده و هولناک از زلزله ترکیه و
ریزش ساختمان های ۲۰طبقه
🤲الهی عظم البلا و برح الخفی ......
ـــــــــــــــــــــــ
یا صاحب الزمان ادرکنی یا مولا جان
قنبر سامانلو:
بسم الله الرحمن الرحیم.
خدای تعالی می فرمایدهرکس غیرازاسلام دینی اختیارکندهرگزازاوپذیرفته نخواهدشد و اواز زیانکاران است.
خدای تعالی اسلام رابرای مابرگزید و ما را هم برای اسلام برگزید.
آیامی دانیدکه اسلام به چه معناست؟
اسلام رمزسعادت است اسلام رمزسلامت است اسلام کانون کرامت است اسلام کانون عزت است خورشیداسلام در۲۷ ماه رجب با بعثت رسول مکرم حضرت محمد(ص) طلوع نمودطلوعی که هرگزغروبی برای آن نیست خورشیداسلام هرگزغروب نخواهد کرد.
قرآن کریم فرموده:
هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لوکره المشرکون(صف آیه ۹)
اوست که رسول خدا خود را با هدایت و دین حق فرستاده تا بر تمامی ادیان غالب گرداند گر چه مشرکان کراهت داشته باشند.
کسانیکه خواب غروب خورشید اسلام رامی ببینند ان شاءالله که خدای تعالی ایشان را بیدار کند و کر نه این آرزویی است که باخود به گور خواهند برد.
دین اسلام امانت رسول خدا است و ما موظف هستیم که با تمام توان از آن حفظ وحراست کنیم واین امانت رسول خدا را صحیح وسالم بدست صاحب اصلیش امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بسپاریم ان شاالله لابد سوال می کنیدکه چگونه می توانیم اسلام را حفظ کنیم؟
آن چیزیکه باعث حفظ اسلام عزیز می شود پیروی و متابعت از رسول خداست به علت اینکه خورشید اسلام بدست مبارک ایشان طلوع نمودرسول خدا(ص) فرمودمن از میان شما می روم دو چیز گرانمایه و گرانبهادرمیان شما باقی می گذارم که اگربه این دو متوسل شوید هرگز گمراه نخواهید شد اول کتاب خدا و دوم اهلبیت علیهم السلام کتاب خدا که دستورات شرع مقدس اسلام درآن بیان شده است واهلبیت علیهم السلام که خودشان قرآن ناطق و اسلام ناطق هستند باز برای عظمت سخن وعظمت مطلب باردیگراسلام را معنا می کنیم اسلام رمزسلامت است نه وفقط سلامت جسم وبدن بلکه سلامت روح وسلامت نفس وحتی ازسلامت روحم بالاتر وجود دارد و آن سلامت دین است که بالاترین سلامتی سلامت دین است یعنی جسم انسان برود روح انسان هم برود اما دینش نرود دینش آسیب نبیند هم رسول مکرم اسلام و هم اولیاء عظیم الشان اسلام همه چیزخود را برای اسلام فدا کردند تا اسلام باقی بماند.
چرا اسلام باقی بماند؟ به علت اینکه اسلام رمز سعادت دنیا و آخرت است و اسلام یعنی تسلیم خدا شدن اسلام یعنی تسلیم شدن در مقابل پیامبر خدا و اهلبیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و فشرده کلام مفتخرم وافتخار می کنم که دینم اسلام است ودرشب اول قبر در پاسخ به فرشتگان الهی که می پرسند دینت چیست؟ باسرافرازی وسربلندی می گویم دینم اسلام است.
عزیزان چگونه ثابت کنیم ما پیرو پیامبر و اهلبیت علیهمالسلام هستیم در هر عصری یک ملاک و معیاری هست.
باز قرآن کریم فرموده:
واعتصموا بحبل الله جمعا ولا تفرقه.
به ریسمان الهی چنگ بزنید همه تان متفرق نشوید.
این حبل الهی در هر عصری یا دست پیامبری بوده یا جانشین پیامبر بوده یا معصوم بوده یا غیر معصوم بوده.
مثلا جناب حضرت مسلم سلام الله علیه اگر اطاعت نکرد خسر الدنیا و الاخره شد.
یا جناب طالوت هر کسی از ایشان اطاعت نکرد باز هم ضرر دنیا و آخرت روزیش شد.
حال در عصر ما این حبل الهی در دستان سید علی خامنه ای عزیز هست هر کسی تمسک جوید خوشا بحالش و نه خدای ناکرده همان سر نوشت اهل کوفه یا همراهان جناب طالوت در انتظار هست.
سرباز کوچک ولایت حقیرسامانلو
🔶پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
أطِبْ كَسبَكَ تُستَجَبْ دَعوَتُكَ، فإنَّ الرّجلَ يَرفَعُ اللُّقْمَةَ إلى فِيهِ (حَراما) فما تُستَجابُ له دَعوَةٌ أربَعينَ يوما؛
درآمدت را پاك كن تا دعايت مستجاب شود؛ زيرا هرگاه آدمى لقمه[ى حرام] به دهان خود ببرد، تا چهل روز دعای او مستجاب نمى شود.
📚ميزان الحكمه، ج۴، صفحه۳۰
🔸🔸🔸
🌎مجتمع اهل البیت علیهم السلام
✫⇠#خاکریز_اسارت(۲۴۲)
✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی
💢قسمت دویست و چهل و دوم:کارخراب کنی خودسرها
🔹️علیکُرده رفتار خصمانه رو کاملاً کنار گذاشته بود و واقعا ًهمه جوره با بچهها همکاری میکرد و نه تنها در امور فرهنگی و برنامه های آموزشی و معنوی کارشکنی نمیکرد، بلکه همکاری هم میکرد و جوری سرِ بعثیها رو شیره می مالید و فریبشون میداد.
🔸️خلاصه در حالی که کارها داشت به سامان میرسید، ، توی این حال و هوای مطلوب، یهو چند نفر از افراد خودسر در تدارک برنامهای بودن که بخاطر کارهای قبلی علیکُرده ازش انتقام بگیرن و مجازاتش کنن. یکیشون سنگی رو داخل یه پارچه پیچیده بوده و بدون اینکه با کسی از بزرگان مشورت کنن، وقتی که علی از کنارش رد شده بود توی شلوغی از پشت کوبیده بود تو سرش و سرش رو شکست. علی هم که انتظار این برخورد رو نداشت، یهو وحشی شد و با تصور اینکه تموم مهربونی و کارهای ما همش نقشه بوده و به هدف از میون برداشتنش بوده نه از روی دوستی، مثل گرگ زخمی شروع کرد به داد و فریاد و نعره زدن. سریع بعثیها ریختن توی اردوگاه و بچه ها رو به باد کتک گرفتن و میخواست فرد ضارب خودشو معرفی کنه اونم البته مردانگی کرد و خودشو معرفی کرد. بُردنش حسابی انداختنش زیر شکنجه و به این بهانه تعداد زیادی از بچهها هم کتک خوردن.
📌متاسفانه زحمات چند ماهه من و تعدادی دیگه از بچه ها با یه اقدام نابخردانه و نسنجیده و بی موقع خراب شد و تا چند روز بعثیها کل اردوگاه رو در مضیقه و تحت فشار قرار دادن و همه مورد اذیت و آزار قرار گرفتن و اوضاع بشدت متشنج شد.
💥ناگفته نمونه اینها بچه های خوب و سالمی بودن، ولی کلهشق و خودسر که درک درستی از موقعیت نداشتن و تصور میکردن هر چه خودشون فکر میکنن همون درسته و بدون مشورت با دست به اقدامی نسنجیده زدن که دودش توی چشم همه رفت. حتی علی تصمیم داشت من و تعداد دیگهای رو بعنوان همدستِ اونها و بعنوان کسانی که با نقشه قبلی طرح دوستی ریختن و هدفشون کشتن او بوده، به بعثیها معرفی کنه که با مداخله و پادرمیونی تعدادی از همشهریا منصرف شد.
♦️بعد از چند روز من قضیه رو براش توضیح دادم و ازش خواستم صرفنظر کنه و دوباره برگرده به همون رفتار خوب با بچهها. حرفی زد که من جوابی نداشتم. گفت: آقا رحمان من وجدانا توی این مدت با بچه ها بد کردم؟ چرا باید نقشه قتل منو اونم بصورت نامردی و از پشتسر بکشن و بخاطر کارهای قبلیم این کارو با من بکنن؟ مگه من توبه نکردم و رفتارم رو تغییر ندادم؟ مقداری نصیحتش کردم. گر چه دیگه مثل قبل نشد و با بدبینی به مسائل نگاه میکرد، اما باز هم قابل تحمل بود...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
ایتا
🌎 @shahidmostafamousavi
سروش
https://splus.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk
splus.ir/900404shahidmostafamousavi
روبیکا
https://rubika.ir/joing/DBAHAGAG0BZAYBPVVJUXCKDXLZRDUNWV
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
کفتر ِ زخمی۰۰۰
داستان دنباله دار من و مسجد محل
قسمت نود و ششم
۰۰۰ گفتی چیه من متفاوته ؟ نگاه کردم دیدم داخل نفربر ِ پی ام پی نشستم ُ و لیوان چایی تُو دستمه ، محمد چند تا حبه قند بهم داد ُ و گفت : بیا اینم چند تا قندی که خواستی ، قند ُ و انداختم تُو لیوان ُ و لیوان چایی رو بردم به طرف دَهنم ، یه هو صدای صوت یه خمپاره هشتاد میلی متری به گوشم رسید داد زدم محمد بخواب کف پی ام پی خمپاره داره میاد ، لیوان رو انداختم ُ و دو تایی خیز برداشتیم کف پی ام پی گوله خمپاره اومد خورد کنار پی ام پی ُ و ما رو حسابی تکون داد ، منتظر بودم گوله بعدی بیاد ، گفتم : محمد ؟ اُگه گوله بعدی بیاد یعنی اینگه عراقیا گِرامون رو گرفتن ، پرسید اَگه نیاد چی ؟ گفتم پس به این نتیجه می رسیم که گوله فراری ُ و بی هدف ُ و پَرت بوده ، از صدای انفجار بچه از سنگر اومده بودن بیرون حاج آقا قلعه قوند داد زد حسن جان ، محمد جان شما حالتون خوبه ؟ داد زدیم آره ما خوبیم بعدش من گفتم : ولی فکر کنم با تکون خوردن پی ام پی ، قبضه از تَراز دراومد باید خمپاره رو دوباره تنظیم کنیم ، آقا قلعه قوند گفت : فعلا " برگردید داخل سنگر یکی دو ساعت دیگه با هم میریم سُراغش ُ و دُرستش می کنیم الان خطرناکه چون ممکنه گوله های بعدی هم بیاد ، جمشید گفت : نکنه احمد که اسیر شده چیزی گفته باشه ، علی گفت : نخیرم احمد از بچه گی تُودار ُ و رازدار بود ، قند تُو دَهنش خیص نمی خورد ، من واسه اینکه بحث ادامه پیدا نکنه گفتم : نه من صد در صد مطمئنم که احمد چیزی نگفته ، نه امد چیزی گفته و نه میثم چون اَگه چیزی گفته بودن آلان عراقیا اینجا رو با خاک یکسان کرده بودن ، ابوتراب گفت : حسن راست میگه اونا چیزی نگفتن و نخواهند گفت ، جمشید گفت : آخه شما از کجا می دونید چه فشاری رو اوناست ، بابا تُو اسارت نُقل و نبات که پخش نمی کنن ، اسارت یعنی کُتک ُ و شکنجه ُ و درد و زندان ، آقا قلعه قوند گفت : جمشید جان ؟ تو راست میگی ولی بچه های ما هم بچه های ضعیفی نیستند و هر کدومشون مثل شماها یه نیروی قوی ُ و توانمندن ، یکی دو ساعت گذشت ُ و هیچ خبری نشد و تقریبا" مطمئن شدیم که عراقیا گرای ما رو ندارن و گوله پَرت بوده ، علی گفت : دیدید گفتم که احمد چیزی نمی گه ، جمشید پرسید : آخه تُو از کجا انقدر مطمئنی ؟ علی گفت : راستش رو بخای خواب دیدم ، خواب دیدم تُو سنگر نشستیم ، حسن یه چیزی درب گوش احمد گفت ، احمد زد زیر خنده ، هر چی از احمد پرسیدم احمد ؟ حسن چی گفت : احمد می خندید ُ و می گفت : یه رازه یه رازه ، وقتی تُو خواب زیاد اصرار کردم گفت حسن داره منو میفرسته به یه جای خوب ، گفتم : احمد من رو هم با خودت می بری ؟ احمد تُو خواب یه نگاهی به حسن انداخت ُ و پرسید حسن بِبَرمش ؟ حسن هم در حالی که تُو خواب گریه می کرد گفت: بِبَرش ، ولی همه شما بِرید من تنها میشم ، بدون شما چکار کنم ؟ آقای قلعه قوند که از حرفای علی شوکه شده بود واسه اینکه قضیه رو جمع کنه رو کرد به علی ُ و گفت : خِیر ان شاءالله ، خواب حُجت نیست و نمی شه بهش استناد کرد ، منم سریع حرف حاجی رو تائید کردم ُ و گفتم ، علی جان حتما " غذا زیاد خوردی که خوابای عجیب می بینی ، جمشید گفت : خواب عجیب ؟ کجاش عجیب بود ؟ اینکه خواب خوبی بود ، احمد می خواسته بره یه جای خوب علی ازش خواسته تا اون رو هم همراه خودش بِبَره ، حسن هم واسه اینکه تنها می شده داشته گریه می کرده ، ولی حسن جان ؟ نترس من همیشه کنارتم و مثل سایه بِهت چسبیدم ، خندیدم ُ و گفتم : می دونم عزیزم من اصلا " بدون تُو و خاطرات تُو زندگی واسم سخته ، همه زدن زیر خنده ، حاج آقا قلعه قوند گفت : ببینید بچه ها ؟ آلان من ُ و حسن ُ محمد و جمشید ُ و علی پنج نفر میشیم اَگه ستاد صلاح بدونه و ابوتراب هم پیشه ما بمونه میشیم شش نفر واسه هر قبضه سه نفر این واسه شرایط عادی خوبه ولی برای شب عملیات نه ، ما حداقل واسه عملیات باید دو نفر دیگه داشته باشیم ، محمد جان ؟ یه زحمت بِکش و با بیسیم از ستاد درخواست نیرو بکن ، محمد سریع رفت سُراغ بیسیم ُ و گوشی رو برداشت ُ و گفت : (حسن حسن ، کریم ؟) کریم جان داری منو ؟ کریم جواب داد : دارمت بگو ، محمد گفت : کریم جان سه تا از کفترای ما پریدن ، لونه خالی شده واسه اینکه بتونیم پستخونه رو راه بندازیم حداقل دو تا دیگه کفتر نامه بر لازم داریم ، کریم جواب داد فعلا" کفترامون سر کارن ، دو ساعت دیگه خبرتون می کنیم ، ابوتراب گفت : بعید می دونم نیرو داشته باشن تا بفرستن ، چون اَگه نیرو داشتن همراه من می فرستادن ، گفتم اَگه اینطوری باشه کار ما یه کمی سخت میشه مخصوصا " واسه شب حمله ، چون قراره قبضه خمپاره پی ام پی متحرک باشه و این یعنی یه نفر فقط باید رانندگی پی ام پی رو به عهده داشته باشه از اون ور هم محمد باید بیسیمچی باشه و آتیش رو هدایت کنه اون نمی تونه همزمان چندتا کار انجام ۰۰۰
ادامه دارد ، حسن عبدی
ایتا
?
پنهان کاری۰۰۰
داستان دنباله دار من و مسجد محل
قسمت نود و هفتم
۰۰۰ محمد باید بیسیمچی باشه و اتیش رو هدایت کُنه اون نمی تونه همزمان چند تا کار انجام بده یعنی کار سختیه ، محمد گفت : حسن جان ؟ اَگه راه دیگه ایی نباشه من این کار رو انجام میدم ، دو ساعت بعد صدای بیسیم دراومد (کریم کریم ، حسن ؟) حسن جان بگوشی ؟ محمد جواب داد کریم جان بگوشم ، بگو ، کریم گفت : حسن جان ؟ فعلا " اون کفتر ِ شما رو که بالِش زخمی شده بود رو واستون می فرستیم تا نامه رسونتون باشه شما می تونید از کفتر نامه رسون خودتون به عنوان آشپز استفاده کنید ، حاج آقا قلعه قوند گفت : محمد جان ؟ بگو باشه قبوله به شرط اینکه قول بدید کفتر دومیه رو هم هر چی زودتر بفرستید ، گفتم : حاج آقا مهدی بخشی دستش تیر خورده ، نمی تونه تُو کار یَدی و بَدنی به ما کمک کنه ولی همنطور که کریم گفت می تونه کار بیسیمچی و هدایت آتیش رو جای محمد انجام بده و به جاش محمد کنار ما تُو پی ام پی به ما کمک کنه ، حاج آقا قلعه قوند گفت : باشه فکر خوبیه ، آخرای شب بود که مهدی بخشی اومد یه دشتش بسته بود و خیلی غمناک به نظر می رسید ، دوئیدم جلو ، بغلش کردم پیشونیش رو بوسیدم ُ و آروم تُو گوشش گفتم : من ُو آقای قلعه قوند به بچه ها گفتیم که احمد اسیر شده ، تُو هم همین رو بگو و نگو که شهید شده چون ممکنه بچه ها با شنیدن این خبر روحیه شون رو ببازن مخصوصا " جمشید که روحیه لطیفی داره ُ و تحملش بعد شهادت ناصر خیلی ضعیف شده و ممکنه با شنیدن خبر شهادت احمد کم بیاره ُ و از پا بیفته ، مهدی بخشی گفت : باشه همین کار رو می کنم ، علی از دور داد زد : حسن چرا بغل کردن شما انقدر طول کشید ؟ چی دارید به هم میگید ، مهدی زودی پرید تُو حرف علی گفت : علی سلام خیلی دلم برات تنگ شده بود ، یعنی واسه همتون ، مهدی بخشی تک تک بچه ها رو بغل کرد ُ و با همه احوال پرسی کرد ، یه هو جمشید پرسید ، مهدی چه اتفاقی افتاد که احمد اسیر شد ، مهدی بخشی دستپاچه شد ُ و گفت : هیچی نیمه شب راه رو گم کردیم رفتیم تُو میدون مین دشمن ، احمد میون سیم خاردارها گِیر افتاد و اسیر شد من موفق شدم که فرار کنم موقع فرار عراقیا مُنور زدن و من رو به رگبار بستن ُ و من خودم رو انداختم تُو یه چاله ولی دستم تیر خورد تا صبح طول کشید تا خودم رو برسونم به مَقر و اطلاعات رو تحویل بِدم ، علی پرسید : مهدی ؟ تا آخرین لحظه اونجا موندی و اسیر شدن احمد رو دیدی ؟ مهدی بخشی یه نگاهی به من انداخت ُ و با اشاره گفت چی بگم ، با چشمک بهش فهموندم که یه جوری حرف رو جمع کنه ، مهدی سرش رو انداخت پائین و واسه اینکه دروغ نگه گفت : من چون تیر خورده بودم حالم خوش نبود ُ و یه لحظه از حال رفتم ، وقتی به حال اومدم فرار کردم و اصلا" به عقب نگاه نکردم ولی تقریبا" مطمئنم که چیزی رو سیم خاردارها نبود ، مهدی بخشی راست می گفت چون من از ابوتراب شنیدم که احمد بعد انفجار مین والمری خم شده و به حالت سجده افتاده رو زمین و دیده بان های عراقی بستنش به گلوله و بدنش رو سوراخ سوراخ کردن ، گریه ام گرفته بود و به سختی خودم رو نگه داشتم ، جمشید پرسید ، مهدی ؟ پس تو خودت اسیر شدن احمد رو ندیدی ؟ مهدی بخشی گفت : راستش رو بخاید دروغ چرا ؟ نه من اسیر شدن احمد رو ندیدم ، ولی وقتی برمی گشتم عقب صدای رگبار گوله رو شنیدم ، علی گفت : ان شاءالله که احمد زنده اس و سالم اسیر شده ُ و بزودی برمیگرده ، تُو دلم گفتم : کاش همینطوری بود کاش احمد زنده بود ُ و یه روزی برمی گشت کاش همه اینها خواب بود ُو همه بچه ها ناصر ، میثم و احمد الان اینجا پیشم بودن ولی واقعیت چیز دیگه ایی بود ُ و من به شددت نگران باقی بچه ها بودم ، جمشید بلند شد بره بیرون پاش خورد به دست مهدی بخشی ، مهدی از شددت درد یه دادی کشید ، جمشید دستپاچه مهدی رو بغل کرد ُ و بوسید ُ و گفت ببخشید حواسم نبود ، دست خودم نیست نمی دونم چرا فکر می کنم که احمد هم مثل ناصر رفته دیگه برنمی گرده ، علی پرید وسط حرف جمشید ُ و گفت : آره منم یه همچین احساسی دارم ، آقای قلعه قوند واسه اینکه موضوع بحث رو عوض کنه سریع گفت : راستی مهدی جان ؟ تیر به استخون دستت هم آسیب رسونده ؟ مهدی همونجور که دستش رو گرفته بود گفت : نه شُکر خدا به استخون دستم آسیب نرسیده و فقط گوله از عضله دستم رَد شده واسه همین عمل جراحی لارم نداشت اَگه به استخون خورده بود که باید عمل جراحی می شد و نمی ذاشتن من برگردم خط مقدم اما چون نیرو کم بود و من هم قبلا" بیسیمچی بودم اجازه دادن تا بیام پیش شما ، محمد گفت : خوبه خیلی خوش اومدی ، کمک زیادی می تونی به ما بکنی مخصوصا " به من ، چون اَگه تو بیسیم و آتیش خمپاره رو هدایت کنی من می تونم سر قبضه پی ام پی به حسن کمک کنم و این خودش کمی از مشکلات ما رو حل می کنه چون ممکنه ابوتراب که یه بَلَده ی حرفه ایه احضار بشه و بره ، من گفتم : آره محمد راست میگه پس ۰۰۰
ادامه دارد ، حسن عبدی