⭕️اسلحه تحریم آمریکا خالی از فشنگ است
🔸سردار امیر علی حاجی زاده فرمانده هوافضای سپاه:
🔹تمام اقدامات آمریکا درعرصه تحریم اقتصادی به انتهای کار رسیدهاست و اسلحه تحریم خالی از فشنگ میباشد، زمان ضد حمله اقتصادی ایران دربرابر تحریمهای اقتصادی آمریکا فرا رسیدهاست.
🔹تنها راهکار برون از مشکلات اقتصادی و تحریمهای ظالمانه دشمنان تکیه به توان داخلی و اجرای دقیق فرامین رهبری معظم انقلاب است.
🔹شکل و نحوه دشمنیهای آمریکا نسبت به گذشته تغییر کرده و به سمت جنگ نرم تغییر یافتهاست، در این بین دشمن شناسی و تشخیص به موقع از اهمیت ویژه تری برخوردار میباشد.
@shahidmostafamousavi
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم، عباس عبدی فعال سیاسی اصلاحطلب عصر امروز در هشتمین جلسه از سلسله نشستهای راهبردی «فهم جامعه ایرانی» که با موضوع "شورش حاشیه بر متن؛ خوانش جامعه شناختی وقایع اخیر کشور" در موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد، طی سخنانی به اغتشاشات هفتههای گذشته در تهران و برخی شهرهای کشورمان اشاره کرد و با بیان اینکه این اتفاقات یک تحول کیفی در وضعیت جامعه ایران بود، اظهار داشت: این اتفاقات یک نقطه تحول کیفی است و از این به بعد دیگر نمیتوانیم آرایش نیروها، مسائل و روابطشان را در چارچوب گذشته تحلیل کنیم. لذا اتفاق بسیار بسیار مهمی رخ داده که قابل مقایسه با اتفاقات سالهای 96 و 88 نیست.
وی ادامه داد: تقلیل دادن این موضوع به افزایش قیمت بنزین بزرگترین اشتباهی است که ممکن است رخ دهد، این مساله هیچ ربطی به بنزین نداشت. در واقع افزایش قیمت بنزین تنها یک فرصت برای بروز دادن این اتفاق بود البته شاید برخی بر این تاکید کنند که تصمیم در مورد افزایش قیمت بنزین اشتباه بود. من صددرصد با این نظر موافقم. اما این تصمیم اشتباه یک تصمیم ساختاری اشتباه است نه یک تصمیم موردی اشتباه.
این پژوهشگر مسائل اجتماعی بر همین اساس تاکید کرد: مساله بنزین در ایران مهمترین متغیر برای این است که ساخت سیاسی ایران را تجزیه و تحلیل کنیم لذا من میخواهم از سه رویکرد مدیریتی، امنیتی و جامعه شناسی به این موضوع بپردازم.
عبدی با اشاره به رویکرد مدیریتی چنین تصمیمی تصریح کرد: چرا دولت یواشکی این تصمیم را اجرا کرد؟ حتما یک چیزی میفهمد که 12 شب این تصمیم خود را اعلام میکند. این عاملی است که دفعه قبل که میخواست قیمت بنزین را افزایش دهد موجب شد که این کار را نکند. وقتی نگاه میکنیم دو موضوع را بروز چنین اتفاقی میبینیم؛ یکی شکاف در ساخت قدرت و دیگری ناتوانی در اتخاذ تصمیمات ملی است.
"کدام ملتی در دنیا پیدا میشود که با این سطح از تولید، این همه مصرف بنزین داشته باشد. در واقع ما روزانه 100 میلیون لیتر بنزین دود میکنیم. طبیعی است که دولتها تاکنون هیچ کدام نمیخواستند این مساله حل شود و وقتی به کسری بودجه میخورند، فیلشان یاد هندوستان میکند وگرنه این یک امر شناخته شده است که اصلاح قیمت انرژی باید دو شرط داشته باشد. اولی این است که معلوم شود این اصلاح قیمت صددرصد به طور مستقیم و یا غیرمستقیم به جیب مردم میرود و دوم اینکه این تصمیم در بهترین وضع اقتصادی یک کشور انجام میشود نه در بدترین وضعیت اقتصادی. در نتیجه وقتی تصمیم برای افزایش قیمت بنزین در شرایطی اخذ میکنند که هیچ کدام از این شرایط وجود ندارد آنگاه توقع دارند که دیگران ساکت باشند".
وی در پاسخ به این سوال که چرا دولتها تاکنون نخواستند قیمت بنزین را افزایش دهند؟ گفت: دلیل این مساله رقابتهای مخرب سیاسی در ساخت قدرت است. ملاحظه کردید که وقتی این تصمیم در ساعت 12 شب اعلام شد از یک دقیقه بعد خمپاره و موشکی بود که عیله این تصمیم در فضای مجازی از درون ساخت قدرت شروع به پرتاب شد. برای اینکه اساسا چنین ساختاری آماده این تصمیم نیست اما از آن طرف هم نمیتواند چنین تصمیم نگیرد. ادامه آن روند -قیمت قبلی بنزین- یک فاجعه تمام عیار اقتصادی بود. لذا دولت نه میتوانست آن وضعیت را ادامه دهد و نه میتوانست تصمیم افزایش قیمت را بگیرد و نه حتی میتوانست این تصمیم را به عرصه عمومی بیاورد.
این تحلیلگر و فعال سیاسی برهمین اساس گفت: دلیل اینکه نمیتوانست به عرصه عمومی بیاورد این بود که به محض اینکه این تصمیم را به عرصه عمومی بگذارد، گیر میکند. به عنوان مثال ملاحظه کردید که خود مجلس مصوب کرده بود که قیمت بنزین به 90 درصد فوب خلیجفارس برسد اما اولین کسانی که با تصمیم افزایش قیمت بنزین مخالفت میکنند، همین مجلسیها هستند. چون در اینجا منافع ملی حاشیه است.
عبدی همچنین با طرح این سوال که چرا دولت این تصمیم را به جلسه سران سه قوه میبرد؟ گفت: چون دولت فکر میکند که نمیتواند چنین کاری را به تنهایی انجام دهد. این موضوع فقط مربوط به قیمت سوخت نیست. دولت در روابط خارجی خود هم همین گونه است. در تمام تصمیمات دیگر هم همین قاعده حاکم است. یعنی سیستم تصمیم گیری مملکت به دلیل تنشهای موجود نه بین مردم و حکومت بلکه به دلیل تنش در ساخت قدرت قفل شده است.
وی افزود: قیمت بنزین یک وضعیتی داشت که خود را به سیستم تحمیل کرد در حالیکه ما دهها بنزین دیگر مثلقیمت ارز داریم که باید فکر به حالش میشد اما نشد. در همین قیمت ارز باید بگویم طبق قانون قیمت ارز باید سالانه متناسب با تورم، رشد اقتصادی و نقدینگی تعدیل شود اگر این کار اتفاق میافتاد دقیقا در همان سالی کهقیمت ارز افزایش یافت و در نهایت دولت قیمت 4200 را اعلام کرد، قیمت ارز به صورت عادی و بر اساس قانون 5 هزار و 200 تومن میشد. اما این کار نشد. جا
لب است که دولت در همان ایام افزایش قیمت ارز همواره افتخار میکرد که قیمت ارز را پایین نگه داشته است اما بعد که چوب افزایش آن را خورد، متوجه شد که برای پایین نگه داشتن قیمت ارز، سر چه کسی کلاه گذاشته بود.
" بنابراین یک بخشی از کل ماجرا به ساخت تصمیمگیری در ایران برمیگردد. شکافی که درون سیستم وجود دارد، شکاف بسیار حاد و شدیدی است. در ادبیات آنها هم دیده میشود. مجلسی که خودش چنین قانونی تصویب کرده اعلام میکند که میخواهد طرح دو یا سه فوریتی بیاورد تا قیمت بنزین را به قبل برگرداند. باز هم خوب شد که رهبری وسط آمدند و این ماجرا را جمع کردند. اگر آن یکشنبه نمیآمدند (آن سخنان را نمیگفتند) هیچ چیز دست کسی نمیماند".
این فعال سیاسی در خصوص شکاف درون ساخت قدرت خاطرنشان کرد: اولا اینکه این شکاف برای امروز نیست و به مرور که جلو آمده، تشدید شده است. ریشه آن هم در تناقضاتی است که در ساخت سیاسی ما وجود دارد. در واقع این تناقضات اوایل انقلاب برجسته نمیشد. چون در اوایل انقلاب، جمهوریت و رای مردم عینا اسلامیت میشد اما به مرور جمهوریت و اسلامیت به این راحتی با هم جمع نمیشوند و چون سیستم نمیتواند حلش کند، دچار تناقضات عجیب و غریب میشود.
عبدی ادامه داد: اولین تناقض این است که رئیسجمهورها در انتهای کار خود دچار بحران شده و اپوزسیون میشوند. اینها مسائل فردی نیست که بگویم این رئیسجمهور آدم بدی بود و دیگری خوب است. هرکسی خوبیها و بدیهایی دارد اما حق نداریم پدیدههایی که تکرار میشوند را به روانشناسی فردی تقلیل دهیم. همچنین یکی دیگر از تناقضات عجیب و غریب در مورد یکی از مهمترین شعارهایی است که از ابتدای انقلاب در مورد مبارزه با فقر و حمایت از مستضعفین داده میشود اما به مرور نه تنها فقر کم نشد بلکه از آن طرف هم برجهای چند ده طبقه و پورشه و... در حال زیادشدن است. اینها نشان میدهد که برخلاف خواست سیستم چنین اتفاقاتی میافتد چون متوجه نیستند که سیاستهایی که میگذارد، مقوم این مسائل است. یکی دیگر از این تناقضات سیستم بودجه کشور و اتکای آن به نفت است. از ابتدا دائم میگفتند این اتکا باید از بین برود اما روز به روز اتکای بودجه به نفت بیشتر میشود. این فقط وابستگی نیست بلکه اقتصادی که تولید کردیم به صورتی است که دیگر نمیتواند در برابر تکانهها از خود مقاومت نشان دهد.
وی در ادامه سخنان خود تاکید کرد: بنابراین رویکرد مدیریتی تصمیم افزایش قیمت بنزین و اینکه مدیریت نتوانست در این زمینه تصمیم درست بگیرد که حتما هم همینطور است، ریشه در روابط درون ساخت قدرت دارد. اینگونه نیست که آقای روحانی نفهمد که چه کاری میکند. ممکن است عدهای بگویند دولت تعمدا چنین تصمیمی گرفته است. پس رئوسای جمهور قبلی چی؟ بنابراین این شکافهایی که درون ساخت قدرت وجود دارد باعث تصمیمگیری یکسان شده و وقتی این شکافها زیاد شد، پیام روشنی به مردم داد که شما رفتار خود را بکنید.
این تحلیلگر سیاسی در ادامه سخنان خود از به رویکرد امنیتی اتفاقات گذشته هم اشاره کرد و در این زمینه گفت: این موضوع برای خیلیها جذابیت دارد و همه به دنبال این هستند که بدانند این اتفاقات زیر سر چه کسانی بود؟ آیا سلطنتطلبها بودند، کار عربستان و اسرائیل و.. بود؟ این افراد از داخل کشور بودند یا از خارج خط میگرفتند؟ و...اما باید بدانیم که این رویکرد خیلی کلیدی است. دو حالت هم وجود دارد. یکی اینکه این اتفاقات توطئهچینی از جایی بوده و عده قابل توجهی هم با آنها همراهی کردند. حتی برخی میگویند این خرابکاریها مربوط به کسانی است که قبلا آموزش دیدند. در هر حال اگر چنین چیزی باشد، این شکستی برای دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی کشور است.
عبدی با بیان اینکه دستگاه اطلاعاتی ایران دستگاه قوی در منطقه است و خود را اثبات کرده، ادامه داد: اگر دستگاهای اطلاعاتی چنین چیزی را بپذیرند قبل از اینکه بخواهند هرچیزی را اثبات کنند، شکست خودشان اثبات میشود. همچنین اگر چنین چیزی باشد دلیل آن تمرکز بیش از حد نیروهای اطلاعاتی و امنیتی بر نیروهای مدنی مثل روزنامهنگاران و NGOها و...است. در واقع وقتی چنین موضوعاتی وقت و انرژی تو را میگیرد آن وقت نمیتوانی بفهمی در کف جامعه چه ارتباطاتی شکل میگیرد و این یک شکست است.
وی افزود: اما اگر احتمال اول نباشد و بگویند این اتفاقات گیر و پیچ امنیتی و اطلاعاتی نداشته و مردم عصبانی بودند و کاری کردند، این هم باز یک شکست برای دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی است چون دستگاه امنیتی یک جامعه برای همین موقعها است تا نبض جامعه را بگیرد و ببنید چه مسائلی در آن در جریان است. البته واقعیت این است که هیچ نظامی که مبتنی بر کنترل امنیتی باشد، نمیتواند این نبض را بگیرد. در جوامع دیگر این نبض به صورت آشکار در رسانهها و.. بیان میشود و دیگر به این چنین جاهای وحشتناکی نمیرسد.
این پژوهشگر اج
ل 84 تا 96 هم فقط سه میلیون نفر به افراد شاغل اضافه شده است. در واقع اگر طبق روند سالهای 75 تا 85 ادامه میدادیم، در حال حاضر باید 5 میلیون شغل علاوه بر شغلهای قبلی میداشتیم که الان این 5 میلیون شغل وجود ندارد. با اینکه تعداد جوانان 15 تا 29 در این فاصله کم شده است اما میزان بیکاری آنها هم بالا رفته است. اینها همه دارند از حوزه فعالیت بیرون میروند.
وی اضافه کرد: در حوزه فعالیت به کسی که طی یک هفته گذشته دنبال کار بوده باشد و شغلی پیدا نکرده باشد، بیکار میگویند، در غیر اینصورت آن فرد خانهدار محسوب میشود و آن فرد را اصلا بیکار محاسبه نمیکنند. برای همین آمار بیکاری زیاد نشده است. همچنین آمار بیکاران ما در گذشته در بین بیسوادان بود اما الان بیشترین شاخص بیکاری در بین مردان دارای مدرک کارشناسی است، اینها وقتی در جامعه میآیند و میبینند کاری ندارند، اصلا دنبال کار نمیروند و وقتی دنبال کار نروند، خانهدار محسوب میشوند. بنابراین اگر آمار این افراد را هم اضافه کنیم، آن وقت خواهید دید که نرخ بیکاری به 35 تا 40 درصد میرسد.
این تحلیلگر سخنان خود را اینگونه ادامه داد: همچنین متناسب با سطح توسعه اقتصادی ایران نرخ فعالیت باید بالای 46 درصد باشد یعنی باید 6 تا 7 درصد این جمعیت را به شاغلان اضافه کنید، آن موقع میبینید که نرخ فعالیت وحشتناک بالا میرود. این در حالیست که درآمد هم پایین آمده و تورم هم سرجای خود است، آن وقت با یک لشکر طبقه پایین جامعه مواجه هستیم که نمیتوان کاری در برابر آنها کرد.
عبدی با بیان اینکه یک نرخ دیگری که در آمار داریم، وضعیت شغلی است، گفت: در این چندین سال، بارها در این زمینه تذکر دادم اما کسی توجه نکرد. یکی از نکاتی که باید بدانیم، این است که فرد شاغل را با چند متغیر توصیف میکنند که یکی از آنها وضعیت شغلی است که شامل کارفرما، مزدبگیر بخش خصوصی، مزدبگیر بخش دولتی، کارکن مستقل یا کارکن فامیلی میشود. در کشورهایی که ثبات اجتماعی دارند، سهم کارفرما و مزد و حقوقگیر دولتی و خصوصی بسیار بالاست. بدترین کشورها هم کشورهایی هستند که سهم کارکن مستقل یعنی کسی که مزد از جایی نمیگیرد، بالا باشد. با روند توسعه کارکن مستقل پایین میآید.
وی با اشاره به آماری در این زمینه خاطرنشان کرد: تعداد کارفرما در سال 55، 180 هزار نفر بود که این رقم در سال 84 به یک میلیون و دویست و در حال حاضر به 900 هزار نفر رسیده است. کارکن مستقل هم از 2 میلیون و 800 هزار نفر در سال 55 به 4 میلیون و 400 هزار نفر در سال 65 و 5 میلیون و 200 هزار نفر در سال 75 و 6 میلیون و 200 هزار نفر در سال 85 و 8 میلیون و 400 هزار نفر در حال حاضر رسیده است. یعنی روند شغلی ما کلا خلاف ثبات اجتماعی است. در واقع نمیتوانیم، تولید شغلی کنیم که مزد و حقوقگیری را توسعه دهیم.
این فعال سیاسی تصریح کرد: بدترین قسمت آن در اینجاست که مزد و حقوق بگیر عمومی از یک میلیون و 600 هزار نفر در سال 55 به به 4 میلیون نفر در سال 84 میرسد و از سال 84 تا کنون 200 هزار نفر هم کمتر شده است در حالیکه رشد جمعیت بیشتر شده است. در مورد کارکن فامیلی هم این اتفاق رخ داده است. بنابراین این ساختار شغلی کلا مخرب ثبات اجتماعی است و متاثر از یک نوع سیاستهای توسعه اقتصادی و اجتماعی است.
عبدی در پایان سخنان خود تاکید کرد که گرچه به لحاظ مدیریتی مساله افزایش قیمت بنزین اشتباه بوده است اما این اشتباه به ساختار نظام تصمیمگیری کشور ارتباط دارد و به لحاظ امنیتی هم حتما شکست وجود داشته است.
تماعی در باره ارزیابی خود در این زمینه هم گفت: به نظر من احتمال دوم قویتر است و هیچ چیز امنیتی به معنای اینکه یک توطئه دقیقا طراحی شده بوده باشد، وجود ندارد. نه اینکه کسانی اصلا در کار نبودند، چون در اینگونه اتفاقات همیشه یک عده هستند که سوار ماجرا میشوند و کارهایی میکنند. البته برای من مهم نبود که یک عده آمدند و آتش زدند، برای من سکوت ناظران مهم بود و آنچه باید به آن بپردازیم این است که چرا دیگران در برابر این اتفاق سکوت کردند و هیچ مقاومتی در برابرش انجام ندادند. اینجا نکته اساسی است که دستگاهای امنیتی و اطلاعاتی و تحلیلی کشور باید به آن بپردازند. اینها هم مسائلی است که میشد در نظرسنجیها به آنها پی برد.
عبدی ادامه داد: بنیاد اصلی آن هم بیاعتمادی و نداشتن امید به آینده است. اتفاق بدی هم که افتاده، کم شدن امید اجتماعی و امید فردی است. هر دو نوع امید اهمیت دارد و به نظر من در حال حاضر امید به آینده هم در سطح فردی و هم در سطح اجتماعی پایین آمده است. در کنار آن کاهش اعتماد هم رخ داده است. وقتی قضیه فساد به این شکل اعلام میشود، شاید همه در خود فکر کنند، مردم میگویند: "به به چه مبارزهای با فساد میشود". اما مردم اصلا اینگونه فکر نمیکنند. تازه میگویند: "فقط انقدر از فساد را کشف کردند، بقیه فسادها را نمیخواهند رو کنند". لذا در محیطی که اعتماد وجود ندارد، اگر بهترین اقدامات هم رخ دهد، باز ممکن است در ذهن عامه تعابیری متفاوتی از آنچه که در بطن موضوع وجود دارد، شکل بگیرد.
وی در مورد رویکرد جامعهشناسی این اتفاقات گفت: جامعه ایران در شرایط کنونی با دو حاشیه مواجه است. اولی حاشیه سیاسی- فرهنگی است که بخش عمده خود را در سبک زندگی، ارزشهای فردی و مشارکت در حوزههای مختلف نشان میدهد. از آنجا که تعداد قابل توجهی از افراد به ویژه در سالها 84 تا 92 به این نتیجه رسیدند که حذف شدند و به حاشیه رانده شدهاند، وقتی به مرور قدرتمند شدند و سال 88 فرصتی گیر آوردند، به یک شکلی خودرا نشان دادند. برای من بیش از آنکه در مساله 88، موضوع انتخابات مهم باشد، همین وجهاش مهم بود.
این پژوهشگر اضافه کرد: در سال 96 هم افرادی خود را نشان دادند که چیزی برای از دست دادن نداشتند، یعنی سطوح مشارکت کننده در این اعتراضات غالبا افراد بیکار و کسانی بودند که راهی برای زندگی کردن نداشتند و چشماندازی برایشان وجود نداشت. در سال 98 هم این دو گروه بهم رسیدهاند. شاید مشارکتشان هم سنگ نباشد، اما به هم رسیدند. اما اتفاقاتی که در سال 98 رخ داد، این است که مساله حاشیه ضعیف و فقیر خیلی کلیدیتر شده است.
عبدی با اشاره به برخی آمارهای جمعیتی که معتقد است به آنها توجهی نشده است، تصریح میکند: رشد جمعیتی تهران در سالهای اخیر بسیار کم بوده و سالانه کمتر از 100 هزار نفر به جمعیت مناطق 22 گانه تهران اضافه میشود. اما شهرهای اطراف تهران که در این اتفاقات هم بدترین مناطق به لحاظ آشوب بودند، طی ده سال 85 تا 95 رشد جمعیتی حدود 25 تا 200 درصد داشتهاند. در حالیکه رشد جمعیتی شهر تهران 8 تا 10 درصد بوده است که این جمعیت زاد و ولد ساکنان تهران است و مهاجرتی به این شهر نشده است. بنابراین شهری که حدود 200 درصد رشد جمعیت داشته یعنی بنیانهای اجتماعی آن ثباتی ندارد. این وضعیت به لحاظ فرهنگی و اجتماعی است.
وی در مورد وضعیت اقتصادی کشور بخصوص مناطق حاشیهای شهرهای بزرگ گفت: این اتفاق در شرایط بسیار بدی رخ داد که کشور رشد اقتصادی جدی نداشت. کل رشد اقتصادی از سال 90 تاکنون 7 درصد است که به زور به میانگین سالانه یک درصد میرسد. اگر برحسب سرانه هم حساب کنیم، 3 درصد هم منفی است. این رشد اقتصادی خود را در همه جا نه فقط در جیب من بلکه در جیب شهرداری هم نشان میدهد. لذا زیرساختهای این رشد 200 درصدی جمعیت از کجا هستند؟ بسیاری از این شهرهایی که در حاشیه شهرهای بزرگ درست شدند، هیچ زیرساختی برای جمعیت خود نداشتند.
"مثلا شهر صدرای شیراز که اتفاقات اخیر در آن بسیار گسترده است، تا چند سال پیش یک بیابان بود و طی مدت اندکی به شهری با 200 هزار جمعیت تبدیل شد و ساکنان آن عموما مهاجر و عشایر هستند. لذا بخش عمده برنامههای شیراز مربوط به شورش این بخشها است که بقیه هم با آنها همراهی کردند".
این فعال سیاسی در مورد آمار بیکاری و درآمد هم گفت: همه در چند سال اخیر شنیدیم که بیکاری زیاد نشده است. اما همان مرکز آماری که میگوید نرخ بیکاری زیاد نشده و کم شده است، یک آمار دیگری هم دارد که کسی به آن توجه نمیکند و آن "نرخ فعالیت" است. در واقع نرخ بیکاری در کنار نرخ فعالیت مساله اصلی است. در سال 84 نرخ فعالیت 41 درصد بوده و این نرخ در سال 90 به 36 درصد رسیده است. یعنی پایین آمده است.
عبدی در ابتدا به آمار شاغلان اشاره کرد و گفت: تعداد شاغلان از سال 85 تا 90 حدود 100 هزار نفر کم شده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روحانی:من هم صبح جمعه فهمیدم قیمت بنزین تغییر کرده، چون به شورای امنیت کشور واگذار کرده بودم البته قیمت در سران سه قوه مصوب شده بود
https://tn.ai/2148376
@TasnimNews
🔸 وضع مقررات منع آمدوشد در شهر نجف
🔹 گزارش رسانههای عراقی از اعلام ممنوعیت آمدوشد تا اطلاع ثانونی در شهر نجف اشرف در پی تشدید ناآرامیها حکایت دارد.
🔹 همچنین به نقل از خبرگزاری بغداد الیوم، استاندار نجف اعلام کرد همه ادارات دولتی روز پنجشنبه در این استان تعطیل خواهد بود.
🔹 برخی گزارشهای تاییدنشده از تعرض گروهی از معترضان عراقی به ساختمان کنسولگری ایران در «نجف اشرف» خبر میدهند.
🆔 @YjcNewsChannel
🔴 روسیه تسلیحات اتمی فراصوت خود را به بازرسان تسلیحات آمریکا نشان داده که قادرند هر شهری را در جهان محو کنند
🔵موشکهای هایپرسونیک روسیه 27 برابر سریعتر از صوت پرواز کرده و در عرض چند دقیقه هر شهری در جهان را از بین می برند.
🔵سال گذشته روسیه از سیستم موشکی هسته ای خود به نام آوانگارد رونمایی کرد و پوتین آن را با اسپوتنیک 1، اولین ماهواره ارسالی به فضا مقایسه کرد.
@resanedameshgh
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوختــه
#قسمت_صدوچهل_وشش (( خدای دو زاری))
⌚️به ساعتم نگاه کردم و بلند شدم
– کجا؟ تازه وسط بازیه
– خسته شدی؟
🌷همه زل زده بودن به من – تا شما یه استراحت کوتاه کنید، این خدای دو زاری، نمازش رو می خونه و برمی گرده.
چهره هاشون وا رفت، اما من آدمی نبودم که بودن با خدای حقیقی رو با هیچ چیز عوض کنم.
فرهاد اومد سمت مون
– من، خدا بشم؟
جمله از دهنش در نیومده، سینا بطری آب دستش رو پرت کرد طرف فرهاد
– برو تو هم با اون خدا شدنت، هنوز یادمون نرفته چطور نامردی کردی. دوست دخترش مافیا بود، نامرد طرفش رو می گرفت.
🌷بچه ها شروع کردن به شوخی و توی سر هم زدن. منم از فرصت استفاده کردم و رفتم نماز.
وقتی برگشتم هنوز داشتن سر به سر هم میزاشتن.
بقیه هنوز بیدار بودن، که من از جمع جدا شدم. کیسه خوابم رو که برداشتم، سینا اومد سمتم.
🌷– به این زودی میری بخوابی؟ کیانوش می خواد واسه بچه ها قصه ترسناک بگه. از خودش در میاره ولی آخرشه.
خندیدم و زدم روی شونه اش
🌷– قربانت، ولی اگه نخوابم نمی تونم از اون طرف بیدار بشم.
تا چشمم گرم می شد، هر چند وقت یک بار جیغ دخترها بلند می شد و دوباره سکوت همه جا رو پر می کرد. استاد قصه گویی بود.
🌷من که بیدار شدم، هنوز چند نفری بیدار بودن. سکوت محض، توی اون فضای فوق العاده و هوای تازه، وزش باد بین شاخ و برگ درخت ها، نور ماه که هر چند هلالی بیش نبود، اما می شد چند قدمیت رو ببینی.
🌷وضو گرفتم و از نقطه اسکان دور شدم. یه فرورفتگی کوچیک بین اون سنگ های بزرگ پیدا کردم. توی این هوا و فضای فوق العاده، هیچ چیز، لذت بخش تر نبود…
🌷نماز دوم تموم شده بود، سرم رو که از سجده شکر برداشتم، سایه یک نفر به سایه های #جنگل و نور ماه اضافه شد. یک قدمی من ایستاده بود.
✍ادامه دارد......
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوختــه
#قسمت_صدوچهل_وهفت((تیله های رنگی))
🌷جا خوردم، نیم خیز چرخیدم پشت سرم. سینا بود با نگاهی که توی اون مهتاب کم هم، تعجبش دیده می شد.
– تو چقدر نماز می خونی، خسته نمیشی؟
🌷از حالت نیم خیز، دوباره نشستم زمین و تکیه دادم به سنگ های صخره ای کنارم
– یادته گفتی تا آخر شب با رفیقت می گشتید، از اون طرف هم گرگ و میش با بقیه رفقات، قرار بیرون شهر داشتی؟
چند لحظه سکوت کردم.
🌷– خیلی دوست داشتم داستان کیانوش رو گوش کنم، مخصوصا که صدای هیجان بچه ها بلند شده بود. ولی یه چیزی رو می دونی؟ من از تو رفیق بازترم !
🌷با حالت خاصی بهم نگاه کرد و چشمش چرخید روی مهر و جانماز جیبیم. هنوز ساکت بود اما معلوم بود داره به چی فکر می کنه.
– #آفریقا پر از معادن بزرگ طلا و الماسه، چیزی که بومی های صحرا نشین آفریقا از وجودش بی خبر بودن. اولین گروه های سفید که پاشون به اونجا رسید، می دونی طلا و الماس رو با چی معامله کردن؟
🌷شیشه های کوچیک رنگی!
رفتن پیش رئیس قبایل و به اونها شیشه های رنگی دادن، یه چیزی توی مایه های تیله های شیشه ای. اونها سرشون به اون شیشه رنگی ها گرم شد و حتی در عوض گرفتن اونها حاضر شدن به قبایل دیگه حمله کنن و اونها رو به بند بکشن. #انسانیت و #آزادی هموطن هاشون رو با تیله ها و شیشه های رنگی عوض کردن.
🌷نگاهش خیلی جدی بود.
– کلا اینها با هم خیلی فرق داره، قابل مقایسه نیست.
این بار بی مکث جوابش رو دادم.
– دقیقا، این رفاقت توش خیانت و نارو زدن نیست، از نامردی و پیچوندن و دو رویی خبری نیست.
🌷فقط باید ارزش طلا و الماس رو بدونی، تا سرت به شیشه رنگی پرت نشه و یه چیز با ارزش تر رو فدای یه مشت تیله کنی.
این رفاقت چیزیه که کافیه پات رو بزاری توی عالمش و بیای جلو. از یه جا به بعد، هیچ لذتی باهاش برابری نمی کنه. خستگی توش نیست، اشتیاقی وجودت رو پر می کنه که خواب رو از چشم هات می بره.
🌷سکوت عمیقی فضا رو پر کرد. غرق در فکر بود. نور مهتاب، کمتر شده بود، چهره اش رو درست تشخیص نمی دادم. فکر می کردم هر لحظه است که اونجا رو ترک کنه، اما نشست.
🌷در اون سیاهی شب، جمع کوچک و دو نفره ما با صحبت و نام خدا، روشن تر از روز بود.
بحث حسابی گل انداخته بود که حواسم جمع شد داره وقت نماز شب تموم میشه. کمتر از ۱۰ دقیقه به اذان صبح باقی مونده بود.
🌷یهو بحث رو عوض کردم. – سینا بلدی نماز شب بخونی؟
مثل برق گرفته ها بهم نگاه کرد.? این سوال اونم از کسی که می گفت نماز خوندن خسته کننده است.
بلند شدم ایستادم رو به قبله
🌷– نماز مستحبی رو لازم نیست حتما رو به قبله باشی، یا حتما سجده و رکوعش رو عین نماز واجب بری. .
✍ادامه دارد......
@shahidmostafamousavi
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
📌خاطرات قدم خیر محمدی کنعان
(همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی)
✍️خاطره نگار: بهناز ضرابی زاده
گروه جوانترین شهید مدافع حرم
سید مصطفی موسوی
گروه
https://t.me/joinchat/AAAAAEknigTdj98XWAOfyg
کانال ایتا
https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
شروش
کانال
sapp.ir/900404shahidmostafamousavi
گروه سروش
https://sapp.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk
کانال تلگرام
https://t.me/shahidmostafamousavi
گروه
https://t.me/joinchat/CW_QXkSGmuKJ8SamNubStQ
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوختــه
#قسمت_صدوچهل_وهشت ((الهام نیامد؟!))
🌷انتخاب واحد ترم جدید و سعید، بالاخره نشست پای درس. در گیر و دار مسائل هر روز، تلفن زنگ زد با یه خبر خوش از طرف مامان.
– مهران، دنبال یه مدرسه برای الهام باش. این بار که برگردم با الهام میام.
🌷از خوشحالی بال در آوردم، خیلی دلم براش تنگ شده بود.
مادر، اسکن آخرین کارنامه اش رو به ایمیل دایی محسن فرستاد. نمراتش افتضاح شده بود، #شهریور_ماه و ثبت نام با چنین نمرات و معدلی؟! کدوم مدرسه خوبی حاضر به ثبت نام می شد؟
🌷به هر کسی که می شناختم رو زدم، بعد از هزار جا رو انداختن، بالاخره یه مدرسه حاضر به ثبت نام شد.
زنگ زدم که این خبر خوش رو به مامان بدم. اما
خبر دایی بهتر بود
🌷– الان الهام هم اینجاست.
هر بار که تلفنی باهاش حرف می زدم، خیلی پای تلفن گریه می کرد. مدام التماس می کرد: – بیاید، من رو با خودتون ببرید، من می خوام پیش شما باشم.
🌷مادرم پای تلفن می سوخت و من هر بار می پریدم وسط و تلفن رو می گرفتم. اونقدر مسخره بازی در می آوردم تا می خندید. هر چند، دردی رو دوا نمی کرد، نه از الهام، نه از مادرم، نه از من.
حالا بیش از یک سال بود که هیچ تماسی از الهام نداشتیم و من حتی صداش رو نشنیده بودم.
🌷دل توی دلم نبود، علی الخصوص وقتی دایی اون جمله رو گفت، صدام، انرژی گرفت.
– جدی؟ می تونم باهاش صحبت کنم؟
دایی رفت صداش کنه، اما دوباره کسی که گوشی رو برداشت، خودش بود.
– مادرت و الهام، فردا دارن با پرواز میان مشهد. ساعت ۴ بعد از ظهر #فرودگاه باش.
🌷جا خوردم ولی چیزی نگفتم.
تلفن رو که قطع کردم، تمام مدت ذهنم پیش الهام بود. چرا الهام نیومد پای تلفن؟!
✍ادامه دارد......
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوختــه
#قسمت_صدوچهل_ونه ((دسته گل))
🌷از نیم ساعت قبل فرودگاه بودم. پرواز هم با تاخیر به زمین نشست. روی صندلی بند نبودم، دلم برای اون صدای شاد و چهره خندانش تنگ شده بود، انرژی و شیطنت های کودکانه اش. هر چند، خیلی گذشته بود و حتما کلی بزرگ تر شده بود.
🌷توی سالن بالا و پایین می رفتم، با یه دسته گل و تسبیح به دست، برای اولین بار، تازه اونجا بود که فهمیدم چقدر سخته منتظر کسی باشی، که این همه وقت حتی برای شنیدن صداش هم دلتنگ بودی.
🌷پرواز نشست و مسافرها با ساک می اومدن. از دور، چشمم بین شون می دوید تا به الهام افتاد. همراه مادر، داشت می اومد. قد کشیده بود، نه چندان اما به نظرم بزرگ تر از اون دختر بچه ریزه میزه ی سیزده، چهارده ساله قبل می اومد. شاید تا نزدیک قفسه سینه من می رسید.
🌷مادر، من رو دید و پهنای صورتم لبخند بود. لبخندی که در مواجهه با چشم های سرد الهام، یخ کرد.
آروم به من و #گل های توی دستم نگاه کرد، الهامی که عاشق گل بود.
🌷برای استقبال، کلی نقشه کشیده بودم، کلی طرح و برنامه برای ورود دوباره #خواهر کوچیکم، اما اون لحظه نمی دونستم دست بدم؟ روبوسی کنم؟ بغلش کنم؟ یا فقط در همون حد سلام اول و پاسخ سردش کفایت می کرد؟
🌷کمی خم شدم و گل رو گرفتم سمتش:– الهام خانم داداش، خوش اومدی.چند لحظه بهم نگاه کرد، خیلی عادی دستش رو جلو آورد و دسته گل رو از دستم گرفت.
🌷سرم رو بالا آوردم و نگاه غرق تعجب و سوالم به مادر دوخته شد.
حالا که اون اشتیاق و هیجان دیدار الهام، سرد شده بود، تازه متوجه چهره آشفته و به ظاهر آرام مادرم شدم. نگاه عمیقی بهم کرد و با حرکت سر بهم فهموند:– دیگه جلوتر از این نرو، تا همین حد کافیه. ? .
✍ادامه دارد......
@shahidmostafamousavi
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
📚 #درس_اخلاق7⃣1⃣1⃣
💠 اخلاق مومنانه 💠
✍وقتی که در جنگ احد، دندان حضرت محمد (ص) شکست و صورتش مجروح شد، اصحاب ایشان، ناراحت شدند و عرض کردند: یا رسول الله!دشمن را نفرین کنید.
پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
خدايا قوم مرا هدايت كن زيرا نا آگاه هستند. یکی از اصحاب برآشفته شد و به پيامبر گفت : اى رسول خدا ! حضرت نوح علیه السلام بر قوم خود نفرين كرد و گفت: "پروردگارا در روى زمين احدى از كافران را زنده مگذار"
حالا كه صورتت مجروح و دندانهايت شكسته شده به جاى نفرين، براى دشمن دعا مى كنید؟
💥حضرت محمد فرمودند:
من برای نفرین کردن مبعوث نشده ام بلکه
مبعوث شده ام برای دعوت مردم به سوی
حق، و رحمت برای آنها .
📚بحارالانوار ، ج ۱۸ ، ص ۲۴۵
@shahidmostafamousavi
دوستان و عزیزانی که خاطراتی درباره ی شهدا دفاع مقدس،مدافعان حریم و مدافعان وطن و امنیت و دیگر شهدای والا مقام دارن لطفا به آیدی زیر ارسال بفرمایند
http://eitaa.com/joinchat/563675146C159593c289
دل من تنگ همین یڪ لبخند
و تو در خنده مستانہ خود میگذرے!
نوش جانت اما. گاه گاهے بہ دل
خسته ما هم کن نگاهی!
#-لینک کانال
https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
شروس
https://sapp.ir/900404shahidmostafamousavi
✅ کاری که تمام گناهان را محو میکند حتی اگر آسمانها را سیاه کرده باشد
🔸 حدیث قدسی، خداوند فرمود:
ای موسی (ع)گمان نکن مادرت برای تو مهری داشت، اگر من مهر تو را در دل او جای نمی دادم او هرگز برای شیردادن تو نیمه شب ،خواب شیرین را رها نمی کرد.
ای موسی (ع)از میان بندگان من اگر بنده ای چنان گنهکار باشد که از گناهان او آسمان به رنگ سیاه در آمده باشد، فقط به خاطر یک کارش من تمام گناهان او را می بخشم و وارد بهشت می کنم و برای این کار از هیچ کس ابایی ندارم و اجازه نمی گیرم. موسی (ع)عرض کرد، خدایا آن عمل چیست؟ حضرت حق فرمودند: کسی که برای رضایت من قلب یک بنده مومن مرا شاد گرداند . او آن گاه مرا شاد کرده است و سزای کسی که مرا چنین خرسند کند، بخشش همه گناهان اوست
✅بیایید دل امام زمان علیه السلام را شاد کنیم با اعمال خیر و ترک گناه و دعا برای فرج
اللّهم عجل لولیک الفرج
@shahidmostafamousavi
.....:
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷
قصه از اون جایی شروع شد از دانشگاه پیام اومد میخوان ببرن راهیان نور
منم از خدا خواسته دوست داشتم از زندگی روز مره ام یکم جدا باشم
ولی خیلی مانع وجود داشت تا بتونم برم و اولین سفر دور از خانواده و بدون اونا بود بعد از چند روز که پیام ها رو دیده بودم و مانع هایی که وجود داشت
رفتنم به کل کنسل شد ....اما یه روز دانشگاه کلاس داشتم بعد از کلاس رفتم نماز خونه
دقیقا بعد از خوندن نماز دیدم کنار پاهام یه برگه افتاده برداشتمش
نوشته بود اردو راهیان نور زمان تا فردا
باز گفتم خدایا چیکارکنم این کاغذ چرا کناره من افتاده......
همه چیو سپردم به خودش ...همه چیو ول کردم کار و درس و .....
و راهیه راهیان شدم😊
قشنگ ترین سفر عمرم بود و هرگز فراموشش نمیکنم
اونجا که رفتم هیچ کدوم از دوستام نیومدن و تقریبا تنهای تنها بودم......
تو قطارم کسی رو نمیشناختم برای همین با کسی زیاد حرف نمیزدم و گوشیم دستم بود و داشتم با دوستم حرف میزدم
که یه دفعه گفت،، این عکسه چیه گذاشتی پروفایلت نکنه رفتی راهیان
گفتم اره ...گفت منم اومدم تو کجایی کدوم کوپه ای
من باور نکردم و بهش گفتم خب دیگه شوخی بسته چیکار میکنی
گفت باور کن منم تو قطارم
اینو که گفت دیگه داشتم شک میکردم همه آدرس هایی که میداد درست بود
از کوپه اومدم بیرون دنبالش گشتم و پیداش کردم
از دوران راهنمایی با هم دوست بودیم و من خیلییییی خوشحال شدم دیدمش چون خیلی احساس تنهایی میکردم
اونجا که رسیدیم خیلی جاها رفتیم
شرهانی...کانال کمیل...فکه ...شلمچه....جزیره مجنون
ولی یه خاطرش یادم نمیره .....توی اوتوبوس بهمون یه برگه هایی میدادن که نامه هایی بود از طرف شهدا
و این شهدا اسمشون و تاریخ شهادتشون کاملا متفاوت بود
نامه ای برای من بود از طرف شهید سید مصطفی موسوی بود😊
من اصلا نمیشناختمش و نمیدونستم اهل کجاست فقط اینو میدونستم که شهید مدافع حرمه و سال ۹۴ شهید شدن
بعد از اینکه از راهیان برگشتم یک هفته بعدش رفتم بهشت زهرا
اولین بار دومین بار سومین بار
دیگه زندگی بدون دیدن اونا معنی نداشت
اونا آرامشِ محض هستند
سومین بار
سومین بار که رفتم بهشت زهرا ظهر شد
منم خسته با دوستم داشتیم دور خودمون میچرخیدیم و تقریبا اینم بگم گم شده بودیم😅
که یه دفعه چشمم خورد به عکسه یه شهید بالای سنگ قبرش
خودش بود
شهید سید مصطفی موسوی
راستش این ما نیستیم که دوست شهید انتخاب میکنیم....
اونا خودشون مارو انتخاب میکنن
امیدوارم لیاقت اینو داشته باشم که بتونم راهشونو ادامه بدم......
ان شالله
یا زهرا🌹
@shahidmostafamousavi
اینم نامهای که به دوست عزیزمون دادن
@shahidmostafamousavi
↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
📌خاطرات قدم خیر محمدی کنعان
(همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی)
✍️خاطره نگار: بهناز ضرابی زاده
گروه جوانترین شهید مدافع حرم
سید مصطفی موسوی
گروه
https://t.me/joinchat/AAAAAEknigTdj98XWAOfyg
کانال ایتا
https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
شروش
کانال
sapp.ir/900404shahidmostafamousavi
گروه سروش
https://sapp.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk
کانال تلگرام
https://t.me/shahidmostafamousavi
گروه
https://t.me/joinchat/CW_QXkSGmuKJ8SamNubStQ
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوختــه
#قسمت_صدوپنجاه ((آدم برفی))
🌷اون دختر پر از شور و نشاط، بی صدا و گوشه گیر شده بود، با کسی حرف نمی زد. این حالتش به حدی شدید بود که حتی مدیر مدرسه جدید ازمون خواست بریم مدرسه.
🌷الهام، تمام ذهنم رو به خودش مشغول کرده بود. اینطوری نمی شد، هر طور شده باید این وضع رو تغییر می دادم. مغزم دیگه کار نمی کرد، نه الهام حاضر به رفتن پیش مشاور بود، نه خودم، مشاور مطمئن و خوبی رو می شناختم. دیگه مغزم کار نمی کرد.
🌷 خدایا به دادم برس، انگار مغزم از کار افتاده هیچ ایده و راهکاری ندارم.بعد از نماز صبح، خوابیدم، دانشگاه نداشتم اما طبق عادت، راس شیش و نیم از جا بلند شدم.
🌷از پنجره، نگاهم به بیرون افتاد، حیاط و شاخ و برگ های درخت گردو از #برف، سفید شده بود. اولین برف اون سال، یهو ایده ای توی سرم جرقه زد.سریع از اتاق اومدم بیرون، مادر داشت برای الهام، صبحانه حاضر می کرد.– هنوز خوابه؟– هر چی صداش می کنم بیدار نمیشه.رفتم سمت اتاق، دو تا ضربه به در زدم. جوابی نداد.
🌷رفتم تو، پتو رو کشیده بود روی سرش، با عصبانیت صداش رو بلند کرد.– من نمی خوام برم مدرسه.
با هیجان رفتم سمتش، و پتو رو از روی سرش کنار زدم.
🌷– کی گفت بری مدرسه؟ پاشو بریم توی حیاط آدم برفی درست کنیم.
زل زد توی چشم هام و دوباره پتو رو کشید روی سرش.برو بیرون حوصله ات رو ندارم. اما من، اهل #بیخیال شدن نبودم، محکم گرفتمش و با خنده گفتم: – پا میشی یا با همین پتو، گوله پیچ، ببرمت بندازمت وسط برف ها.
🌷پتو رو محکم کشید توی سرش و دور خودش سفت کرد.– گفتم برو بیرون، نری بیرون جیغ می کشم.این جمله مثل جملات قبلیش محکم نبود. شاید فکر کرد شوخی می کنم و جدی نیست. لبخند #شیطنت آمیزی صورتم رو پر کرد.
🌷– الهی به امید تو
همون طور که الهام خودش رو لای پتو پیچونده بود، منم، گوله شده با #پتو بلندش کردم ? .
✍ادامه دارد......
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوختــه
#قسمت_صدوپنجاه_ویک((اعلان جنگ))
🌷صدای جیغش بلند شده بود که من رو بزار زمین.اما فایده نداشت. از در اتاق که رفتم بیرون مامان با تعجب به ما زل زد. منم بلند و با خنده گفتم:
🌷– امروز به علت #بارش_برف، مدارس در همه سطوح تعطیل می باشد، از مادرهای گرامی تقاضا می شود درب منزل به حیاط را باز نمایند اونم سریع، تا بچه از دستم نیوفتاده?
یه چند لحظه بهم نگاه کرد و در رو باز کرد.
🌷سوز برف که به الهام خورد، تازه جدی باور کرد می خوام چه بلایی سرش بیارم. سرش رو از زیر پتو آورد بیرون و دستش رو دور گردنم حلقه کرد.– من رو نزاری زمین، نندازی تو برف ها حالتش عوض شده بود. یه حسی بهم می گفت عقب نشینی نکن.آوردمش پایین شروع کرد به دست و پا زدن، منم همون طوری با پتو، پرتش کردم وسط برف ها، جیغ می زد و بالا و پایین می پرید.
🌷خنده شیطنت آمیزی زدم و سریع یه مشت برف از روی زمین برداشتم و قبل از اینکه به خودش بیاد پرت کردم سمتش. خورد توی سرش، با عصبانیت داد زد:– مهران!
🌷و تا به خودش بیاد و بخواد چیز دیگه ای بگه، گوله بعدی رفت سمتش… سومی رو در حالی که همچنان جیغ می کشید، جاخالی داد.
سعید با عصبانیت پنجره رو باز کرد:
🌷– دیوونه ها، نمی گید مردم سر صبحی خوابن.گوله بعدی رو پرت کردم سمت سعید، هر چند، حیف! خورد توی پنجره.– مردم! پاشو بیا بیرون برف بازی، مغزت پوسید پای کتاب.
🌷الهام تا دید هواسم به سعید پرته، دوید سمت در. منم بین زمین و آسمون گرفتمش و دوباره انداختمش لای برف ها. پتو از دستش در رفت و قل خورد اون وسط بلند شد و با عصبانیت یه گوله برف برداشت و پرت کرد سمتم.
🌷تیرم درست خورده بود وسط هدف، الهام وارد بازی و برنامه من شده بود.جنگ در دو جبهه شروع شد. تو اون حیاط کوچیک، گوله های برفی مدام بین دو طرف، رد و بدل می شد،
🌷تا اینکه بالاخره عضو سوم هم وارد حیاط شد. برعکس ما دو تا، که بدون کاپشن و دست و کلاه و حتی کفش، وسط برف ها بالا و پایین می پریدیم، سومین طرف جنگی، تا دندان، خودش رو پوشونده بود.از طرف عضو بزرگ تر #اعلان_جنگ شد. من و الهام، یه طرف، سعید طرف دیگه ماموریت: تسخیر کاپشن و دستکش سعید و در آوردن چکمه هاش
✍ادامه دارد......
@shahidmostafamousavi
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃