eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
331 دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
13.8هزار ویدیو
198 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مدافع حرم اهل بیت «اصغر پاشاپور» در نبرد با تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید او از مجاهدانی بود که از همان ایام ابتدایی آغاز جنگ سوریه همراه سردار بزرگ اسلام شهید حاج قاسم سلیمانی بود. کانال وانترین شهید مدافع حرم @shahidmostafamousavi
↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ 📌خاطرات قدم خیر محمدی کنعان (همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی) ✍️خاطره نگار: بهناز ضرابی زاده گروه جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی گروه https://t.me/joinchat/AAAAAEknigTdj98XWAOfyg کانال ایتا https://eitaa.com/shahidmostafamousavi شروش کانال sapp.ir/900404shahidmostafamousavi گروه سروش https://sapp.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk کانال تلگرام https://t.me/shahidmostafamousavi گروه https://t.me/joinchat/DDcazkSGmuJbBNaSDr2DMw
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ {داستان دنباله داراز سرنوشت واقعی} 📝 📝 : ✍شرکت کنندگان 🌹روز عید فطر بود ... مرخصی گرفتم ... دلم می خواست ببینم چه خبره ... . یکی از بچه ها توی آشپزخانه مسجد، داشت قرآن تمرین می کرد ... مسابقه حفظ بود ... تمام حواسم به کار خودم بود که یکی از آیات رو غلط خوند ... ناخودآگاه، تصحیحش کردم و آیه درست رو براش خوندم ... ☘با تعجب گفت: استنلی تو قرآن حفظی؟ ... منم جا خوردم ... هنوز توی حال و هوای خودم بودم و قبلا هرگز هیچ کدوم از اون کلمات عربی رو تکرار نکرده بودم ... اون کار، کاملا ناخودآگاه بود ... 🌹سعید با خنده گفت: اینقدر که این قرآن گوش می کنه عجیب هم نیست ... توی راه قرآن گوش می کنه ... موقع کار، قرآن گوش می کنه ... قبلا که موقع خواب هم قرآن، گوش می کرد ... هر چند الان که دیگه توی مسجد نمی خوابه، دیگه نمی دونم ... ☘حس خوبی داشت ... برای اولین بار توی کل عمرم یه نفر داشت ازم تعریف می کرد ... . روز عید، بعد از اقامه نماز، جشن شروع شد ... . سعید مدام بهم می گفت: تو هم شرکت کن. مطمئن باش اول نشی، دوم یا سوم شدنت حتمیه ... اما من اصلا جسارتش رو نداشتم ... جلوی اون همه مسلمان... کلماتی که اصلا نمی دونستم چی هستن ... من عربی بلد نبودم و زبان من و تلفظ کلماتش فاصله زیادی داشت ... . 🌹مجری از پشت میکروفن، اسامی شرکت کننده ها رو می خوند که یهو ... سعید از عقب مسجد بلند گفت ... یه شرکت کننده دیگه هم هست ... و دستش رو گذاشت پشتم و من رو هل داد جلو ... . ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○ {داستان دنباله داراز سرنوشت واقعی} 📝 📝 : ✍مسابقه بزرگ ☘برگشتم با عصبانیت بهش نگاه کردم ... دلم می خواست لهش کنم ... مجری با خنده گفت ... بیا جلو استنلی ... چند جزء از قرآن رو حفظی؟ ... 🌹جزء؟ ... جزء دیگه چیه؟ ... مات و مبهوت مونده بودم ... با چشم های گرد شده و عصبانی به سعید نگاه می کردم ... . سرش رو آورد جلو و گفت: یعنی چقدر از قرآن رو حفظی؟... چند بخش رو حفظی؟ چند تا سوره؟☘سوره چیه؟ مگه قرآن، بخش بخشه؟ ... . سری تکان دادم و به مجری گفتم: نمی دونم صبر کنید ... و با عجله رفتم پیش همسر حنیف ... اون قرآن ضبط شده، چقدر از قرآن بود؟ ... خنده اش گرفت ... همه اش رو حفظ کردی؟ ... آره ... 🌹پس بگو من حافظ 30 جزء از قرآنم ... سری تکان دادم ... برگشتم نزدیک جایگاه و گفتم: من 30 جزء حفظم ... مجری با شنیدن این جمله، با وجد خاصی گفت: ماشاء الله یه حافظ کل توی مسابقه داریم ... ☘مسابقه شروع شد ... نوبت به من رسید ... رفتم روی سن، توی جایگاه نشستم ... ضربان قلبم زیاد شده بود .. داور مسابقه شروع کرد به پرسیدن ... چند کلمه عربی رو می گفت و من ادامه می دادم ... کلمات عربی با لهجه غلیظ انگلیسی ... همه در حالی که می خندیدند با صدای بلند ماشاء الله می گفتند ... . 🌹آخرین بخش رو که خوندم، داور گفت: احسنت ... لطف می کنی معنی این آیه رو بگی ...؟ . 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✨﷽✨ 👌 داستان کوتاه پندآموز ✍ﭘﯿﺮﻣﺮدی ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮش در ﻓﻘﺮ زﯾﺎد زﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮدﻧﺪ ﻫﻨﮕﺎم ﺧﻮاب ، ﻫﻤﺴﺮ ﭘﯿﺮﻣﺮد از او ﺧﻮاﺳﺖ ﺗﺎ ﺷﺎﻧﻪ ای ﺑﺮای او ﺑﺨﺮد ﺗﺎ ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ را ﺳﺮو ﺳﺎﻣﺎﻧﯽ ﺑﺪﻫﺪ. ﭘﯿﺮﻣﺮد ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺣﺰن آﻣﯿﺰ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮش ﮐﺮد و ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮاﻧﻢ ﺑﺨﺮم ﺣﺘﯽ ﺑﻨﺪ ﺳﺎﻋﺘﻢ ﭘﺎرﻩ ﺷﺪﻩ و در ﺗﻮاﻧﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺗﺎ ﺑﻨﺪ ﺟﺪﯾﺪی ﺑﺮاﯾﺶ ﺑﮕﯿﺮم .. ﭘﯿﺮزن ﻟﺒﺨﻨﺪی زد و ﺳﮑﻮت ﮐﺮد. ﭘﯿﺮﻣﺮد ﻓﺮدای آﻧﺮوز ﺑﻌﺪ از ﺗﻤﺎم ﺷﺪن ﮐﺎرش ﺑﻪ ﺑﺎزار رﻓﺖ و ﺳﺎﻋﺖ ﺧﻮد را ﻓﺮوﺧﺖ و ﺷﺎﻧﻪ ﺑﺮای ﻫﻤﺴﺮش ﺧﺮﯾﺪ. وﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎزﮔﺸﺖ ﺷﺎﻧﻪ در دﺳﺖ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ دﯾﺪ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮش ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ را ﮐﻮﺗﺎﻩ ﮐﺮدﻩ اﺳﺖ و ﺑﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﻧﻮ ﺑﺮای او ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ . . ﻣﺎت و ﻣﺒﻬﻮت اﺷﮑﺮﯾﺰان ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ را ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮدﻧﺪ. اﺷﮑﻬﺎﯾﺸﺎن ﺑﺮای اﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﮐﺎرﺷﺎن ﻫﺪر رﻓﺘﻪ اﺳﺖ ﺑﺮای اﯾﻦ ﺑﻮد ﮐﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ را ﺑﻪ ﻫﻤﺎن اﻧﺪازﻩ دوﺳﺖ داﺷﺘﻨﺪ و ﻫﺮﮐﺪام ﺑﺪﻧﺒﺎل ﺧﺸﻨﻮدی دﯾﮕﺮی ﺑﻮدﻧﺪ. ﺑﻪ ﯾﺎد داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ اﮔﺮ ﮐﺴﯽ را دوﺳﺖ داری ﯾﺎ ﺷﺨﺼﯽ ﺗﻮ را دوﺳﺖ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮای ﺧﺸﻨﻮد ﮐﺮدن او ﺳﻌﯽ و ﺗﻼش زﯾﺎدی اﻧﺠﺎم دﻫﯽ. ﻋﺸﻖ و ﻣﺤﺒﺖ ﺑﻪ ﺣﺮف ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ آن ﻋﻤﻞ ﮐﺮد🌹 ✨امام سجاد علیه السلام می فرمایند: «برای من به بازار رفتن و خرید یک درهم گوشت برای خانواده ام که میل به گوشت دارند، از بنده آزاد کردن دوست داشتنی تر است .» ‌‌ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 پنج ماه است یک نقاش مشغول نقاشی چهره شهدای مدافع حرم روی دیوار کوچه منتهی به حرم حضرت زینب (س) است،حالا ببینید قرعه قابِ روبروی درب اصلی حرم، نصیب چه کسی شد...
↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ 📌خاطرات قدم خیر محمدی کنعان (همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی) ✍️خاطره نگار: بهناز ضرابی زاده گروه جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی گروه https://t.me/joinchat/AAAAAEknigTdj98XWAOfyg کانال ایتا https://eitaa.com/shahidmostafamousavi شروش کانال sapp.ir/900404shahidmostafamousavi گروه سروش https://sapp.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk کانال تلگرام https://t.me/shahidmostafamousavi گروه https://t.me/joinchat/DDcazkSGmuJbBNaSDr2DMw
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ {داستان دنباله داراز سرنوشت واقعی} 🔥 🔥 :✍ بد نیستممعنی؟ ☘… من معنی قرآن رو بلد نیستم … با تعجب پرسید … یعنی نمی دونی این آیه ای که از حفظ خوندی چه معنایی داشت؟ … 🌹تعجبم بیشتر شد … آیه چیه؟ … با شنیدن این سوالم جمع بهم ریخت … اصلا نمی دونستم هر مسلمانی این چیزها رو می دونه … از توی نگاه شون فهمیدم به دروغم پی بردن… ☘خیلی حالم گرفته شده بود … به خودم گفتم تمام شد استنلی … دیگه نمیزارن پات رو اینجا بزاری … از جایگاه بلند شدم … هنوز به وسط سن نرسیده بودم که روحانی مسجد، بلندگو رو از داور گرفت … استنلی، می دونی یه نابغه ای که توی این مدت تونستی قرآن رو بدون اینکه بفهمی حفظ کنی؟ … . 🌹بعد رو کرد به جمع و با لبخند گفت: می خندید؟ …. شماها همه با حروف و لغت های عربی آشنایی دارید … حالا بیاید تصور کنید که می خواید یه کتاب ۶۰۰ صفحه ای چینی رو فقط با شنیدنش حفظ کنید … چند نفرتون می تونید؟ … . ☘همه ساکت شده بودن و فقط نگاه می کردند … یهو سعید از اون طرف سالن داد زد: من توی حفظ کردن کتاب های دانشگاهم هم مشکل دارم … حالا میشه این ترم چینی نخونیم؟ … و همه بلند خندیدن … 🌹حاج آقا، نیم رخ چرخید سمت من … نمی خواید یه کف حسابی براش بزنید؟ … . و تمام سالن برام دست می زدند … به زحمت جلوی بغضم رو گرفته بودم … ○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ # {داستان دنباله داراز سرنوشت واقعی} 📝 📝 :✍ خدای مرده ☘همه رفتن … بچه ها داشتن وسایل رو جمع و مسجد رو مرتب می کردن … . یه گوشه ایستاده بودم … حاج آقا که تنها شد، آستین بالا زد تا به بقیه کمک کنه … رفتم جلو … سرم رو پایین انداختم و گفتم: من مسلمان نیستم … همون طور که سرش پایین بود و داشت آشغال ها رو توی پلاستیک می ریخت گفت: می دونم … 🌹شوکه شدم … با تعجب دو قدم دنبالش رفتم … برگشت سمتم … همون اوایل که دیدم اصلا حواست به نجس و پاکی نیست فهمیدم … بعد هم با خنده گفت: اون دفعه از دست تو مجبور شدم کل فرش های مسجد رو بشورم … آخه پسر من، آدم با کفش از دستشویی میاد روی فرش؟ ☘… مگه ندیده بودی بچه ها دم در کفش هاشون رو در می آوردن … خدا رحم کرد دیدم و الا جای نجس نمیشه نماز خوند … سرم رو بیشتر پایین انداختم. خیلی خجالت کشیده بودم … اون روز ده تا فرش بزرگ رو تنهایی شست … هر چی همه پرسیدن؛ چرا؟ … جواب نداد … . 🌹من سرایدار بودم و باید می شستم اما از نجس و پاکی چیزی نمی دونستم … از دید من، فقط یه شستن عادی بود … برای اینکه من جلو نرم و من رو لو نده … به هیچ کس دیگه ای هم اجازه نداد کمکش کنه … ولی من فقط به خاطر دوباره شستن اون فرش های تمییز، توی دلم سرزنشش کردم ☘خیلی خجالت کشیدم … در واقع، برای اولین بار توی عمرم خجالت کشیدم … همین طور که غرق فکر بودم، حاج آقا یهو گفت: راستی حیف تو نیست؟ … اینقدر خوب قرآن رو حفظی اما نمی دونی معنیش چیه … تا حالا بهش فکر نکردی که بری ترجمه اش رو بخونی ببینی خدا چی گفته؟ … 🌹برام مهم نیست یه خدای مرده، چی گفته … ترجیح میدم فکر کنم خدایی وجود نداره تا اینکه خدایی رو بپرستم که مسبب نکبت و بدبختی های زندگی منه . 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
⛔خبر فوری و بسیار مهم 👇👇👇👇👇 هموطنان گرامی : طبق اطلاعیه بیمارستان الزهرا تهران قرص استامینوفن جدیدی وارد بازار شده که در زیر آن بصورت ریز نوشته شده *"دگلوفین* یا *باکلوفن"* به هیچ وجه ..... به هیچ وجه ...... استفاده نکنید که ظرف *مدت 72 ساعت* صد در صد سبب *مرگ* می شود. 😱😱😱😱😱😱😱 لطفأ اطلاع رسانی کنید خواهشاً کپی کنید تا همه در جریان باشند. رفع خطر احتمالی واجب *شرعی و اخلاقی* است. لطفأ اطلاع رسانی کنید به نظر میرسد این *قرص ِسمی* توسط *اسراییل* و از طریق عناصر *گروه داعش* توزیع می شود. ,,فقط زود بفرستید, توی هرگروهی که هستید,. هرکه برات مهمه اینو براش بفرست. *سرهنگ مصطفی دبیری* اطلاعات ناجا 09122431960 اینو تو هر گروهی که هستین پخش کنید
سالروز شهادت شهید مجید پیغمبری خاطره اي از شهيد از زبان مادرش وقتي مجيد در مورخ 21/11/57 شهيد شده بود بدون اينكه بما بگويند او را در بهشت زهرا دفن كرده بودند من هر روز سر مزار او مي رفتم و التماس مي كردم كه اگر مجيد اينجا خوابيدي بمن خودت را نشان بده چون سر از بدن جدا شده بود و همه مي گفتند كه شايد اينجا محل دفن اين شهيد نباشد تا اينكه يك شب خواب ديدم اومد و گفت مادر تو خيلي گريه مي كني جاي مرا عوض كردند ولي همان جايي هستم كه تو هر روز مي آيي بالاي سر من و گريه مي كني منو ناراحت مي كني و به او گفتم چرا بمن نگفتي كه سرت را جدا كردند گفت مادر ببين من سرم هست و هيچ ناراحت نباش و يك روز ديگر وقتي سرمزار او رفتم اونجا خيلي بي تابي مي كردم ديدم دو تا خانوم اومدند سرمزار شهيد من به او گفتم من هميشه سردلم مي سوزه شما هم شهيد داديد سردلتان مي سوزه گفتند آره مادر ما هم دلمون مي سوزه ولي تو ديگه دلت و قلب ديگه نمي سوزه و شب خواب ديدم كه مجيد اومد بمن گفت مادر امروز دو تا خانوم را ديدي گفتم آره مادر گفت مادر تو اينقدر گريه كردي من از آن خانومها كمك گرفتم تا تو ديگه گريه نكني اون دو تا خانم زينب(س) و خانم فاطمه(سلام الله) بودند و وقتي بيدار شدم ديگه قلبم نمي سوخت و از آن روز ديگه گريه نكردم و خدا را شكر مي كنم امانتي كه بمن داده بود باو بي سر برگرداندم قبول حق بشود انشاءالله مادرشهيد مجيد پيغمبري 🌹شهدا را یاد کنیم باذکر صلوات🌹 کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی @shahidmostafamousavi
↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ 📌خاطرات قدم خیر محمدی کنعان (همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی) ✍️خاطره نگار: بهناز ضرابی زاده گروه جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی گروه https://t.me/joinchat/AAAAAEknigTdj98XWAOfyg کانال ایتا https://eitaa.com/shahidmostafamousavi شروش کانال sapp.ir/900404shahidmostafamousavi گروه سروش https://sapp.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk کانال تلگرام https://t.me/shahidmostafamousavi گروه https://t.me/joinchat/DDcazkSGmuJbBNaSDr2DMw
○°●•○•♡◇♡°○°●°○ {داستان دنباله داراز سرنوشت واقعی} 📝 📝 :✍ گاو حیوان مفیدی است 💐هنوز چند قدم ازش دور نشده بودم که بلند وسط مسجد داد… هی گاو … همه برگشتن سمت ما … جا خورده بودم … رفتم جلو و گفتم: با من بودی؟ … باور نمی کردم آدمی مثل حاج آقا، چنین حرفی بزنه … 💐بله با شما بودم … چی شده؟ … بهت برخورد؟ … هنوز توی شوک بودم … . چرا بهت برخورد؟ … مگه گاو چه اشکالی داره؟ … . 💐دیگه داشتم عصبانی می شدم … خیله خوب فهمیدم، چون به خدات این حرف رو زدم داری بهم اهانت می کنی … اصلا فکرش رو هم نمی کردم چنین آدمی باشه … بدجور توی ذوقم خورده بود … به خودم گفتم تو یه احمقی استنلی … چطور باهاش همراه شده بودی؟ … در حالی که با تحقیر بهش نگاه می کردم ازش جدا شدم … 💐مگه فرق تو با گاو چیه که اینقدر ناراحت شدی؟ … دیگه کنترلم رو از دست دادم … رفتم توی صورتش … ببین مرد، به الانم نگاه نکن که یه آدم آرومم … سرم رو می اندازم پایین، میام و میرم و هر کی هر چی میگه میگم چشم … 💐من یه عوضیم پس سر به سر من نزار … تا اینجاشم فقط به خاطر گذشته خوب مون با هم، کاری بهت ندارم … . بچه ها کم کم داشتن سر حساب می شدن بین ما یه خبری هست … از دور چشم شون به من و حاجی بود … 💐گاو حیوون مفیدیه … گوشت و پوستش قابل استفاده است… زمین شخم می زنه … دیگه قاطی کردم … پریدم یقه اش رو گرفتم … . زورشم از تو بیشتره … . 💐زل زدم تو چشم هاش … فکر نکن وسط مسجدی و اینها مراقبت … بیشتر از این با اعصاب من بازی نکن … . ✍ادامه دارد... ○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ {داستان دنباله داراز سرنوشت واقعی} 📝 📝 :✍ انتخاب بچه ها حواسشون به ما بود 💐… با دیدن این صحنه دویدن جلو … صورتش رو چرخوند طرف شون … برید بیرون، قاطی نشید … یه کم به هم نگاه کردن … مگه نمیگم از مسجد برید بیرون؟… دل دل کنان و با تردید رفتن بیرون … . 💐زل زد توی چشم هام … تو می فهمی، شعور داری، فکر می کنی … درست یا غلط تصمیم می گیری … اختیار داری الان این وسط من رو خفه کنی یا لباسم رو ول کنی …. ولی اون گاو ؛ نه … هر چقدر هم مفید باشه با غریزه زندگی می کنه … بدون عقل … بدون اختیار … اگر شعور و اختیار رو ازت بگیرن، فکر می کنی کی بهتر و مفیدتره … تو یا گاو؟ … 💐هم می فهمیدم چی میگه … هم نمی فهمیدم … . من نمی دونم چی بهت گذشته و چه سرنوشتی داشتی… اما می دونم؛ ما این دنیا رو با انتخاب های غلط به گند کشیدیم … ما تصمیم گرفتیم که غلط باشیم پس جواب ها و رفتارهامون غلط میشه … و گند می زنیم به دنیایی که سهم دیگران هم هست … 💐مکث عمیقی کرد … حالا انتخاب تو چیه؟ … یقه اش رو ول کردم … خم شد، کت کتانم رو از روی زمین براشت، داد دستم و گفت … به سلامت … 💐من از در رفتم بیرون و بچه ها با حالت نگران و مضطرب دویدن داخل … برگشتم خونه … خیلی به هم ریخته و کلافه بودم … ولا شدم روی تخت … تمام روز همون طور داشتم به حرف هاش فکر می کردم … به اینکه اگر مادرم، انتخاب دیگه ای داشت … اگر من، از پرورشگاه فرار نکرده بودم … اگر وارد گروه قاچاق نشده بودم … اگر … اگر … تمام روز به انتخاب هام فکر کردم … و اینکه اون وقت، می تونستم سرنوشت دیگه ای داشته باشم؟ … چه سرنوشتی؟ … . 💐همون طور که دراز کشیده بودم از پنجره به آسمان نگاه کردم … . تو واقعا زنده ای؟ … پس چرا هیچ وقت کاری برای من نکردی؟ … چرا هیچ وقت کمکم نکردی؟ … جایی قرار دارم که هیچ حرفی رو باور نمی کنم … اگر واقعا زنده ای؛ خودت رو به من نشون بده … اگر با چشم هام ببینمت … قسم می خورم بهت ایمان میارم … ✍ادامه دارد... 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔴راه سرداران شهید مقاومت تا ظهور حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ادامه دارد ...
🔴از گوساله سامری تا گوساله آمریکایی  🔵 برخی افراد، رفتارهای هواداران روحانی معروف به "صرخی" در عراق را که کارشان به قتل و غارت و چپاول رسیده است، به حساب رفتارهای انحرافی بعضی از پیروان اهل بیت (ع) متأثر از آموزه های "محمود صرخی" گذاشته اند اما حقیقت، چیز دیگری است.. @shahidmostafamousavi
🔴از گوساله سامری تا گوساله آمریکایی  🔵 برخی افراد، رفتارهای هواداران روحانی معروف به "صرخی" در عراق را که کارشان به قتل و غارت و چپاول رسیده است، به حساب رفتارهای انحرافی بعضی از پیروان اهل بیت (ع) متأثر از آموزه های "محمود صرخی" گذاشته اند اما حقیقت، چیز دیگری است.. 🔵آنها در واقع یک عده مزدور هستند که توسط برخی از عناصر وابسته به سازمان جاسوسی صدام و بر اساس برخی برنامه ها و نقشه هایی که با منافع ملت عراق به خصوص پیروان اهل بیت (ع) در تضاد است، کنترل و خط دهی می شوند و عناصری که از این مزدوران بهره برداری می کنند در واقع خود، وابسته به سازمان های جاسوسی آمریکا و عربستان و رژیم صهیونیستی و "رغد صدام" (دختر دیکتاتور مخلوع عراق) هستند. 🔵طرح تضعیف شیعیان در عراق، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به رهبری امام خمینی(ره)، و شهادت آیت الله سید محمد باقر صدر به دست صدام جنایتکار آغاز شد. محمد باقر صدر(رضوان الله تعالی علیه)، به دنبال اعلام مخالفت با نقشه حزب بعث عراق برای ضربه زدن به شیعیان و رهبران شیعه و حوزه علمیه و مراجع به شهادت رسید؛ حزب بعث قصد داشت از طریق ایشان گفتمان قومگرایانه و نژادپرستانه را در داخل حوزه علمیه نجف پیش ببرد اما با اعلام مخالفت ایشان، به ناچار به دنبال برخی افراد بی سواد و سست عنصری مثل "صرخی" برای اجرای این مأموریت راه افتادند. بعدها سازمان های جاسوسی آمریکا، رژیم صهیونیستی و کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس به خصوص عربستان و امارات وی را جذب و تحت آموزش قرار دادند. پس از اشغال عراق توسط آمریکایی ها و ایجاد هرج و مرج در این کشور، بازماندگان رژیم صدام، به توصیه سازمان های جاسوسی عربستان و رژیم صهیونیستی، صرخی را جذب کرده و با تجهیز او به پول و نیرو، وی را همچون خنجری مسموم در پیکر شیعیان فرو کردند. بی توجهی و سهل انگاری برخی علمای شیعه هم مزید بر علت شد زیرا انها با توجه به سوابق این روحانی بدنام و بعثی منفور تصور می کردند که او خطری برای جامعه شیعیان عراق ایجاد نمی کند. طی چند سال گذشته به خصوص ماه های اخیر، کاملا مشخص شد که این مزدور آمریکا و صهیونیسم و حکومت های مرتجع عرب تا چه اندازه می تواند برای شیعیان عراق خطرناک باشد؛ او همه شبکه های اجتماعی و رسانه های وابسته را به خدمت گرفت تا خود را به عنوان "مرجع دینی عربی"!! که از "هویت عربی شیعه" در مقابل "مراجع فارس" و "تشیع ایرانی و فارسی"!! دفاع می کند، مطرح کند. به عبارت دیگر او دست به کاری زد که علمای بزرگی مثل شهید محمد باقر صدر و شهید محمد صادق صدر، جان پاک خود را در راه جلوگیری از آن، فدا کردند. صرخی در واقع، با این حرکت، موجود کل شیعیان را هدف قرار داد. اینها گوشه ای از اقدامات و زندگی حقیرانه و بی ارزش صرخی بود که از چشم همیشه بیدار عراقی ها مخفی نمانده است. حتی اطرافیان او، وی را به خوبی می شناسند اما به خاطر دلارهای کثیف عربستان و امارات سر خود را زیر برف کرده اند: نام او محمود عبد الرضا البهادلی (معروف به محمود اللامی) است. او از ساکنان قدیمی محله الحریه در بغداد، خیابان کازینوست. دوره ابتدایی را در دبستان التأمیم در همین محله به سر برد. در دهه نود اقدام به نصب ماهواره در خانه خود کرد. اما از آنجا که داشتن ماهواره در زمان حکومت صدام غیر قانونی بود توسط اداره امنیت بازداشت و ماهواره اش هم توقیف و مبلغ 300 هزار دینار جریمه شد. او در دوره بازداشت – از آنجا که قدرت زیادی در بحث و مناقشه داشت – با یکی از افسران اطلاعات صدام آشنا شد. این آشنایی باعث شد که افسر یادشده طی گزارشی او را به سازمان جاسوسی عراق معرفی کند. سازمان جاسوسی هم او را جذب کرده و برای آموزش دوره های پیشرفته دینی و مذهبی به پاکستان اعزام کرد. او یک سال بعد به عراق برگشت و عرق‌چین گذاشت و به نام "شیخ محمود تمیمی" شناخته شد. اما یک باره عمامه سفید بر سر گذاشت و به نام شیخ محمود، سعی کرد خود را شخصی با تقوا نشان دهد. اما مردم می دانستند که او مزدور سازمان جاسوسی است. پس از مدتی عمامه سیاه گذاشت و نام خود را به سید محمود صرخی تغییر داد. بعد از مدتی به سید محمود الحسنی تغییر نام داده و در منطقه هندی نزدیک کربلا مستقر شد و هوادارانش به او لقب امام دادند. او از همان زمان سر مخالفت با مراجع بزرگ برداشت و گروهی موسوم به "انجمن اعدام های امام مهدی" را تشکیل داد. این گروه مدعی بود که برخی مراجع را به دلیل عدم رضایت امام زمان از آنها باید اعدام کرد. نکته جالب توجه این است که پیروان این شیخ گمراه مثل مگس در کل اینترنت پخش شده اند و هر کدام از آنها با استفاده از اسامی دختران و عناوینی مثل دکتر، محقق، مورخ و استاد، بیش از 20 صفحه شخصی مخصوصا در فیس بوک دارند. این گروه پول های گزافی را صرف ایجاد فتنه و تفرقه افکنی بین شیعیان می کنند. @shahidmostafamousavi
🔹از خود شاهِ گور به گور شده بپرسی مردم چرا انقلاب کردن میگه به دلیل فساد و ظلم گسترده، وضعیت به شدت افتضاح اقتصادی، خفقان و عدم استقلال کشور؛ بعد روحانی میگه مردم بخاطر اینکه انتخابات آزاد نداشتن انقلاب کردن!! 💬 آدم 🔸روحانی: شهید سلیمانی در راه جلسه بود که به شهادت رسید، نه میدان جنگ! خب؟! منظور؟! مالک اشتر(رحمة الله علیه) هم در راه رسیدن به مصر برای فرمانداری به شهادت رسید نه میدان جنگ! اما هنوز که هنوزه، مردم فرق با ابوموسی اشعری رو میدونن!! 💬 صدرا 🔹آقای در اظهارات خود دلیل انقلاب شکوهمند اسلامی را عدم انتخابات آزاد در زمان شاه خائن دانستند! باید به هنرمندی ایشان دست مریزاد گفت، چرا که پیامبر (ص) را، عاشورا را، انقلاب را، مذاکره با شیطان بزرگ را، حاج قاسم را.. تحریف کردند؛ خداوند همه ما را عاقبت بخیر نماید!! 💬 علیرضا زاکانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ 📌خاطرات قدم خیر محمدی کنعان (همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی) ✍️خاطره نگار: بهناز ضرابی زاده گروه جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی گروه https://t.me/joinchat/AAAAAEknigTdj98XWAOfyg کانال ایتا https://eitaa.com/shahidmostafamousavi شروش کانال sapp.ir/900404shahidmostafamousavi گروه سروش https://sapp.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk کانال تلگرام https://t.me/shahidmostafamousavi گروه https://t.me/joinchat/DDcazkSGmuJbBNaSDr2DMw
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ {داستان دنباله داراز سرنوشت واقعی} 📝 📝 : ✍خدا نیامد 💐اون شب دیگه قرآن گوش نکردم تا وضعیت مشخص بشه… نه تنها اون شب، بلکه فردا، پس فردا و … مسجد هم نرفتم و ارتباطم رو با همه قطع کردم … 💐یک هفته … ۱۰ روز … و یک ماه گذشت … اما از خدا خبری نشد … هر بار که از خونه بیرون می رفتم یا برمی گشتم؛ منتظر خدا یا نشانه از اون بودم … برای خودم هم عجیب بود؛ واقعا منتظر دیدنش بودم … 💐اون شب برگشتم خونه … چشمم به Mp3 player افتاد … تمام مدت این یه ماه روی دراور بود … چند لحظه بهش نگاه کردم … نگه داشتنش چه ارزشی داشت؟ … حرف های یک خدای مرده … 💐با ناراحتی برش داشتم و بدون فکر انداختمش توی سطل زباله … نهار نخورده بودم … برای همین خودم رو به خوردن همبرگر دعوت کردم … بعد هم رفتم بار … اعصابم خورد بود … 💐حس می کردم یه ضربه روحی شدید بهم وارد شده … انگار یکی بهم خیانت کرده بود … بی حوصله، تنها و عصبی بودم … تمام حالت های قدیم داشت برمی گشت سراغم … انگار رفته بودم سر نقطه اول … 💐دو سالی می شد که به هیچی لب نزده بودم … چند ساعت بعد داشتم بدون تعادل توی خیابون راه می رفتم … بی دلیل می خندیدم و عربده می کشیدم … دیگه چیزی رو به خاطر ندارم … . 💐اولین صحنه بعد از به هوش اومدنم توی بیمارستان بود … سرم داشت می ترکید و تمام بدنم درد می کرد … کوچک ترین شعاع نور، چشم هام رو آزار می داد … سر که چرخوندم، از پنجره اتاق بیمارستان، 💐یه افسر پلیس رو توی راهرو دیدم… اومدم به خودم تکانی بدم که … دستم به تخت دستبند زده شده بود … . اوه نه استنلی … این امکان نداره … دوباره … بی رمق افتادم روی تخت … نمی تونستم چیزی رو که می دیدم، باور می کردم … ✍ادامه دارد... ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○ {داستان دنباله داراز سرنوشت واقعی} 📝 📝 :✍ غرامت 💐به زحمت می تونستم توی راهرو رو ببینم … افسر پلیس داشت با کسی صحبت می کرد … . اومد داخل … دستم رو باز کرد و یه برگه رو گذاشت جلوم … آقای استنلی بوگان، شما تفاهمی و به قید ضمانت و مشروط به پرداخت غرامت آزاد هستید … لطفا اینجا رو امضا کنید … لازمه تفهیم اتهام بشید؟ … 💐برگه رو نگاه کردم … صاحب یه سوپرمارکت به جرم صدمه به اموالش و شکستن شیشه مغازه اش ازم شکایت کرده بود … ۶۰۰ دلار غرامت مغازه دار و ۴۰۰ دلارم پول نگهبانی که تا تعویض شیشه جدید اونجا بوده و هزینه سرویس اجتماعی و … . 💐گریه ام گرفته بود … لعنت به تو استنلی … چرا باید توی اولین شب، چنین غلطی کرده باشی … ۱۰۰۰ دلار تقریبا کل پس انداز یک سالم بود … . زودتر امضا کنید آقای بوگان … در صورتی که امضا نکنید و تفاهم رو نپذیرید به دادگاه ارجاع داده می شید 💐هنوز بین زمین و آسمون معلق بودم که حاجی از در اومد تو… یه نگاه به ما کرد و گفت … هنوز امضا نکردی؟ … زود باش همه معطلن … . شما چطور من رو پیدا کردید؟ … 💐من پیدات نکردم … دیشب، تو مست پا شدی اومدی مسجد … بعد هم که تا اومدم ببینم چه بلایی سرت اومده، پلیس ها ریختن توی مسجد … افسر پلیس که رفت … حاج آقا با یه حالت خاصی نگاهم کرد … . – پول غرامت رو … 💐– من پرداخت کردم و الا الان به جای اینجا زندان بودی … ۱۰۰۰ دلار بدهکاری … چطور پسش میدی؟ … . – با عصبانیت گفتم … من ازت خواستم به جای من پول بدی؟ …. – نه … . 💐نشست روی مبل و به پشتیش لم داد … چشم هاش رو بست … می تونی بدی؛ می تونی هم بزنی زیرش … اینکه دزد باشی یا نه؛ انتخاب خودته … ✍ادامه دارد... 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
وضعیت‌شناسی میدانی انتخابات مجلس98 بخش سوم: معمای لیست‌های متکثر در جبهه انقلاب 💥اختصاصی 🔻🔻🔻 🔴اختلاف‌نظر در عرصه سیاست‌ورزی، امری عادی و بلکه از ضروریات این دنیای پرحادثه و پیچیده است. این اختلافات گاه به بازمی‌گردد، گاه مربوط به و است و گاهی دیگر ریشه در دارد! کمتر پیش می‌آید که سلایق سیاسی یا علائق شخصی، موجب ایجاد اختلافات حاد سیاسی گردد. 🔵با این پیش‌زمینه نگاهی بیاندازید به اختلافات جبهه انقلابی در انتخابات مجلس و در معمای لیست‌ها کمی تأمل کنید! واقعا ریشه اختلافات در چیست؟ آیا این دوستان واقعا برای رضای خدا و حفظ ارزشها و آرمان‌ها اینطور بر صورت هم پنجه می‌کشند یا به نقار و قطع رحم سیاسی رسیده‌اند؟! حاشا و کلا که چنین باشد! راز این اختلافات همان است که امام عزیز در گرماگرم دعوای سیاسی چپ و راست (یون و یت) مطرح فرمود و ریشه را در و تفسیر فرمود. یادمان داد که اگر هفتاد پیغمبر در یکجا جمع شوند، هرگز اختلاف نخواهند کرد. او راه و پرهیز از قدرت‌طلبی را یادمان داد اما جز معدود ، باقی دوستان، در خم کوچه باریک قدرت و سیاست باقی ماندند؛ البته با چهره‌های ظاهرالصلاح و شعارهای مقدس! ⚫️صدالبته که همه فعالان سیاسی جبهه انقلاب که از قضا ممکن است در لیست‌های مختلف هم نام شان مطرح باشد، منظور نظر نیستند اما مع‌الاسف دعوای لیست‌بازی، مصالح عالیه جریان انقلابی را در معرض نابودی قرار داده و در صورت شکست قطعی یا پیروزی کمرنگ در انتخابات آتی، ریل‌گذاری سیاسی غلط در قوه اجرایی کشور، در 1400 تغییر فاحشی نخواهد کرد و این فاجعه، کم‌ترین قربانی‌اش، پیشگیری از جهش اقتصادی، سیاسی و آغاز مقتدرانه گام دوم انقلاب خواهد بود! به راستی چه گناهی بالاتر از این؟ حضور چند نفر از دوستان با تفاوت‌های نه چندان فاحش در دو ساحت تعهد و تخصص، اینهمه ارزش راهبردی دارد که آقایان لیست‌نویس بخواهند آرمان‌ها و آینده انقلاب اسلامی را با آن معامله کنند؟ 🔳این سطح سخیف از نزاع‌های قبیله‌گرایانه سیاسی در جبهه انقلابی، مایه شرمساری و ننگ است! آقایان خوب است از روی عزیز خجالت بکشند و خود را زودتر جمع و جور کنند! یکی به آن یکی می‌گوید تکنوکرات! آن دیگری به این می‌گوید انحصارطلب، آن نفر سوم به این می‌گوید اشرافی. خب گیرم که همه اینها هم در یک سطح خاصی درست باشد، آیا می‌خواهید همدیگر و همه چیز را بر باد بدهید؟ خب وقتی پرده برافتد، هیچکدام‌تان نمی‌مانید! علنی شدن اختلافات درون‌جبهه‌ای آنهم در این سطح نازل و کودکانه، از حضرات بعید بود و هر چقدر که ادامه یابد، جز آبروریزی و کاهش انگیزه و ، برای اقبال به دوستان، نتیجه‌ای نخواهد داشت! 🔶راستی! مردم و حزب‌الله، چه حجتی دارند که آبروی خود را برای این سنخ نزاع‌های سیاسی خرج کنند؟ حرکت در پازل دشمن، آنهم در این سطح وسیع، واقعاً موجب سلب صلاحیت سیاسی نیست؟ آیا کسی که ادعای نمایندگی جریان ناب انقلابی را دارد باید تا این حد به کید دشمن و پازل های پیچیده غربگرایان، بی توجه باشد؟ دوستان دقیقا در همان مسیری حرکت می‌کنند که از ماه‌ها قبل طراحی شده است. وقت آن نرسیده که واقعا به فکر منافع مردم و نظام باشید؟ 🔷حالا که هیچکدام از طرفین قصد کوتاه آمدن از حرف شان ندارند، و به نظر می‌رسد عرضه خوردن لقمه آماده در دوستان وجود ندارد، وقت آن رسیده که وارد میدان شوند و با تشر زدن و فشار حداکثری به سیاست‌گزاران و ، آنان را بر سر جای خویش بنشانند و از شکست و انشقاق و تشتت، پیشگیری کنند. ، نتیجه قطعی است و برای پیشگیری از نتایج تلخ آن، باید کاری کرد. 🔘طبیعی است اگر عقلای جریان انقلابی در تألیف قلوب و ایجاد کاری نکنند، پیاده نظام جبهه انقلاب که بار اصلی رأی آوری و تبلیغ و ترویج بر عهده آنان است، رأسا وارد میدان خواهد شد و ماجرا بیش از این پیچیده می‌شود. یک لحظه تصور کنید، آقایان انقلابی بدون پیاده نظام حزب‌اللهی، واقعا چقدر پایگاه اجتماعی و جایگاه سیاسی مردمی دارند؟ تصور روزگار منهای حزب‌الله موجب خواهد شد حضرات کمی به خود بیایند و از ترس ، به ترک برخی منافع موسمی رضایت دهند! طبیعتا تصمیمات همگرایانه یا واگرایانه این جماعت، توسط شبکه حزب‌الله رصد خواهد شد و تصمیمات مقتضی متناسب با روند اصلاح یا ادامه این لیست‌بازی‌ها، اتخاذ خواهد شد! 🔻انشاءالله به راه امام راحل و راهبردهای الهی رهبری عزیز بازگردیم که توبه ما، موجب جلب عنایت ویژه حضرت حق خواهد بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت / شیر خدا و رستم دستانم آرزوست 🔻🔻🔻 ⛔️آقای روحانی در سالروز پیروزی انقلاب اسلامی گفت: «جمهوریت و اسلامیت در کنار یکدیگر است. این و آن در اینجا درست نیست. در بسیاری موارد نباید بین این و آن انتخاب کنیم. یا مقاومت یا دیپلماسی؛ نه، هر دو. یا تعامل با جهان یا ایستادگی؛ نه، هر دو. یا خودکفایی در داخل یا تجارت با خارج؛ نه، هر دو. اینجا جاهایی است که این یا آن صحیح نیست. ما در تاریخ انقلاب‌مان امام به ما آموخت که اسلامیت در کنار جمهوری است، امام به ما آموخت دینداری در کنار مردم‌سالاری است. امام به ما آموخت پیشرفت در کنار عدالت است،‌ در بسیاری از موارد ابعاد مختلفی از انقلاب اسلامی را باید مدنظر قرار دهیم.» آقای روحانی! 🔹 و در کنار هم‌اند، اما سازش و کوتاه آمدن در برابر دشمنان با هر دو بیگانه است. 🔹 و هر دو لازم‌اند، اما مذاکره با و و غیر قابل اعتماد، نه با اصول مقاومت سازگار است و نه با اصول دیپلماسی. 🔹 و با جهان هر دو خوب است. آنچه بد است محدود کردن جهان در آمریکا و چند کشور اروپایی است. آنچه بد است از دست دادن بازارِ در دسترس کشورهای همسایه، به بهانه بستن با کدخداست. آنچه بد است مذاکره زیر سایه شمشیر است. آنچه بد است گره زدن اوضاع و سرنوشت کشور به خارج از مرزها است. و بد تر از همه ناامید کردن ملت ایران، امت اسلامی و صدها میلیون مستضعفی که چشم امید به جمهوری اسلامی ایران دوخته‌اند. 🔹دینداری و در کنار هم‌اند، اما بی‌تدبیری‌های پی در پی شما در بازار طلا، مسکن، دلار، بنزین و ... نه با موازین دینی سازگار بود و نه با خواست مردم و نشان داد میان شعار و عملکرد شما چه فاصله عمیقی است. آقای روحانی شما با دخالت‌های پی در پی در تصمیمات نهادهای نظارتی نشان دادید به استقلال قوای نظارتی از قوای اجرایی موجود در اعتقاد یا لااقل التزام عملی ندارید. قانونی که تجلی است. 🔹 و هر دو خوب‌اند، اما شما با متوقف کردن چرخ هسته‌ای کشور، شرطی کردن اقتصاد، تحمیل تورم ٢٠٠ درصدی، گسترش زمینه‌های رانت در اطرافیان دولت و تعمیق در جامعه نشان دادید نه اهل عدالت و پیشرفتید و نه حتی اهل ! 🔹راستی آقای روحانی مگر این شما نبودید که در میتینگ انتخاباتی سال ٩۶ در ساری گفتید: «مردم باید بین انتخاب کنند. قاضی حکم صادر می کند و حکمش را ابلاغ می‌کند. وکیل از مردم دفاع می کند. انتخاب با خودتان است»! قسم حضرت عباس را باور کنیم یا دم خروس را! 🔸ماجرای این روزها مرا به یاد غزلی از محتشم می‌اندازد؛ گوش کردن سخنان تو غلط بود غلط رفتن از ره به زبان تو، غلط بود غلط از تو هر جور که شد ظاهر و کردم منِ زار حمل بر لطف نهان تو، غلط بود غلط من بی‌نام و نشان را به سر کوی «وفا» هرکه می‌داد نشان تو، غلط بود غلط محمد مرادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مذاکره دو مرحله‌ای ایرانیان برای اثبات حق در مواجهه با استکبار مرحله سوم: قدرت‌نمایی نظامی ایران قبل از ظهور و جنگ با دشمن غربی و یهود. ایرانیان، دو مرحله، مذاکره خواهند کرد اما در مرحله سوم آماده جنگ با دشمن خواهند شد. و عبارت "وَ لَا یَدْفَعُونَهَا إِلَّا إِلَی صَاحِبِکُم" نیز به روشنی گویا این واقعیت است. 👇👇👇👇👇👇👇👇
قبل از ظهور، انقلاب و حکومت در ایران تشکیل خواهد شد که هدف اصلی خویش را زمینه سازی برای حکومت جهانی امام عصر می‌داند (و لَا یَدْفَعُونَهَا إِلَّا إِلَی صَاحِبِکُم). و در مواجهه با دشمن، دو مرحله حق خویش را طلب می کنند (یَ   ذطْلُبُونَ الْحَقَّ ثُمَّ یَطْلُبُونَ الْحَقَّ) اما دشمن حق ایرانیان را به رسمیت نمی شناسد (فَلَا یُعْطَوْنَهُ). در مرحله سوم، ایرانیان وقتی ممانعت دشمنان در استیفاء و طلب حق خویش را درک می‌کنند (فَإِذَا رَأَوْا ذَلِک)، این‌بار حق خویش از راه قدرت نظامی طلب خواهند کرد (سُیُوفَهُمْ عَلَی عَوَاتِقِهِم)؛ و دشمن، مجبور به قبول آن خواهد شد (فَیُعْطَوْنَ مَا سَأَلُوهُ) لکن ایرانیان به دلیل تغییر معادلات جهانی ازجمله وقوع واقعه هرج الروم از پذیرش حق خویش -علیرغم اصرار بر اخذ حق در دو مرحله قبلی- سرباز خواهند زد (فَلَا یَقْبَلُونَه) و در مقابل آماده جنگ نهایی و سرنوشت ساز با دشمن در فلسطین در آستانه ظهور خواهند شد. 👇👇👇👇👇👇👇