شهید مصطفی ردانی پور
در روز عروسی خویش در جمع دوستانش با بغضی در گلو به آن ها گفت: «عروسی من، روزی است که در خون خود بغلطم»
وتنها سه روز بعد از ازداوجش راهی جبهه ی غرب شد..مردادماه سال۶۲ #عملیات_والفجر۲ ،پیرانشهر..همه می دیدند که مصطفی چقدر نورانی تر شده رفت به سمت #حاج_حسین_خرازی و گفت من با #گردان_یا_زهرا«س» می رم جلو آنقدر محکم حرفش را زد که حاج حسین چیزی نگفت .. و اینگونه شد که مصطفی نه با سمت فرماندهی که به عنوان یک نیروی ساده و #گمنام در عملیات شرکت کرد..گردان یا زهرا که قرار بود به سمت #تپه_برهانی و به کمک گردان أمیرالمؤمنین بروند در بین مسیر مورد حمله دشمن قرار میگیره و بعد از درگیری بلاخره نیمی از نیروها خود را به تپه می رسانند.. در آن هوای گرم تشنگی لحظه به لحظه بیشتر بر نیروها غلبه می کرد..علی رغم رشادت ها و مقاومت نیروهای این دو گردان ،ولی به خاطر تسلطی که دشمن بر این منطقه داشته حاج حسین خرازی دستور عقب نشینی به نیروها را می دهد..وقتی به مصطفی خبر دادند،نگاهی به دوستش #سلیمانی کرد و گفت اگه دو سه نفر بمونیم و آتیش کنیم بقیه میتونن برگردن.موافقی؟ سلیمانی که لبانش از تشنگی خشک شده بود گفت :بسم الله، من هستم.مصطفی و سلیمانی و یک نفر سومی ماندند و بقیه نیروها عقب نشینی کردند..کسی که آن لحظه ها را روایت کرده می گوید من هم با نیروها در حال عقب نشینی بودم..بین راه یک لحظه به خودم نهیب زدم که چرا کنار مصطفی نماندم..از راه برگشتم به سمت مصطفی، نمی شد نزدیک سنگر رفت آن سه نفر جانانه ایستاده و #مقاومت می کردند..ناگهان صدای انفجار آمد، #همسنگر مصطفی در یک لحظه تکه تکه شد..برگشتم و داد زدم حاجی برگرد اما صدا نمی رسید..احساس کردم مصطفی به دیوار #سنگر تکیه داده،دویدم به سمت سنگر ،یک دفعه چشمانم از تعجب گرد شد!دهانم خشک و نفس در سینه ام حبس....ادامه دارد
#شهید_ردانی_پور
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
#مصطفای_جبهه_ها
#شهادت
#گمنامی
#یا_زهرا
@shahidmostafaraddanipour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری 🍃
عالم محضر خداست
و حاج حسین کسی نبود
که لحظه ای از این حضور
غفلت داشته باشد...
سالروز ولادت #حاج_حسین_خرازی
فرماندهٔ مخلص و شجاع لشکر امام حسین«ع»
@Shahidmostafaraddanipour