eitaa logo
شهید مصطفی صدرزاده
4.2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
526 ویدیو
20 فایل
📌 آخرین ماموریت بسیجی شهادت است |🗓|تاسیس کانال↵ ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۸ { یک‌هفتہ‌بعدازانتشارکلیپ‌شهادت‌} |💛|خادم‌↵ @Seyed_fz |📖|محفل‌قرآنی↵ https://eitaa.com/joinchat/2943090802C8e98ae06c6 |📚|محفل‌چلہ‌ها↵ https://eitaa.com/joinchat/843055297C91379d9a73
مشاهده در ایتا
دانلود
میلادِ امام باقر "علیہ‌السلام" مبارک 😍💛
49315_13971216095918_2893239.mp3
2.89M
عیدمون مبارک ((((: میلاد آقا امام باقر علیه السلام 😍💛 ✿| @ShahidMostafaSadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
میلادِ امام باقر "علیہ‌السلام" مبارک 😍💛
اشکی قَلیل دارم و اُمّیدِ مرحمت یُعطِی الکثیرِ ماهِ رجب را شنیده ام ... ‌ خدایا به حق اقا امام باقر ما رو از بنده های خوبت قرار بده (:💔
📱💛 مادرت حب علی را بہ دلت دوختہ بود (((: 💛 ✿| @ShahidMostafaSadrzadeh
❤️✍ و دل دوباره می نویسد . امشب شب آرزو هاست ... شبی که نمی دانم " تو " چه خواستی از خدا که سرنوشتت چنین زیبا نوشته شد. رفیق سلام ... شب آرزو ها که شب جمعه باشد ، دل ناخودگاه می رود به ... ک ر ب ل ا این مکان کجاست ؟ داداش مصطفی راستش هنوز نرفتم و خیلی نمی دونم چه شکلیه ... اما می دونم کجاست ! خیلی نزدیکه ... تو قلــــــ♥️ــــبـــمہ ...! داداش شب آرزو هاست ... شبی که خدا صد البته مثل همیشه .. اما در درگاهش رو حسسسابی باز گذاشته ... رفیقِ شفیق ... یه آرزو همیشه از بچگی تو ذهنم بود ... نمی دونم تا حالا به کی آرزوم رو گفتم ... اما ارزوم این بود ، یه رفیق داشته باشم که رفاقت رو در حقم تموم کنه ...🤗 یادمه همیشه آرزوم بود ... جزو اون آرزوهای کوچولو اما مهم ... اما من حالا نه تنها یه رفیق ، بلکه یه داداش هم دارم ... دلم تنگ شد یه هوووووو 😖♥️ ندیده مرید مرامت شدم ...🌸 شب آرزو ها بهترین دعا رو تو برامون بکن ... از اون دعا قشنگا که برا خودت کردی و حالا ... رفیق ... داداش ... با مرام .... مثل همیشه برامون کم نزار ... مثلا دعا کن با امام زمان بیایم تو بین الحرمین و بمونیم اول بریم تو کدوم حرم 😭💔 بعد امام زمان بگه اول بزرگتر ... با اشک بریم تو یه صحنی که الان نمی دونم چه شکلیه ... بعد تو برامون توضیح بدی که شب جمعه حضرت مادر حرمه ... یا بگی بقیه شهدا تو صحن بقلین 😭 ... ♡ بعد آروم آروم بریم تو یه حرم دیگه که اسمش باب الحوائجه و عشق قلب کوچیک منه 😭💔 هر جا رفتم اسمش بود ... دقیقا عین خودت داداش ... می فهمم عشق علمداری روووو😭 بعد از حرم با امام زمان بریم نجف و شعری که تو دوست داری رو بخونیم ، ایوان نجف عجب صفایی دارد ... و قلبامون پر بشه از محبت امیر المومنین ❤️😊 و دوباره دلتنگی برای یه امام مهربون ... قلبمونو میبره تو ایران و مستقیم تو مشهد ... یه بابای مهربون که همیشه سایه اش رو سرمونه و لطفش بی نهایته ... خب ... حرف که زیاده و بغض هم زیاد ... سکـــــــوت همچناݩ جارے استــــ !!! @ShahidMostafaSadrzadeh
AUD-20210309-WA0018.mp3
6.8M
🔸️دعای تعقیب نماز ماه رجب 🔸️يَا مَنْ أَرْجُوهُ لِكُلِّ خَيْرٍ ✿| @ShahidMostafaSadrzadeh
enc_16373059368422971625637.mp3
3.06M
🎧(: نماهنگ حسرت 💔 چہ جوری باور کنم گفتی نیا ... حسین طاهری 🎤 ✿| @ShahidMostafaSadrzadeh
بہ نام خدای صاحب الزمان (((:💚
شهید مصطفی صدرزاده
بہ نام خدای صاحب الزمان (((:💚
گفتم خدای شما از خدای همه عالم بزرگ تره (: تو این شب نمی دونم نگاه ویژه شما هست یا نه ... ولی الان بہ سرم زد یہ روضه کوچولو از آقا اباالفضل بذارم که هر کس گوش داد مطمئن بشه شما هستید (:💔 در جریانید که آقا امام زمان گفتن هر جا اسم عموم اباالفضل باشه من تو اون مجلس حضور دارم .
عجب رزقی (:💔
اسم امام زمان هم تو روضه اومد ...
خریدار بد ها کیست .mp3
2.4M
🎧💔 کی خریدار بد هاست ؟ نریمانی 🎤 @ShahidMostafaSadrzadeh
بہ یاد داداش مصطفی
🌿🌸 چه زیباست به یاد آوردن تو؛ میان این همه شلوغی و خستگی‌هایم ... ❤️ 💚 ❤️ ➺°.•| @ShahidMostafaSadrzadeh
💕🎤 چند روزی میشد که اومده بود سوریه... سیدابراهیم گفت تو بچه ها دنبال چند نفر بگرد که به دردمون بخورن... یکی میخواستیم برای مسئولیت قسمت نیروی انسانی که هم خط خوبی داشته باشه و حداقل دیپلم باشه... بین بچه های جدید الورود که به خط شده بودند پرسیدم یه نفر که خطش خوبه دستش رو بلند کنه.... یه نفر دستش رو بلند کرد گفت من خطم خوبه. پرسیدم تحصیلاتت چقدره؟ گفت:سوم ابتدایی منه بیمعرفت گفتم نه بشین، به دردمون نمیخوری😔 با ناراحتی ناشی از برخورد من که تو چهره اش هویدا بود، نشست. مجدد پرسیدم که کسی جواب نداد... جعفرجان دوباره بلند شد و با لحن و چهره ی آمیخته با التماس و همچنین لهجه ی شیرین افغانستانی گفت :ابوعلی بیذار من بیام به دردت میخورم..."کاتب خوبی میشم"... هر چی فکر کردم نتونستم یه سوم ابتدایی رو بذارم مسئول نیروی انسانی گردان. خلاصه از ترفندهای سید ابراهیم استفاده کردم و یه استخاره گرفتم که خیلی خوب اومد. اومد و مشغول شد...اصلا فکر نمیکردم اینقدر زیبا بنویسه...یه خطاط به تمام معنا (فقط هم خط ریز بلد بود) برام جای تعجب بود که با این سواد پایینش چطوری اینقدر زیبا مینویسه... و البته علاقه ی زیادی هم داشت...ازش جریان رو جویا شدم... مفصلا توضیح داد که کلاس خط میرفته و علاقه ی شدید و استعدادش باعث شده بود به این حد برسه... بعد چند روز یه اتاق با امکانات بهش تحویل دادیم و یکی رو گذاشتیم کنار دستش، چون غلط املایی خیلی داشت و گاهی مجبور می شد نامه هایی که می نوشت رو دو سه بار بازنویسی کنه، از آخر هم یه دور نامه رو کامل مینوشتم و میدادم بهش تا پاکنویس کنه 😩 بعد هر چی مراجعات در رابطه با پیگیری اموراتی مثل دکتر و مرخصی و... بود رو میفرستادیم پیشش تا نامه اش رو بنویسه. خلاصه حسابی سرش شلوغ شده بود. یه روز با سید ابراهیم از جلو درب اتاقش رد میشدیم که دیدیم یه برگه نوشته و رو درب اتاقش نصب کرده. به این مضمون: "لطفن بیدون هماهنگی با مسعول نیروی انسانی وورود ممنون" من کلی خندیدم😝 سید گفت: بابا اینا به اندازه ی وسعشونه. دو تا پیشنهاد دادم که سید قبول نکرد. اول گفتم ورقه رو از روی درب بکنم و دوم اینکه در بزنم و توجیهش کنم که در هر دو صورت سید مخالفت کرد و با حرکتش بهم فهموند امر به معروف و نهی از منکر مراتب داره... و عکس العملش این بود: ابوعلی یه برگه به همین اندازه بردار و روش بنویس "ورود به اتاق فرماندهی بدون هماهنگی در هر ساعت از شبانه روز بلامانع است" و نصب کن رو درب اتاقمون... فرداش دیدم ورقه روی درب اتاق نیروی انسانی نیست...👌 جعفرجان هر روز بهتر از قبل میشد...اون خوی ناسازگاری اولیه اش(چند بار با بچه ها دعواش شده بود)کلا تغییر کرده بود... با همه بگو و بخند میکرد.... شب عملیات بصرالحریر تعداد کمی فندک اتمی تحویلمون داده بودن که به مسئولین دسته تحویل بدیم برا روشن کردن فیتیله ی بمب های دست ساز...بین بچه ها تقسیم کردیم ولی شلوغی و ازدحام باعث شد عادلانه تقسیم نشه و صدای همه در بیاد. سید ابراهیم گفت: قضیه چیه منم بهش توضیح دادم. خیلی حالم گرفته شد که به گوش سید رسیده بود و همین قضیه باعث شد فکرم مشغول بشه و حسابی قاطی بکنم... جعفر جان متوجه شد و گفت ابوعلی غصه نخور درست میشه... بعد چند دقیقه خودش رو رسوند و یه جعبه بهم داد...گفتم چیه اینا...گفت همونی که کم داشتی...باز کردم دیدم حدود 50 تا فندکه.!!! گفتم از کجا آوردی؟ گفت از لوژستیک(تو نامه هاش اینطوری می نوشت)ون زدوم (کش رفتم)... خلاصه بعدش رفتم و از لجستیک حلالیت طلبیدم...🙈 ✍ ♥️ @ShahidMostafaSadrzadeh
آقا قسم بہ جان شما خوب میشوم .mp3
7.59M
🎧💔 آقا قسم بہ جان شما خوب می شوم (: مهدی رسولی 🎤 @ShahidMostafaSadrzadeh